قلعه استوار شوشا ارامنه را هم 28 سال بعد مایوس ساخت/ علی مرادی مراغه ای
شوشا برای ترکان آذربایجان تنها یک شهر یا قلعه نیست بلکه بخشی از گذشته آنها، ریشه و هویت آنهاست.
هنگامى كه نادرشاه در دشت مغان تاجگذارى كرد در دشتهاى سمت راست رودخانه كر، طايفهاى از تركهاى چادرنشين به نام جوانشير زندگى مىكردند در يكى از اين خانوادهها مردى بنام پناه بود كه صدايى رسا داشت و بخاطر همین صدایش، شغلی در دربار به او دادند و جارچی نادرشاه شد که فرامين او را با صدای بلندی میخواند.
وقتى نادر در 1747م كشته شد نظم حكومتى به هم خورده در ميان اغتشاشات حاصل از فقدان حكومت مركزى ایران، طايفه جوانشير از فرصت استفاده كرده به دشتهاى قراباغ كه قبلاً از آنجا آمده بودند بازگشتند. پناه خان رئيس طايفه اش شده و برای مصون ماندن از حملات مهاجمان، قلعه معروف شوشا را در 1752 بنا نهاده و محل حكومت خود کرد. داخل قلعه كم كم پيشرفت پيدا كرد و تدريجاً به مركز سياسى و اقتصادى قراباغ بدل شد. به زودى حصارهایى نیز به دور قلعه كشيده شد و در درون قلعه، بناى مسجد و ديوانخانه گذاشته شد.
به اين قلعه گهگاهى پناه آباد نيز گفته میشد. قلعهاى كه حوادث بزرگ و تأثيرگذار بسیاری در آن رخ داده است…
این قلعه استوار، تقریبا تمامی مهاجمان را در طول تاریخ مایوس ساخته است! چون قلعه بر بالاى كوههاى مرتفع بنا شده حصارهای آن با اسلوب شرقى و رومى ساخته شده و مصالح ساختمان حصارها نیز از سنگهاى بزرگ و ساروج بوده و در نتیجه، شلیک توپها قادر به ويران كردن آن نبوده . و چون در داخل آن از دل زمين، چشمه هايى مىجوشيده بنابراين، محاصره آن نيز توسط مهاجمين تأثير چندانى در احوال مردم داخل قلعه نداشت چرا كه مردم هميشه به آب آشاميدنى دسترسى داشتند.
اين قلعه تقريباً در مقابل تمامى مهاجمين قدرتمند بصورت استوار و تسخيرناپذير باقى مانده است. قلعه تازه بنا شده بود كه محمدحسنخان قاجار(پدر آقامحمدخان) بدان هجوم آورد اما با شكست مواجه شده بازگشت، پس از او نيز فتحعلى خان افشار در 1762 م براى فتح قلعه شوشا لشكركشى كرد اما او نيز نتوانست آنرا فتح كند، سهمگين ترين و گسترده ترين حمله به قلعه شوشا توسط آقامحمدخان صورت گرفت اما او نيز نتوانست قلعه را فتح كند و پس 33 روز محاصره بىحاصل سرانجام بدون نتيجه بازگشت! مقاومت و شبيخونهاى شبانه، آقامحمدخان را چنان ذله كرده بود كه میخواست به شكلى آبرومندانه كار را خاتمه دهد. البته راههاى مختلف را امتحان كرد اما همگى بى فايده بودند. نامه ای به وسيله منشى خود سيدمحمد اروفى كه از اهالى شيراز بود نوشته و به قلعه فرستاد که در نامه اين بيت آمده بود:
ز منجنيق فلك سنگ فتنه مى بارد
تو ابلهانه گريزى به آبگينه حصار
ابراهيم خليل خان که پس از فوت پدرش پناه خان، قدرت را در قلعه بدست گرفته بود پس از مطالعه نامه آقامحمدخان، به وزير و كاتب خود ملاپناه واقف گفت جوابى به آقامحمدخان بنويسد. جواب واقف شاعر و اديب چنين بود:
گر نگهدار من آنست كه من مى دانم
شيشه را در بغل سنگ نگه مى دارد
البته شیشه یا شوشا پس از 33 روز محاصره آقامحمدخان، در میان سنگها محفوظ و استوار ماند و سرانجام، حتی آقامحمدخان در حمله دوم خود، جانش را نيز در همان قلعه به باد داد…
آخرین مهاجمینی که شوشا مایوس شان ساخت ارامنه بودند که پس از 28 سال مجبور شدند دست از اشغال و لجاجت بردارند…