بگذارید این شغال هم بیاید مشتی انگور از این باغ بخورد…!
♦ماشاءالله کشور بسیار غنی داریم، 17 درصد کل گاز جهان را داریم اما سرمای زمستان، باعث تعطیلی و حالت فوق العاده در کشور شده و مثل بچه های یتیم، مصداق آن ضرب المثل ترکی مان شده ایم که:
«قیشدان سوروشدولار، هاردا قیشلادون؟
دئیدی: یتیم اوشاقلارین جانیندا…»!
ترجمه: «از زمستان پرسیدند زمستان را در کجا گذراندی؟ گفت در جان کودکان یتیم…»!
♦نمی دانم در دنیای امروز، شاهزادگان حقیقی و توسل به تخم و ترکه و اسپرماتوزوئید خاص… چقدر می ارزد که بخواهم در مورد شاهزاده قلابی بنویسم!
اخیرا فردی بنام بابکمیرزا خود را عضوی از خانواده سلطنتی قاجار مطرح کرده و به عنوان پنجمین نسل از نوادگان مستقیم فتحعلی-شاه قاجار مدعی شده!.
خوشبختانه «انجمن قاجار» مستقر در ژنو در اقدامی، وابستگی این شخص مدعی را به خاندان قاجاریه تکذیب کرده و در اطلاعیهای نوشت:
«امروزه خاندان قاجار از هرگونه ادعای حکومت از طریق نسبی و موروثی صرف نظر کرده و هیچگونه فعالیت سیاسی را در زیر نشان سلسه قاجار تأیید نمی کند…
ما به عنوان خانواده قاجار در کنار مردم ایران هستیم و در طول تاریخ کشورمان و به ویژه در چنین شرایط سختی، هر کسی را که از این موقعیت سوء استفاده کند، چه از طریق هویتهای نادرست و چه برای منافع شخصی و بزرگنمایی، طرد میکنیم… »
♦هر چند ظهور چنین شخصی با این ادعا در دنیای انفجار اطلاعات زمان ما، بیشتر مایه خنده میگردد و قضیه اش با یک اطلاعیه از سوی «انجمن قاجار» حل میگردد اما نباید فراموش کرد که تاریخ، مشحون از ظهور چنین مدعیان_دروغین بوده اعم از ادعای_پیامبری و حتی خدایی…که البته برای بشریت نیز هزینه های گزافی در پی داشته و مانند زمان ما با یک اطلاعیه حل نمی شد…
♦در کتاب حبيب السير فی أخبار البشر، تأليف خواندمير، آمده که بعد از رحلت پیامبر، چندین نفر دعوی پیامبری کردند اما داستان دو نفر که ادعای پیامبری کردند یعنی مردی بنام مسیلمه کذاب و زنی بنام سجاح بنت حارث جالب بودند که سرانجام هر دو پیامبر با همدیگر ازدواج می کنند!
زنی بنام سجاع، ادعای نبوت كرده سخنان مسجع بر زبان آورد و قومش بنى ثعلب، او را به عنوان پیامبر تصديق نمودند.
سجاح گفت:«اول باید بجانب يمامه رفته کار مسيلمه را که ادعای پیامبری کرده فيصله داد» و آن جماعت اطاعت کرده و سجاح پرچم عزيمت بطرف يمامه برافراشت…
…و مسيلمه خبر يافته جمعى را به رسم رسالت، نزد سجاح فرستاد تا كيفيت حال او را معلوم نمايند و بعد از آمدوشد رسل و رسايل، آن كذاب و كذابه را مصالحه و سازش به وقوع پيوست و سجاح با ده كس از خواص، نزد مسيلمه رفت و مسيلمه در خيمۀ با او ملاقات نمود و آن دو مدعى كذاب در آن خلوت، مايل بمواصلت هم گشتند و سه شبانه روز بكام دل گذرانيده از مسيلمه در آن اوقات حسب المقدور قوت رجوليت ظهور مينمود و سجاح مهما امكن اظهار ملايمت و معاشقت ميفرمود…!»
بعد از سه روز زفاف و معاشقت، سجاح بسوی قوم خويش بازگشت و چون برخی رؤسای قومش از وى سؤال كردند كه ملاقات مسيلمه با تو چگونه اتفاق افتاد؟
جواب داد كه مسيلمه را مانند خود پيغمبر مرسل يافتم و بموجب وحى سماوى، عنان توسن نفس به مناكحتش تافتم…
طايفه اش پرسيدند كه مهر تو چه بود؟
گفت: هيچ …
گفتند: عيب تمام باشد كه مثل تو عفيفۀ، بى مهر شوهر كند! اكنون به يمامه بازگشته طلب مهر نماى .
و سجاح، بار ديگر متوجه يمامه شد، چون مسيلمه از قدوم او خبر يافت فرمود بر دروازه آمده، از سجاح پرسيد كه به چه سبب رنجه شده؟
سجاح صورت حال را بيان كرد…
و مسيلمه، مؤذن سجاح را طلبيده گفت:
«در ميان قوم خويش ندا كن كه مسيلمه رسول خدا، نماز بامداد و نماز خفتن را جهت مِهر سجاح از شما برداشت…»!
(به نقل از: خواند میر، غیاثالدین بن همامالدین، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر… ج ۱، ص: ۴۵۲)
♦نمی دانم چرا از شنیدن خبر ظهور بابک میرزا(شاهزاده قلابی)، یاد سخن مرحوم مدرس افتادم، مدرس در مجلس، با اعتبارنامه هر نماینده که مخالفت میکرد دیگر کار آن نماینده زار بود و محال بود اعتبارنامه اش رد نشود…!
مدرس یک تسبیح گِلی داشت که با دانه های آن، مخالفین خود را که میخواست با اعتبارنامه آنها در مجلس مخالفت کند شماره می کرد!
حائم نماینده کلیمیان در دوره مجلس چهارم بود در آن زمان، دوستان حائم به کرات نزد مدرس آمده بودند و مدام از هوش و ذکاوت حائم گفته و از مدرس خواهش کردند که با اعتبارنامه او مخالفت نکند. مدرس نیز سرانجام از این مراجعات ذله و خسته شده و در پاسخ، قول مثبت داده و گفته بود: «بسیار خوب، این شغال هم بیاید تو این باغ یک مشت انگور بخورد…»
علی مرادی مراغهای