*چرا من دموکراسی غربی را امضا نمی کنم؟
اخیرا دوست دردانه و فرهیخته ای از من خواست بیانیه دموکراسی خواهان آزربایجان را امضا کنم من دلائل امضا نکردن را قدری کاویده ام به جای دموکراسی خواهی، عدالت خواهی را به شرح ذیل برگزیده ام که با شما خوانندگان در میان می گذارم:
دوست من! استاد فرزانه! من دموکراسی را خیلی خوب نمی فهمم، همان گونه که توکویل فیلسوف معروف در کتاب سیر دموکراسی خوب نمی فهمید. خوب نفهمیدن توکویل و من با تفکر مصباحی و بنیاد گرایان مذهبی البته فرق دارد. افلاطون و ارسطو اگر از دموکراسی دم می زدند دو نوع انسان را به تصویر می کشیدند ۱- یونانی ۲- بربر؛ و یونانی حق رای داشت بربر نه. تئوری دموکراسی خواهی در غرب با تفکیک دو نوع انسان آغاز شد. من چگونه می توانم با دموکراسی کنار بیایم که رهبر صادق شما مصدق می خواست جامعه آن دوران را با مدل دموکراسی سوئیس سامان بخشد و اصلاحاتی انجام دهد ولی همین دوستان شما و شمایان در غرب، مصدق را به نفت فروختند و ساقط کردند! آنها با همین شعار و شعارهایی شبیه این، دو امپراطوری تورک مسلمان (عثمانی و قاجار) را ساقط کردند، در حالی که عالی ترین و اخلاقی ترین فضیلت و هدف حاکمیت ها یعنی عدالت در این دو نوع حاکمیت نهفته بود. قاجار مدرنیته را نرم نرمک بومی و ملی می کرد، فرمان مشروطه و تأسیس مجلس را امضا کرده بود. راز دوام حاکمیت تورکان مسلمان اعم از غزنویان- سلجوقیان- صفویان- ایلخانیان –عثمانیان- بابریان- شیبانیان و قاجار، در پیاده کردن اصول انسانی حاکمیت یعنی عدالت، رواداری، تساهل، تسامح، اجازه به فعالیت سایر زبان ها و سایر دین ها بود. ما چندین وزیر مسیحی و یهودی در عثمانی داشتیم. من سوال افلاطونی چه کسی باید حکومت کند و سوال پوپری چگونه باید حکومت کرد را کافی نمی دانم. مدل حاکمیتی تورکانمسلمان که با قورولتای شروع می شود، یکمدل شرقی است نه غربی. و شرق با غرب فرق دارد. آنها در لفظ پایبند اصول دموکراتیکهستند، در عمل چه جنایت ها که در ویتنام، بوسنی، آفریقا ،آمریکای لاتین و … به نام دموکراسی و حقوق بشر نکردند!!! دوست من؛ هدف از حکومت چیست؟ مگر چیزی غیر از برپایی عدالت، توزیع عادلانه ثروت، قدرت، اطلاعات، تامین نیازهای اولیه و امنیت است. تاریخ حاکمیتی تورکان مسلمان در این خصوص کارنامه کامیابی دارد و سرّ ماندگاری هزار ساله آنان در همین بود. امپراطوران تورک بانیان مدنیت و شهر نشینی بودند. زیرا آدمیان را به یکجانشینی عادت دادند. فارس ها در حاکمیت به افلاس رسیده اند؛ زیرا از تجربه زنگین و با ارزش تورکان در دیوان سالاری و حکومتداری مبتنی بر عدالت و آزادی دین ها و زبان ها به عمد و به عقده غفلت کردند. اندیشه ای انسان کُش، زبان کُش، فرهنگ کُش را به نام ایرانشهری ابداع و اجرا کردند. فراماسون های سابق عنوانی جدید تحصیل نموده اند. در دوران عثمانی حتا حیوانات واجد حقوق بودند. تبریز ۹ بار پایتخت شده بود، در دوران صفویان چهارمین شهر بزرگ جهان بود، در آنجا به احدی ظلم نشده بود، سیستم حاکمیتی من برخاسته از مکتب تبریز است. مکتب تبریز یعنی آزادی تفکر، دین و دیل(زبان) و فرهنگ. امیر کبیر موقع رفتن به تهران اولین قولش این بود که می خواهم تهران