جامعه اسپرم سالار_آژیته وبیقرار
دراین گونه جوامع،جامعه به دو دسته خودی و ناخودی،ثروتمندان و مستضعفان،خدایگان و بندگان…تقسیم میشوند و شایستگی افراد بجای لیاقت و اصالت فرد بر میزان وفاداری و بیشتر از آن وابسته بر اسپرمی است که ازآن نطفه بسته اند،اسپرم اشراف،رانتخواران و چپاولگران و در راس همه اینها ژن های خوب و مرغوب که محصولاتشان موسوم به ” آقازاده” می باشند. که بیش و پیش از فکر و ذهنشان ،شکم وقسمت تحتانی شکمشان به دلیل تسلط تستسترون و پروژسترون،فعال هست.
دراین جوامع غارتگران الیگارشی به همان اندازه که ثروت می ربایند برای دیگران فقر می زایند و از کاپیتالاسیون اختلاس برخوردارند.
در روز روشن و سوار بر بالهای قانون می دزدند و دستورالعمل های حیله گرانه برای پنهان کردن ریشه های فساد ،مانیفست این قوم میگردد. در این جوامع طبیعی هست که قحطی فرا رسد،آماربیکاری بالا رود شغل شرافتمندنه دراختیار عموم قرار نگیرد،اخلاق به تباهی گراید،سرپنجه قدرت ناتوانان را نابود سازد،فَضیلت رخت بربندد، جهل برصدرنشیند،ستم قدربیند،زشتی آغازگرباشد وانصاف ازمیان برخیزد. طبیعی هست که مخالفان حذف گردند،جامعه غربال شود،هرمقاومتی استیضاح گردد ونهایتا درسردرگمی، حاکمان از درک ضرورتها عاجز میشوند، زوبین ها بکارمی افتند، جامعه دچارفروپاشی محتوایی می گردد، سرمایه وسرمایه دار،آسیب می بیند،فرارمیکنند و نهایتالامرجامعه ای شکل میگیرد که خودی ها نیز آن راتحمل نمی کنند وژن های خوب کعبه آمالشان لاس وگاس میگردد.
دراین جوامع ارزش ها،بی ارزش میشوند،سه خدای اهریمنی یعنی( زر و زور و تزویر) خدایی میکنند،امرقدسی کارایی اش را ازدست میدهد،خستگی و یاس و انفعال به سراغ زمینیان می آید،آموزش وپرورش درحقه ی تنگ ایدئولوژیک قرارمیگیرد،عدالت و برابری ربقه برگردن و دانایی و آگاهی غل و زنجیر بربال،زیرپای سیاستمداران ضجه میزنند،هرکس گلیم خویش از آب بیرون می کشد و هردلوی درهرچاهی که فرو رود ،خالی برمیگردد.
جامعه ای که روزگاری با شیفتگی راه افتاده بود عصیانش دربرابر گلوله قرار میگیرد،بر آستانه تحمل میرسد،توان و تحمل ازدست میرود،مردم مضطرب و درمانده میشوند،جامعه آژیته وبیقرارمیگردد،نگرانی وبی اندیشه گی اندام جامعه را فرا میگیرد،جامعه سترون وبی اصالت میگردد، سانسور وخفقان حاکم میشوند، واژه ها مطابق خط مش تعیین شده،معنا می یابند وبقول نزارقبانی ،واژه ها فاحشه میگردند،کهنه پرستی،خرافه ،عقل و علم ستیزی معمول میگردد،رنج وبدبختی با لعاب ایدئولوژیک،شکوهمند میگردند،سطح آگاهی مردم به نازلترین حدممکن تنزل می یابد اومانیسم و سکولاریسم بد شمرده میشوند با دستاوردهای مدرنیته ولیبرالیسم میجنگند،ارزشهای جمعی ،مقدم برارزشهای فردی میگردند وبقول سیروس وطنی” زیباترین یاسها برداسها فروخته میشوند”
چنانچه جامعه دینی باشد معنویت درآن کم رنگ میگردد،شارحان فاسد و درباری می گردند همگان ردای ریای دین برتن می کنند،ایمان داعشی بجای ایمان دانشی قرارمیگیرد، جلادان با اعتقادقلبی می کشند،جهنم جهل و عصرظلمت فرامیرسد،زبان پراز خشونت میگردد،نخبگان کنارگذاشته میشوند،جزمیت ودگم وجمود،ستایش میشوند،عطسه فقیر و غنی هم نمود طبقانی می یابند،آزادمردان تنها در زندانها به هم می رسند،مردم به نفاق می زیند،ارضای خوی بهیمی مجالی برای زیبایی وروح باقی نمی گذارد، انسانیت گناه محسوب میشود،بجای حل مسئله ،صورت مسئله راپاک میکنند،سانسور وخفقان میانداری میکنند،چنان سدسدید ولایه های سرسخت در راه تغییر می ایستند و توحش جای تجدد می نشیند اگر تغییری در راس صورت گیرد در قاعده جامعه بخاطر مرسوم بودن ناراستی تغییرشود اما به خون جگر شود.