از کلاه پهلوی تا کیپای یهودی!
رضا پهلوی با عرقچین یهودی در حال دعا در کنار دیوار ندبه، یکی از سوررئال ترین تصاویر سال های اخیر است.
با این وصف، شاهزادەی مدعی تاج و تخت پهلوی در آنجا چه می کند؟
آیا در جلد کوروش کبیر رفته؟
یا برای بازگشت به قدرت به دولت یهود و نخست وزیر نه چندان خوشنام آن دخیل بسته است؟
یا اینکه تل آویو تنها پایتخت جهان است که می تواند پذیرای رهبران در تبعید اپوزیسیون ایران باشد!
پاسخ هر چه باشد، نمی توان از گفتن این مهم چشم پوشید که او مرتکب عملی اشتباه در زمان و مکانی اشتباه شده است.
گرچه امروز رابطه با اسرائیل دیگر «حرام سیاسی» نیست، اما هنوز اکثر ممالک مسلمان ترجیح می دهند آن را پوشیده نگه دارند و از تظاهر به آن بپرهیزند.
از اولین و آخرین سفر یک رهبر مسلمان به اسرائیل – سفر سال 1977 انور سادات – 46 سال می گذرد و تاکنون هیچ رهبر عرب و مسلمانی نتوانسته یا نخواسته پا روی جای او بگذارد.
تازه، سادات به پشتوانەی پیروزی نسبی در جنگ اکتبر به این «اکل میتة» پرداخت و در کنست هم صراحتاً از حقوق فلسطینی ها دفاع کرد.
کاری که غالب کشورهای مسلمان هوادار عادی سازی روابط با اسرائیل می کنند.
اکنون پرسش این است که شاهزاده با چه پشتوانە و دستکم با چە تحلیلی مبادرت به این سفر غیرمترقبه آن هم با آداب غیردیپلماتیک و نامتعارف کرده است؟
یک پاسخ می تواند این باشد: اشخاص و جریان هایی که از وزن سیاسی چندانی برخوردار نیستند و نگران افکار عمومی نمی باشند، از مزیت سبک بالی و تحرک در مانورهای سیاسی بهرەمندند.
تالی دیگر این سخن این است که نوسان و چرخش مواضع جریان های فرعی و خرد، اصولا جدی گرفته نشده و به حساب نمی آید!
اما ظاهراً این حکم دربارەی رضا پهلوی صادق نیست.
چه نارضایتی های عمیق فعلی در داخل و تشتت و پراکندگی فوق العادەی جریان هایی که در خارج لقب جمهوری خواهی را یدک می کشند، نام او را به نحوی کم سابقه مطرح کرده است.
خاصه این که وی تنها نام و نماد گروه های غیر جمهوری خواه است و به مدد این بخت بادآورده، اردوگاه سیاسی اش فربه و از فرقهگرایی و پراکندگی ذاتی دیگر گروه ها رهایی یافته است.
اما ظاهرا مشکل جای دیگری است. شاهزاده در کنار این مزیت های سلبی و عمدتا بادآورده، از دانش و درایت سیاسی درخوری بهرەمند نیست. همچنین توسط یک دو جین از مشاوران افراطی و فاقد مهارت برای تعامل با پیچیدگی ها و تمایلات و ظرفیت های گوناگون جامعه احاطه شده است.
در اینجا این احتمال وجود دارد که با ملاحظەی امواج دین گریزی، عرب ستبزی و غرب گرایی موجود در جامعه، تهور لازم برای این سفر مهیا و چالش های آن دستکم گرفته شده باشد.
جای انکار نیست، امروز پاسداشت ایران قبل از اسلام و مرزبندی هویتی با دنیای اسلام و ستایش زبان فارسی و سلسلەهای ایرانی سکەی رایج روزگار است.
اما مشکل این است که سوگیری های افکار عمومی در زمانهایی که قطبی می شود، تابعی از رابطه با حکومت و میزان مقبولیت آن است.
این امر بدین معناست که این دیدگاه ها ناپایدار هستند و از نوسانی ذاتی رنج می برند.
درست پس از برگزاری جشن های 2500 ساله در 1350 که با طرد و تکفیر از جانب مخالفان شاه مواجه شد، ایران باستان و کوروش و داریوش و فردوسی و …از چشم مردم ناراضی افتادند.
ملت خشمگین حسابی به نمادها و معانی اسلامی و چپی چسبیدند و بنیان های فکری رژیم فاقد مشروعیت شدند.
نوزده سال بعد در بهار 1369 احمد شاملو شاعر نام آور به دانشگاه برکلی رفته، تا دربارەی ادبیات معاصر سخنرانی کند.
شاملو به سیاق گفتمان مالوف دهەی 50 به فردوسی می تازد و او را با القابی چون فئودال و ابوالقاسم خان و …می نوازد.
جمعیت حاضر بر می آشوبد و مانع ادامەی سخنرانی می شود و …
شاملو با قسمی زمان پریشی از تغییر احوال زمانه بی خبر مانده بود و نمی دانست که بر اثر سرخوردگی های جمعی ناشی از عملکرد حکومت جدید، ایران باستان و زبان پارسی و احیاگر آن ابوالقاسم فردوسی، باز قدر و منزلت یافته اند.
یقیناً اگر آن زمان پریشی جزئی نبود، وی تن به آن بی پروایی زبانی نمی داد!
اینجا هم همین حکایت است. سیاستمداری که اسیر امواج ناپایدار افکار عمومی می شود، صرفا ناپختگی و شتاب زدگی خود را نمایش می دهد و عاقبت اندیشی و توازن را از کف می دهد.
صبر و فکر گوهر گران سنگ سیاست ورزیند و صبوران و فکوران سیاستمداران عاقبت بخیر!
ممکن است امروز و فردا هنگامەی برکلی برای پهلوی رخ ندهد، اما فرداهای دورتر حتما دامن او را می گیرد.
زمانی که افکار عمومی چرخی دیگر می خورد و نیک و بدهای تازه به میان می آید.
پرهیز از افراط و تفریط و از این قطب به آن قطب رفتن، ویژگی سیاستمداران کارآزموده است و برخی اشتباهات هم جبران ناپذیرند.
صلاحالدین خدیو