را مثل تبریز کنم. تبریز مدل حاکمیتی خاص خود را دارد. یعنی علاوه بر چه کسی در حاکمیت سوال افلاطونی و چگونگی حاکمیت سوال پوپری دنبال سازکاری دیگر است تا عنصر خیر را در حاکمیت ابقا کند. دموکراسی غربی شما با دوز و کلک و صندوق، عنصر خیر را از حاکمیت محروم می کند. استالین به عنوان شاخه ارتدوکسی شعوبیه می گفت:« رآی دادن مهم نیست، رأی شمردن مهماست». بله پوپر می گفت :«دموکراسی پایین کشیدن حاکم بدون خون ریزی است ولی برای نگه داشتن یک حاکم صالح و عادل و خیر در حاکمیت چه باید کرد؟»؛ پاسخ این سوال در مدل حاکمیتی شرق به ویژه تورکان مسلمان و سلسله های متعدد آنان نهفته است. نادر شاه افشار با قورولتای مغان انتخاب شد و یک پا در هند یکپا در مسکو بود، فاتح بود، اما مکتب شیطانی شعوبیه که ریشه اش در همان دموکراسی غربی و جهان صلیبی و ماسونی پنهان بود؛ هم او را کشت هم انور پاشا را هم ستارخان را هم باقرخان را. ستارخان را یک ارمنی کشت و باقرخان را یک کُرد. برای همین به شما توصیه کردم: «مواظب کُردها باشید». زیرا علیالعموم هر کُرد در آزربایجان بالقوه یک پژاک و پ.ک.ک است. شعوبیه یا همان دمکراسی شما ناصر الدین شاه تبریزی را همکشت؛ شاهی که تکیه دولت را تأسیس کرده بود. هم تعزیه امام حسین را داشت هم اُپرا را . دوره طلایی ناصریه را بار دیگر باید به مطالعه گرفت. شاهِ اولین ها را دوباره بازخوانی فرمایید تا زمانی که ما این ترسَه دۆشۆنجه را اصلاح نکنیم که مشروطه پدیده غربی بود و برای ساقط کردن قاجار و براندازی حاکمیت تۆرکی-اسلامی تدارک شده بود، نمی توانیم در آزربایجان کاری کنیم. این توهّم توطئه نیست، ولی بلاهت و سماجت است. اگر چنین نیندیشیم و دستاوردش تقریبا همج رعا(یعنی هیچ و پوچ) بود. مشروطه خواهانی قلابی ضد مشروطه که، بعدها با جان و دل دست در دست دیکتاتور و مستبد سر در یک آخور شدند. آنان به بهانه دموکراسی، سلسه ای سراسر وابسته و جاسوس وخائن به آرمان های تورک را بر سر کار آوردند. من چطور می توانم دموکراسی خواه باشم دوست من! من عدالت خواهم، زیرا عدالت ام الفضایل و اساس الملک است؛ فضیلتی است که اسلام هم بدان ارجنهاده است: اعدلوا فهو اقرب للتقوی. فلسفه بعثت انبیا هم برپایی عدالت توسط مردم بوده است. من هرگز نمی توانم با آن دموکراسی برخاسته از سرمایه داری مصرف گرای تفرقه افکن تبعیض خواه منفعت گرا و استعمارگر و استثمارگر و استحمارگر انسی و الفتی داشته باشم. همینک در جهان معاصر، دو الگوی حاکمیتی کامیاب از تورکان مسلمان وجود دارد
۱- مدل طیب اردوغانی در تورکیه است که می بینید و می دانید تورکیه را از کجا به کجا رسانده است؛ روزگاری گازوئیل تریلی هایشان در جاده های ما یخ می زد، تقریبا هر سه ماه یک کودتا را تجربه می کردند، کافی است تدابیری که اردوغان در حمایت از کارگران و کارمندان در افزایش حقوق سالی دوبار را نگاه کنید، نمی خواهد به توگ، صنایع نظامی و دفاعی اش که متجاوز از ۳۰۰گونه است از سیها و ایها و تانک و بایراکتار و کشتی و درآوردن گاز و نفت از دریاها و ساختن فرودگاه ها و را ه ها و بیمارستان ها و دانشگاه های مدرن و تمیز ... نظری بیفکنید. مدلی که شعور ملی را با اسلام عجین و عمیق کرد.
