محک دموکراسی خواهی رسانه های اوپوزیسیون
اگر جریانات شش ماه گذشته را از طریق شبکه های تلویزیونی manoto، VOA، ایران اینترنشنال… پیگیری کنید خواهید دید که برخورد این رسانه ها در ارائه خبر، تجزیه و تحلیل، بهره گیری از نظرات کارشناسان یا سیاسیون چقدر با روح دموکراسی بیگانه است. وقتی حادثه ناگوار مهسا امینی اتفاق افتاد، و تظاهرات در تهران و شهرهای بزرگ شروع شد. همگام با این رویداد، اکثر خبرگذاریها و رسانههای خارجی نیز توجه ویژه ای به تحولات ایران کردند. در این میان شبکههای اوپوزیسیون فارسی زبان که علی القاعده، وانمود می کنند که صدای رسای ۸۰ میلیون انسان ایرانی هستند، از همان مراحل اولیه اعتراض، سعی نمودند پیام حرکت را به سمتی پیش ببرند که مورد خواسته خودشان باشد. در این فاز عمده ترین هدف آنها این بود که این نارضایتی را در یک دیدگاه عمومی تحت عنوان نارضایتی ملت ایران تفسیر و تبلیغ کنند. با توجه به اینکه مهسا امینی منتسب به کردها بود، رسانههای فارسی زبان سعی نمودند، حادثه را از حیث مکان ومحل وقوع تحلیل کنند، زیرا بیم آن می رفت که کردها دلیل حادثه را مرتبط با مسائل اتنیکی خود تفسیر کنند و سیر حوادث را از دست آنها خارج کنند. کردها نیز به تبع خود سعی نمودند تفسیری دو وجهی از آن ارائه دهند تا بتوانند مسائل مرتبط با هویت اتنیکی خود را نیز لحاظ کنند. این تلاش و تکاپو تا حدی در نماد سازی قرینِ موفقیت بود، اما در این جنگ رسانه ای اوپوزیسیون فارسی زبان بیشترین موفقیت را به دست آورد. با ادامه دار شدن اعتراضات و تسری آن به آذربایجان و نوع شعارهای داده شده، سوژه سازی را برای رسانههای فارسی بسیار سخت کرد. اینجا بود که آنها با یک عقب نشینی تاکتیکی، مجبور به پخش و تحلیل نارضایتی اتنیک ها نیز شدند. به همین جهت شبکه های ایران اینترنشنال، بی بی سی به مصاحبه و تحلیل حوادث از دید سیاسیون و کارشناسان اتنیکی روی آوردند؛ شبکه منوتو نیز سعی نمود لحن خود را به این جریان ملایمتر کند. کردها و بلوچ ها با روحیه ای که از این تغییر گرفته بودند بر سرعت نارضایتی خود افزودند و تظاهرات به بیشتر شهرهای آنها سرایت نمود و نزاع و درگیری خیابانی شدت یافت. نکته با اهمیت در این مورد این بود که شبکه های اینترنشنال، بی بی سی و صدای آمریکا سعی نمودند نارضایتی در آذربایجان را به صورت کنترل شده، ضعیف با رویکرد غیر اتنیکی گزارش کنند. اخبار مرتبط با نارضایتی در آذربایجان به صورت محدود و حتی با تحریفات آشکار ارائه شد. در یک مورد طنز آمیز گزارشی از چندین جوان که مشخص نبود محل رویداد کجاست به نام شهر اردبیل و با شعار مضحک :«رضا شاه روحت شاد» ارائه شد که بسیار خنده دار بود؛ و یا در موردی دیگر مجری شبکه اینترنشنال شعار :«آزادلیق، عدالت، میللی حکومت» را با یک تعبیر مبهم مطالبه عدالت و آزادی گزارش کرد. در این بین کردها بسیار سعی نمودند که موازنه تقابل رسانه ای را در عملیات میدانی جبران کنند. اما این تلاش ها بیشتر هزینه بردار بود تا کسب نتیجه. طبعاً عدم موفقیت، نوعی از سرخوردگی و یأس را برای آنها به وجود آورد و در عین حال کاملاً متوجه شدند که، این شبکهها تمامی