زانیار هم خدمتی من کورد بود، هر دو ما از اجباری فارسی حرف زدن داخل گروهان بیزار بودیم، به زبان مادری کسی حق نداشت با هم زبان خود صحبت کند در صورت مشاهده توبیخ و اضافه خدمت می خوردیم. ساعت ها داخل گروهان می نشستیم و حرف می زدیم او خیلی دوست داشت که من زبان تورکی به او یاد بدهم و او نیز قول میداد که در قبالش زبان کوری را به من یاد بدهد از آهنگ ساری گلین خیلی خوشش می آمد اما متوجه نمی شد و از من می خواست برایش ترجمه کنم. همزاد پنداری ما درست در همان فهم درک مشترک ما بود، یعنی زبان مادری، حق اولیه ای که تبعیض درست از همان در وارد می شود.
شاید به دور از آن کوهها و مرزهایی که تروریست ها با بازیچه شدن در دست های پشت پرده سیاست، جوانان بی گناه تورک آذربایجان را به شهادت می رسانند، در داخل جامعه و در همین نزدیکی ها یک درد مشترکی است که در حسرت یک گفتمان ائتلافی برای رهایی همه خلق های ستم دیده از دست تفکر شوم ایرانشهری است. دوباره همه چشم ها به آذربایجان دوخته شده بود و باز هم تبریز ثابت کرد که هنوزم از تفکر مکتب پیشه وری تبعیت می کند، پیشه وری که آزادی همه ی خلق ایران را آرزو داشت و پرچم دار این نهضت آزادی شده بود. آذربایجان ثابت کرد که در یک بزنگاه تاریخی دیگر همصدای خلق های ستم دیده ایران است، اما با زبان و سیاست و خط مشی خودش “آزادلیق، عدالت، میللی حوکومت”
در مکتب روسو حقوق بشری بر مبنای آزادی انسان استوار است و تحقق می یابد. وی معتقد است هر انسانی آزاد به دنیا آمده و صاحب اختیار خویش است و هیچ کس نمی تواند او را به هر بهانه ای برخلاف میل و اراده اش وادار به انجام کاری کند. او آزادی را حق بشری می داند بر همین اساس دولت در نگاه وی دولتی بر پایه ی حقوق بشری است که مبنایش بر آزادی انسان قرار داده شده است
برای مهسا نوشتند نام تو یک رمز خواهد شد، رمز آزادی! هر روز که گذشت خون بیگناهش رمز آزادی شد برای همه خلق های ستم دیده ایران، آنها همیشه و هر روز واههمه داشتند از آن اتفاقی که ما را به دور از حس نفرت و بدبینی نسبت به یکدیگر، کنار هم جمع کند و دلگرمی و پشتیبان هم باشیم و درد مشترکمان را فریاد بزنیم. همه خلق های ستمدیده امروز قدم در راه صلح و دموکراسی گذاشته اند و رنجیر اسارتی که بر پاهای ما بسته شده و هدفی که دنبالش هستیم جز اتحاد و همدلی رهایی از آن ممکن نیست…