هروله، رفتاری میان دویدن و رفتن و دویدن… است(منتهی الارب). نوعی از رفتار که پویه نیز گویند(ناظم الاطباء).
حج گزاران نیز هفت مرتبه فاصله میان صفا و مروه را بصورت هروله می پیمایند، گاهی آرام و گاهی هروله کنان. خدا می خواهد تا نخوت و غرورشان شکسته شود.
اما حاکمان مغرور که خود را در جایگاه خدایی میبینند وقتی به میان مردم میروند دوست دارند مردم به دنبالشان دویده و به تعظیم و سجده بیفتند، مستکبران را رسم براینست که در روی زمین، متکبرانه گام برداشته، هنگام راه رفتن به دیگران فخرفروشی میکنند…
تصویر بسیار جالبی از فرانسوا اولاند رئیس جمهور پیشین فرانسه در رسانهها و شبکههای اجتماعی منتشر شده که او را در حال خرید برای خانه نشان میدهد. فرانسوا اولاند از حزب سوسیالیست، واجد شرایط برای شرکت در انتخابات دورهٔ دوم نیز بود ولی در ۱ دسامبر ۲۰۱۶ اعلام کرد که برای انتخاب مجدد نامزد نخواهد شد. تصویر در حال خرید او را که در زیر این نوشته آورده ام لذتبخش است.
البته خبر تلخی نیز چندی پیش، در جامعه خودمان شنیدیم اینکه، پسر یازده ساله امام جمعه یک شهر خیلی کوچک، در جریان رانندگی در جاده تفرش- قم تصادف کرده و موجب مرگ سه نفر و مجروح شدن چهار نفر گشته بود…
پسربچه 11ساله که بجای سوار شدن بر دوچرخه مدرسه اش، راننده سمند میشود و آنهم در جاده بیش از یکصد کیلومتری بین تفرش و قم…!
هنگامیکه تصویر رئیس جمهور فرانسه را با خبر این پسر 11ساله منتسب به یک مقام جزئی کشور خودمان، کنار هم می گذارم اوضاع ما ایرانیان خیلی مایوس کننده میشود.گریزی به تاریخ مان بزنم:
سياحتنامه ابراهيم بيگ مراغه ای یکصد سال پیش، ضمن نقد عادات ناپسند فرمانروايان ايرانی، به عبور حاکم از میان مردم شهر اشاره کرده می نویسد:
« ناگاه از طرف ديگر صداى دورباشى بلند شد، از هرطرف بانگ میزدند برو پيش، بايست، آستين عبا را ببوس!…
من در كمال حيرت بدان سوى نظر كردم، ديدم يك نفر جوان بلندقامت، كه سبيل هاى كشيده داشت، سواره می آيد و سى چهل نفر با چوبدستى بلند به رديف نظام از دو طرف او می آيند و در پيشاپيش آنان، يك نفر سرخپوش ديوچهر، در پشت سر آن ده بيست نفر سوار با تيپ می آيند.
از آنها پرسيدم كه اين چه هنگامه است؟
گفت: حاكم شهر است به شكار میرود. به ما گفت راست ايستاده، هنگام عبور آن كرنش و تعظيم نماييد چنانكه ديگران میكنند.
چون نيك نظر كردم ديدم هى از چهار جانب و شش جهت سجده است كه مردم میكنند. او هم ابدا به روى بزرگوارى خود نياورده از چپ و راست هى سبيلهاى خود را تاب میداد…
گفتم: هرگاه تعظيم نكنم چه میشود؟
گفت:گويا از حيات هم سير شدهايد؟
گفتم: نه، هزار گونه آرزو در دل دارم. در نهايت ادب راست ايستاده، هنگام نزديك شدن حاكم در كمال فروتنى ركوعى به جاى آوردم، رسيده بود بلايى ولى به خير گذشت. چون تاكنون اين وضع را در هيچ جايى نديده بودم، خيلى تعجب كردم.
گفتم آبادباشى ايران، حاكم شهرى مانند لندن كه داراى هفت ميليون جمعيت است، از هرجا تنها میگذرد و احدى اعتنا به شأن او نمیكند، انشاء اللّه حاكم يك ولايت كوچك ما اين قدر جلال و حميت دارد. سلطنت بايد اين طور باشد!»
از زمان نوشته زین العابدین مراغه ای تا زمان رانندگی این پسربچه 11ساله، یک قرن فاصله است اما مثل اینکه یک قرن بر ما گذشته و اصلا فرقی نکرده ایم! و آنوقت سنت عرفانی و ادبیات و دین ما مملو از دعوت به ساده زیستی، تواضع و خاکساری است…! مثالی دیگر بزنم:
خدمتی که بیسمارک برای جامعه آلمان کرده کمتر کسی به کشورش کرده. در آن زمان، بیسمارک پروس کوچک را به امپراتوری آلمان بدل ساخت و در کنار آمریکا، قویترین کشور جهان شد، اما مخبرالسلطنه که در همان زمان از نزدیک، آلمان را دیده بود در مورد میزان آزادی روزنامه ها در انتقاد از بیسمارک و سعه صدر و میزان نقدپذیریِ پدرِ آلمان یعنی بیسمارک که به «صدراعظم آهنین» لقب یافته بود می نویسد:«روزنامۀ كلادراداج، بيسمارك را سرى بی مو ميكشيد و از براى او سه شاخ ميگذارد. بهرحال بازى آزادى اين سرشكستن ها را دارد…»!(خاطرات و خطرات…ص۳۹۱).
ما و ایرانِ بلازده مان، منتسب به تاریخی هستیم که در آن، برخی شاهان و فرماروایان مان، حتی دوران سلطنت شان چند ماه بیشتر از طول عمرشان بوده، چون قبل از تولد، تاج شاهی را بر روی شکم مادرِ حامله اش میگذاشتند….!
ما نیازمند یک تغییر و تربیت اساسی در خانوده و مدرسه…هستیم که بلکه بتواند معجزه کند، بلکه کم کم، این غرور و تکبر و رویه غلطی را که بر سراسر تاریخمان و بر تاروپود ذهن و روحمان سنگینی می کند بزداید…
علی مرادی مراغه ای