۲. مدل الهامی و حیدر علیئوی در آزربایجان که احوال باکو را که هم شما دیده اید و هم من دیده ام. حال باکو و گنجه را روزانه باید پرسید نه در هفته یا ماه هر روز زیباتر از دیروز کثیری از کشورهای غربی سرمایه گذاری سنگین و سهمگین کرده اند. زیرا اینان استقلال را در سرمایه گذاری دیگر ملل تعریف کرده اند نه در حصار کشی و زندگی در قفس بزرگ. دو کشور اینک ترمینال انرژی دنیا شده اند، چشم اروپا به چشم آن دو کشور در تامین انرژی دوخته شده است. مانات کم-کم با دلار پهلو می زند. تمام راه های زمینی، هوایی و دریایی دنیا دارد به باکو و استانبول ختم می شود؛ فتح قاراباغ، فتح دوباره قسطنطنیه بود، سیلی اسلام تورکی بر صلیبیان غربی بود. جهان تورکی- اسلامی اینک جاده ابریشم را دارند احیا می کنند. می دانید احیای جاده ابریشم یعنی ۳ قطبی شدن دنیا ۱- امریکا و اروپا ۲- روس، چین و هند۳- جهان تورک. آیا تأمل کرده اید این چه مدل حاکمیتی است که برای انسانش عزت و رفاه و آزادی آورده است؟ در تورکیه متجاوز از ۵۰۰ شبکه تلویزیونی فعالیت می کنند. اروپایی ای که همینک در توالت خود را نمی شورند و جز به غارت ثروت های من و خریدن حاکمان من به چیزی دیگر نمی اندیشند، شما انتطار دارید من مدل حاکمیتی آن ها را امضا کنم و بر بردگی و خویشتن فروشی و استعمارزدگی خود مهر تایید نهم؟ هرگز-هرگز؛ دوست من! من به این معنا غرب گرا نیستم، من یک مسلمان ملی گرا هستم. میان من و شما فرقی است فارق. من دنبال حاکمیتی هستم که از پدرانمان، از ایل تبارمان، از هویتمان، از فلسفه ملی، حکمت ملی، عرفان ملی، اسلام ملی، هنر ملی به من می رسد. در این مدل حاکمیتی، قدرت به خاطر عدالت نسبت به دینها و زبانها جهت گیری ایدولوژیک ندارد. اگر بخواهم از تعبیر شما استفاده کنم به تمام معنا لاییک هستند. زیرا لاییک در حاکمیت به عدالت نزدیک است. جانبداری متعصبانه از یک دین و یک زبان، خروج از عدالت و میل به تبعیض و ظلم است. خیالت را راحت کنم؛ جامعه فعلی ایران هیچوقت آن مدل غربی دموکراسی را نخواهد چشید و این خواب هرگز در این جغرافیا با این مدل تفکر تعبیر نخواهد شد؛ زیرا دموکراسی به تعبیر یاسپرس عبارت است از تربیت. و ما تربیت نشده ایم معلمان ما از خوف نان و شوق رفع کارهای غیر معلمانه می کنند، هکذا پزشکان و معماران و… هیچ کس در جای خویش نیست. و به تعبیر من، دموکراسی برخاسته است از۳ عنصر : ۱- صنعت مولد ۲- بورژوازی قوی ۳- انسان های دموکرات و ما واجد هیچ کدام از آن ها نیستیم. صنعت ما غیر مولد، بورژوازی ما ناتوان و انسان های ما علی العموم غیر دموکرات هستند. حقوق بشر که شما شیفته آنید و از شنیدن آن احساساتی می شوید، خیلی خوب است؛ اگر اجرا شود چه بهتر ولی این محصول جهان مسیحی صلیبی و ماسونی است برای خودشان است نه برای ما برخاسته از مسیحیت ملی و فلسفه ملی غربی هاست. بارها در طول تاریخ خواسته ایم به آن نزدیک شویم نگذاشتند، مگر تورکیه نمی خواست وارد اتحادیه اروپا شود؟ گفتند:« اینجا شما را راهی نیست». زیرا یک کلوپ مسیحی است. تورکیه را راه ندادند، فارس ها را نگاه نکنید، اینان عقلانیت مستقل ندارند، تاریخشان مزدوری و جاسوسی برای غرب بوده است. یک نمونه تاریخی اش حسن صباح بود. کسی که فارسی نویسی را تکلیف کرد و با مسیحیان از در صلح وارد شد تا حاکمیت سلجوقیان تورک مسلمان را براندازد؛ عقلانیت فارسی یک عقلانیت هندی مجوسی است الان هم می بینید هم هند، هم فارس ها جانب داشناک ها و ارمنی ها را گرفته اند. چون ریشه آنجاست؛ آبشخوری واحد دارند. من اگر اعلامیه شما عدالت خواهان باشد با سر و کله امضا خواهم کرد، زیرا عدالت یک مفهوم شرقی و سازگار با اسلام است، با روح جمعی ما موافقت دارد، مدل موفق حاکمان تورک در تاریخ بوده است، فتح قلوبشان به جهت عدالتشان بوده است و فتح قلاعشان به جهت شجاعت و پاکبازی این ملت. آن سوال مهم هلاکو خان را به یاد دارید که در فتح بغداد پرسید:« شما حاکم مسلمانِ ظالم می خواهید یا حاکم کافرِ عادل؟» پیرمردی فرزانه گفت:« ما حاکم عادل می خواهیم، زیرا الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم. والله اعلم بالصواب».
حُسن ختام با ملای روم:
اۏوونو شیرلر سایاق اۏولا اؤزون اؤزگه دن تا گۆدمهسین پای گؤزلرین
غیر ألی قۏیما سنه یاخسین خنا تیکمه غیرین تۏرپاغیندا سن بنا
همچو شیری صید خود را خویش کن تَرک عشوه اجنبی و خویش کن
در زمین مردمان خانه مکن کار خود کن کار بیگانه مکن.
دکتر عبدالغفار بدیع