از « دمکراسی خواهی در شعار و دیکتاتورطلبی در عمل» مردم استانهای فارسنشین مرکزی در آخرین انتخابات ریاست جمهوری ایران
همانطوری که اغلب می دانید، در آخرین و مخصوصاً دور دوم انتخابات ریاستجمهوری ایران بین دکتر مسعود پزشکیان (دمکراسی خواه و معتدل اندیش) و (نماینده ی اصولگرایان ولایی و فارسمحور) بنام سعید جلیلی، نژادپرستی عریان فارسی خود را به وضوح نشان داد.
از دیربار همهی انسانها اعم از فردی و یا گروهی، نژادپرستی را عملی مذموم میدانسته و نکوهش کردهاند.
حتی نژادپرستترین افراد و جوامع نیز، در ظاهر از این عمل اعلام انزجار کردهاند. آنان در مقابل پرسشهایی که نژادپرست بودنشان را اثبات می کرده و در عین حال خودشان را مبرا از این عمل و ایده نشان میدهند، با لطایف الحیل و سفسطهبازی سعی در رفع اتهام از خویش داشته و دارند. از جملهی این جوامع، پان فارسهای دو آتشهی ایرانی هستند که خودشان در عین نژادپرست بودن، دیگر ملل غیرفارس ساکن جغرافیای موسوم به ایران را به خاطر اعتراضشان به ناعدالتی سیستماتیک در تمام عرصههای اجتماعی، به تجزیهطلبی و ایرانگریزی متهم میکنند. بر کسی پوشیدهنیست که، اقلیت فاقد ریشهی معتبر قومی-اتنیکی فارس، با قبضهی قدرت سیاسی و نظامی کشور، منابع و معادن پیرامون را به نفع استانهای مرکزی مورد استعمار قرار دادهاند. وقتی نمایندگان رسانهای و فعالین ملی ملل غیرفارس از این سیاست ناعادلانه و انگزنیهای طلبکارانهی اقلیت فارسمحور شِکوه میکنند، آنان با گفتن:«هم دلی، از همزبانی بهتر است»، سعی میکنند که اصل موضوع را در پس پردهی تفرعات انساندوستی مستتر کنند. در حالی که نماد ثبت شدهی حزب پانایرانیستها آشکارا بر نابرابری ملل غیرفارس در برخورداری از حقوق ابتدایی انسانی شان در مقایسه با اقلیت فارسها صحه میگذارد و غیر قابل انکار است.
برای آنان (فارسها) آزادیهای فرهنگی و اجتماعی در مقابل چنگاندازی به ثروتهای ملل غیر، پشیزی ارزش ندارد. نگاهی به جدول آمار رأی دهندگان مناطق عمدهی فارسنشین با درصد اکثریت به سعید جلیلی غلام حلقه بگوش خامنهای گویای واضحی از این باور و حقیقت تلخ است. فراموش نکنیم که همین فارسها اعم از اپوزسیون و پوزسیون به ظاهر مترقی و مدعی ایراندوستی، با رأی اکثریتی خودشان به سعید جلیلی، عملا اثبات کردند که، در ضمیر خودآگاه و ناخودآگاهشان کوچکترین اهمیتی به بقا و گسترش دیکتاتوری دینی و محدودیتهای اجتماعی نمی دهند. برای آنان خون مهسا امینی، حدیث نجفی، آیلار حقی، کیان پیرفلک و شهدای جمعه خونین زاهدان، فراتر از شعار دمکراسیخواهی نبوده و نیست!
بیخود نیست که گفته اند: «به عمل کار برآید، به سخندانی نیست»
چون در صورت همراهیشان با قشر عظیم تحولخواهان غیرفارس ایرانی، دستشان از تاراج معادن ذیقیمت و منابع عظیم انرژی پیرامون کوتاه خواهد شد و مجبورند بر اساس داشتههای رئال و توانمندی واقعیشان زندگی کنند. در اینصورت دستشان از تاراج نفت خوزستان، معادن آزربایجان جنوبی و سیستان و بلوچستان کوتاه خواهد بود. ایضاً از مقام سروری به مهتری مطلق سقوط خواهند کرد.
نویسنده: حبیب ساسانیان (یاکاموز)