“آبروی ما تورکها رو بردین”
این پر تکرارترین جمله ای بود که از دو طیف تورک، بعد از اتفاقات بازی تیراختور و پرسپولیس میشد، شنید.
اولین گروه تورکهایی که به سطحی از الیناسیون و آسمیلاسیون رسیدهاند که دست به انکار هویت خویش زده و در هر موقعیتی بر هویت تورکی خود نیز میتازند. اینان شامل افرادی میشوند که در طول سال، تمام تلاش خود را میکنند که ارتباط شان با زبان تورکی و فرهنگ و اجتماعیات تورکی را کاملاً از بین ببرند.
طیف دوم شامل تورک هایی که تحت تأثیر رسانههای فارس زبان و جوسازی های تلویزیون ها و مراکز انتقال اندیشه فاشیزم فارسی قرار گرفته و تمام پروپاگاندا های آنان را حقیقتی محض تلقی میکنند و وارونه شدگی ها را هرگز نمیتوانند و یا نمیخواهند تشخیص دهند و یا به عبارت دیگر عملی که در ذات خویش قبیح است ولی آن عمل حتی در بدترین شکل آن از طرف فارسها یک عصبیت انسانی و فرد خطاکار فارس تلقی میشود ولی همان عمل با شدت کمتر هم باشد مختص ملت تورک است و کلیت جامعه تورکها خطاکارند و شامل همه و مایه آبروریزی همه است.
طیف اول در چنان مرحلهای هستند که کوچکترین عزت نفس ملی در آنها موجود نیست و هیچ نکته مثبت و سازنده از ملیت خویش را قبول نمیکند و بدنبال فرصتی است تا کوچکترین ناهنجاری یا بی اخلاقی در هویت خویش را پیدا کند و با تاختن به آن نشان دهد که او دیگر خود نیست و نمایشی از دیگری شدنش را برای حلقههای قدرت و سلطه به عرصه میگذارد تا بلکه آنان او را در زمره ی فرادستان خطاب کنند و ارزشگذاری برابر را به او بدهند و از زیر بار آن هجم از تحقیر و توهین و پوچ سازی از تاریخ و مفاخر و فرهنگ و اقتصاد و سیاست برهاند. او در اصل فقر ذهنی و عقب افتادگی خود را با تاختن بر هویت خود قابل جبران میپندارد.
طیف دوم اگرچه کشته شدن هوادار و کور شدن چشمان سرباز و یا مصدومیت بیش از دویست نفر از هواداران سپاهان اصفهان در تهران یا نارنجک زنی به صندلیهای تیم تیراختور در مقابل دیدگان مارتین مارتینوتی مدیر امنیتی یوفا را دیده اند و میدانند ولی چون همان مسائل از طریق رسانههای محبوب او تقلیل سازی شده و عادی انگاری جلوه داده شده مهم تلقی نمیشود و مایه آبروریزی نیست. اینان افرادی هستند که تحت تأثیر جو شامل بر کلیت ایران خود را عقل کل و همه چیز دان میدانند و هر در موضوعی با جدیت و قاطعیت تمام نظر میدهند.
طیف اول افرادی از تورکها را بیشتر شامل میشود که بیشتر زیر چرخهای استحاله قرار گرفتهاند و بیشتر در تحت فشار هستند و اکثراً تورکهایی از آذربایجان یا غیر آذربایجانی را تشکیل میدهند که به مرکز نزدیکتر و قدرت آسمیلاسیون در آنجا به مراتب بیشتر است مانند تهران و کرج و قم و همدان و قزوین و…
آنها دوست دارند نمایشی از مطیع بودن و فرمانبرداری داشته باشند و حاضرند فقدان عزت نفس ملی و غرور ملی خویش را جایگزین مخمل بافی ها بکنند.
ولی دسته دوم در سراشیبی حقیقت و دروغ به هنگام رودررو شدن با فاکت هایی که در زاویه دیداری و سنجش او نبوده، سردرگم شده و فرار را بر قرار ترجیح میدهد.
حبیب نگهبان