تلاش خود را برای ریختن منافع تظاهرات به جیب سلطنت طلبان می کنند و دخالت دادن کردستان صرفاً شگردی تاکتیکی است و عمق ندارد. این روند رسانه ای زود خود را در تجمعات خارج نشینان نشان داد و درگیریهایی را بین اتنیکها و مرکزگرایان به وجود آورد. طوری که بیشتر این تظاهرات، با تنش های لفظی و حتی برخورد فیزیکی همراه بود و نهایتا منجر به تظاهرات جداگانه ترک ها عرب ها و کردها با احزاب مرکزگرا شد. درست در چنین وضعیت شکننده ای، رضا پهلوی با پیش کشیدن شروط ائتلاف عملاً راه خود از سایر احزاب جدا کرد و باشعار دموکراسی و حکومت سکولار، وارد کارزار با جمهوری اسلامی شد.در این میان اوپوزیسیون آذربایجانی از همان ابتدا، اعلام کرده بودند که به هیچ وجه با سلطنت طلبان و مرکزگرایان ائتلافی نخواهند داشت. علیرغم نارضایتی آذربایجانیها از انفعال تشکیلات و احزاب سیاسی خود این موضع جزو محسنات آنها محسوب می شود و نشان دادند به این آسانی تسلیم وسوسه ها و وعده – وعیدهای توخالی نمی شوند. تاریخ معاصر آذربایجان نشان داده که مرکز گرایان به خصوص هواداران پهلوی به هیچ وجه حاضر به مصالحه با آذربایجان نبوده و نیستند. اینها تجاربی است که از مشروطه به بعد هر آذربایجانی کم و بیش آن را لمس کرده است. قضایای پیشهوری نشان داد؛ کینهی سلطنت طلبان از آذربایجان کینه شتری است که از ادبیات داستانی فردوسی در سینه هایشان نقش بسته است. از نظر آنها تقابل ایران با توران در شاهنامه فردوسی، اینک تغییر مکان و زمان داده و نمود خود را در آذربایجانیِ تورک باز یافته است.
به همین جهت وقتی محمود افشار، محمدعلی فروغی، سعید نفیسی و… مدام از ترکان بد می گفتند، بیشتر ناظر به زمان حال بود نه گذشته. در ایران هیچ گاه کینه ای نسبت به یونانیها و رومی ها وجود ندارد. زیرا چیزی که بتواند نمود و نمادی از عنصر هویتی یونانی یا رومی در تقابل با ایران باشد وجود ندارد. برعکس، شیدایی و شیفتگی برای همهویتی با آنها دیده می شود. در حالیکه ترکها در ایران زندگی می کنند و آذربایجان یک منطقه ترک نشین و تاثیرگذار در تاریخ گذشته و حال ایران دارد. در نتیجه و اصولاً دلیل برجسته شدن شاهنامه از حیث هویت تاریخی و سیاسی در تاریخ معاصر تنها به خاطر همین واقعیت است. یعنی تا زمانی که ادبیات فردوسی وجود دارد و بر اذهان آنها حاکم است و آذربایجان کاملاً آسیمله در زبان و هویت فارسی نشده، مسئله تورک و تورک ستیزی نیز وجود خواهد داشت. از این جهت مسئله قدرت سیاسی و نوع حاکمیت در ایران نیز به سمت نظام غیر متمرکز نخواهد رفت. احزاب سیاسی و شخصیت های سلطنتطلب خود را در قامت رستم شاهنامه تصور می کنند که به جنگ افراسیاب آمده اند و تنها با کشتن افراسیاب می توانند امیدوار شوند که صلح بین ایران و توران بر قرار خواهد شود. عصاره فکری شاهنامه با یک دگردیسی جدید آز آغاز قرن بیستم خود را در سیستم سیاسی، آموزش و پرورش، توسعه اقتصادی ، بازیابی کرده و رسانه های فارسی زبان نیز نقش نقالان شاهنامه را در یک فضای وسیعتر امروزی در ماهواره ها، رادیوها و تلوزیون به عهده دارند.
بهنام کیانی /اجیرلی
https://t.me/behnam_kianii ارتباط با نویسنده: