نگاه روسی ایرانشهریها به آذربایجان
گاهی یک احساس و تفکر چنان بر ضمیر ناخودآگاه مردم و گروهی چنبره می زند و چنان نفرت یا عشق بر چیزی بر آنها مستولی می شود که آنها را از زندگی عادی و منطقی باز می دارد و به کارهای جنون آمیز می کشاند.
در زمان شوروی سابق، اوکراین چنین نقشی در اذهان تئورسینها و نخبههای روسی ایجاد کرده بود.
از نظر اقتصادی، اوکراین نقش انبار غلات را برای این امپراتوری بزرگ بازی می کرد، مسیر دست رسی به دریاها و آبهای گرم و دروازه دنیای متمدن اروپائی بود. اکثر دانشمندان و حکمای بنام امپراتوری، اهل اوکراین بودند.
اوکراین و روسیه دارای اشتراکات نژادی و دینی و پیشینه تاریخی بودند.
جایگاه اوکراین برای روسیه چنان مهم است که به قول برژنسکی : «روسیه بدون اوکراین امپراتوری نمی شود».
بعد از فروپاشی امپراتوری جماهیر شوروی، نخبگان روس، وجود دولت مستقل اوکراین را به رسمیت نشناخته و آنرا جزیی از روسیه قلمداد می کردند.
متاسفانه با اشتباهات سران کیف و عدم رعایت موزانه قدرت بین کشورها، سرزمین زیبای اوکراین در سال گذشته مورد هجوم نیروهای «پوتین» قرار گرفت.
امروزه این کشور محل زور آزمایی روسیه با دول غرب شده و متاسفانه تصمیم گیران کشور ایران نیز با عدم درک شرایط و منافع ملی، روی اسب بازنده، پوتین، حساب باز کرده اند.
به دنبال تجاوز روسیه به اوکراین، جریانی در داخل، علاقه مند شد همان سناریو را در مورد جمهوری آذربایجان پیاده کنند که با توجه به عدم مساعد بودن شرایط (مسائل اقتصادی، جو بین المللی، وجود ملت دهها میلیونی تورک در آذربایجان جنوبی و …)و گیر کردن رفیق پوتین در باتلاق اوکراین، از روی میز کنار گذاشته شد.
آذربایجان نیز برای ایران همان موقعیت اوکراین برای روسیه را دارد.
سرزمینی پهناورِ غنی، با منابع معدنی و طبیعی سرشار، وجود مردمی با فرهنگ و باسواد و نیروی کار ارزان و ماهر که آنرا به عنصری مهم و غیر قابل چشم پوشی کردن تبدیل کرده است.
در طول تاریخ همواره تورک آذربایجانی حافظ و سپر این سرزمین بوده، تمامی ادبا و دانشمندان و مفاخر بنام بنوعی از آنجا برخواسته اند.
حتی افسانه شاهنامه در ضدیت با تورکان و اعراب نگارش شده است.!
اگر تاریخ مستند و مکتوب هزار ساله را مبنا بگیریم، تمامی جغرافیای موسوم به ایران و مناطق اطراف، تابع حاکمان و امپراتوران آذربایجان بوده است.
متاسفانه با تغییر مراکز قدرت جهانی، دول مسیحی به دنبال حذف قدرت تورکها و انتقال حاکمیت به قومی فرمان بردار بودند و بدینسان رضاخان میر پنج و سلسله پهلوی را بر اریکه قدرت نشاندند و با نفی حقوق تورکها که اکثریت جامعه را تشکیل می دادند، نظامی فاشیستی و استبدادی را بر مردم ایران تحمیل کردند که متاسفانه هم تداوم دارد.
این نگرش مربوط به حکومت و نظامی خاص نبوده و با تغییر رژیم نیز فقط روش های اجرا تفاوت داشته است.
حتی نوه رضاخان (منتظر السلطنه)، با نگاه مستبدانه، تنها مخالفان خود، برای بازگشت به مسند را تورکها و اعراب معرفی می کند و آنها را تجزیه طلب می نامد!
همگان بر این نکته معترف هستند که هیچ حرکتی بدون اراده و خواست آذربایجان به سر انجام نمی رسد، اما هیچگاه به جایگاه آذربایجان احترام نمی گذارند و بنا به تعبیر «ترامپ» در مورد عربستان، این سرزمین را مستعمره و گاو شیرده می پندارند و به محض گذشتن از پل، تمامی قول و قرارها فراموش می شود.
بهرحال این جریان منحط ایرانشهری دو راه بیشتر پیش رو ندارد، یا باید بدون معطلی و عوام فریبی و اقدامات پوپولیستی، با توجه به وزنه سنگین تورک و آذربایجان، با قبول حقیقت، قدرت را عادلانه بین ملیتها تقسیم کند و یا ( با تداوم اقدامات ضد انسانی خود) ریسک تجزیه کشور را بپذیرد و به ناچار برای خود در «کویرستان» مأمنی جستجو کند.
رح-حنیفاوغلو