اگر بگوییم که شعر در کتاب «قوجاغین امنیت و گؤزون تروریست» مساوی است با آذربایجان شاید سخنی بیربط نگفتهایم و در مسیر شناسایی هستهی مرکزی این مجموعه بیراهه نرفتهایم. عشق به آذربایجان با این مقیاس کلان، محتملاً در هیچ دفتر شعری دیده نشده است. سعید موغانلی، آذربایجان را با تمامیت ساختار فکری، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و جغرافیاییاش میخواهد و در شعرهایش برای این خواستن، فراخوان میدهد. از چگونگی چینش تصویرِ کلیتِ یکپارچهی ساختِ معنامندآذربایجان در این اشعار میتوان باور داشت که هستیِ آذربایجان در آن موتیوهایی نهفته است که عشق بیحد و حصر شاعر به آنها جریان شعرهایش را پیش میبرد. بنابراین این برداشت میتواند راستیآزمایی شود که عشق از درونمایههای اصلی شعر اوست. در اغلب سطرها بوی این عشقِ دیوانهوار به تمامی استشمام میشود. آذربایجان یک معنا و مفهوم پایدار و ابدی است که در آن زندگی و عشق و آرزو تعبیر میشود. دنیای واقع و فراواقع شاعر همه در شکل و شمایل باطنی و ظاهری آذربایجان خلاصه شده است. وطن، مبارزه، خاک، دشمن، قومیت، آزادی، خیانت، تاریخ، عنعنه، زبان، اساطیر، قهرمانان، همبستگی و… همه و همه در شعرهای جاندارش آگاهانه به تصویر در میآیند. هر کدام از این موضوعات به تنهایی میتواند در قالب یک دیوان دورهی مشروطه، سامانهی مرکزی آن را احتوا نماید و هر شاعری میتواند با داشتن یکی از این عناوین وطنپرورانه به چهرهای شاخص در ادبیات یک ملت تبدیل گردد. شعرهای موغانلی یکجا همهی اینها و بیش از اینها را در دل خود پرورش میدهد. شعرهای او فریادهای فروخوردهی ملتی است که از گلوی منظومههای بلندش بر میخیزد و در آسمان میپیچد و باز به سمت زمین بر میگردد. در زمانهای که آگاهی نیاز یک جامعه است، شعرهای موغانلی آگاهیبخش است. حرکت در جان و روح واژگانش وجود دارد و مآلاً خواننده را به حرکت وا میدارد. انسان، بخشی از این نگاه هستیشناسانهی شاعر است. نمیتوانی شعری از سعید موغانلی را بخوانی و آنگاه جنبشی را در یاختههایت حس نکنی. قدرت زبان و تصویر، زنده و شاعرانه است که میتواند مخاطب را به تحرک و تکاپو وا دارد. منظومههای او سیر تاریخ آذربایجان است با همه وقایع مهمی که سرزمینش از سر گذرانده است.
دکترکاظم نظری بقا