به جرات میتوان گفت که کمی بیش از دویست سال قبل، تبریز، توسعه یافته ترین جهان شهر دنیا بوده است و در حدود صد سال قبل، تبریز ولیعهدنشین و شهراولین ها در ایران، رتبه ای تک رقمی در رنکینگ جهانیِ توسعه شهری داشت. افت رنکینگ جهانی تبریز در توسعه شهری در اواخر دوره قاجاریه، به دلیل محدودیت، ممنوعیت و یا محرومیت تبریز از نقطه نظر پتانسیل ها، توانمندی ها و امکانات نبود، بلکه نتیجه توقف کشور در باتلاق انقلاب مشروطه بود که کل جغرافیای سیاسی و اجتماعی ممالک محروسه قاجار و بیش از سایر مناطق کشور آذربایجان و تبریز را، از متن به حاشیه برده و توسعه را در آن متوقف ساخت.
این در حالی بود که جهان شهرهای دیگر دنیا به سرعت، زیورپوشِ علم و تکنولوژی شدند و با مکیدن شیره استعماری سرزمین های مستضعف گیتی، بیش از پیش چاق تر و فربه تر گشته و جای تبریز را در رنکینگ جهانی غصب نمودند. پس از فروپاشی دولت قاجار و غصب حاکمیت توسط پهلوی های مزدور به وسیلهی کودتای انگلیسی، آفتاب توسعه در تبریز غروب کرد. و تیر خلاص بر بدن نحیف و بیمار آن در ۲۱ آذرماه سال ۱۳۲۵ شمسی زده شد و شکوه و عظمت رویایی تبریز به تاریخ پیوست.
قیام تبریز در ۲۹ بهمن سال ۱۳۵۶ شمسی توسط مردم نقطه عطفی در تاریخ فروپاشی دولت پهلوی و پیروزی انقلاب ۵۷ است که نقش غیرقابل انکار و موثری در تبدیل فاز نهضتی به فاز انقلابی اعتراضات داشته و برای اولین بار شعار مرگ بر شاه ( نماد حاکمیت استبداد ) در فضای سیاسی و اجتماعی ایران شنیده شد.! تا قبل از قیام و تسلط بر شهر تبریز توسط مردم، حتی برای چند لحظه و دقیقه هم که شده باشد، سابقه تسخیر شهری در ایران در تاریخ انقلاب ۵۷ را شاهد نیستیم و تمام حرکات اعتراضی محدود به مکان، خیابان، قشر، گروه و موضوع خاصی بوده است. تصرف چند ساعته شهری همچون تبریز که منجر به ورود نیروهای سرکوب گر ارتشی برای اولین بار در تاریخ انقلاب ۵۷ شد، رویای فروپاشی حاکمیت پهلوی را در نزد مردم باورپذیر ساخت اما چه شد که آذربایجان با تمام وجود با انقلاب ۵۷ همراه شد!؟
آذربایجان هرچه در توانش بود را متواضعانه به پای انقلابی ریخت که مانیفیست و شعار اصلی آن ریشه در دین اسلام، دین #عدالت و #نفی_تبعیض داشت! و آذربایجان مظلوم هم تشنه عدالت بود زیرا درد ناشی از ضربه های تازیانه تبعیض هدفمند، سازمان یافته و دولتی را با تمام وجود حس کرده و چشیده بود.
بغض فروخورده تبعیض و بی عدالتی بود که فنر اجتماعی آذربایجان را به مدت نزدیک به نیم قرن جمع کرد و ناگاه و پیش بینی نشده در بیست و نه بهمن پنجاه و شش منفجر شد تا بار دیگر به همگان یادآور شود که باید از مردمی که جز خداوند فریادرسی ندارند، ترسید.! امروز دوباره نزدیک به نیم قرن از روزی که قرار بود ایران اسلامی شود و عدالت در کشور برقرار گردد و تبعیض در هر شکلی که باشد در کشور ریشه کن شود، می گذرد! اما باز درب حاکمیت در آذربایجان بر همان پاشنه سابق میچرخد و سهم آذربایجان در نهایت تاسف، دوباره تبعیض هدفمند، سازمان یافته و دولتی است و ما همچنان تشنهی عدالت هستیم.! برخورداری آذربایجان از غنائم انقلاب پنجاه و هفت هیچ تناسبی با هزینههای مادی و معنوی که در آن پرداخته است، ندارد و باید متذکر شد ریشه های اصلی این محرومیت تاریخی ضعف در قوانین (هرچند که ناقص، محدود و ناکافی است!) جاری کشور ندارد، بلکه ریشه در تفکرات، خواسته ها و سلایق مسئولان و مدیران دارد. اگر حقوق مدنی آذربایجان به همان شکلی که در قانون آمده است محترم شمرده شود و اجرایی شود، آذربایجان مظلوم خود پتانسیلهای توسعه پایدار خود را دارا میباشد. مانع اصلی توسعه پایدار در آذربایجان نه مشوق های قانونی، بلکه تخلفات غیرقانونی است! آذربایجان از فعل های صورت گرفته از سوی مدیران، بسیار کمتر از ترک فعل های آنها ضربه خورده است. یکی از هزاران را شاهد میگیرم و بر این شکوائیه پایان می دهم چرا سهم #پانزده_درصدی و قانونی آذربایجان از درآمدهای منابع معدنی آن به شهرهای و روستاهای آذربایجان که معادن در آن واقع هستند، پرداخت نمیگردد!؟ چرا بودجه جاری کشور متناسب با وسعت، جمعیت، نیازمندی ها و محرومیت ها عادلانه تقسیم نمیشود!؟ و چرا نمایندگان و مدیران آذربایجانی در برابر این تبعیض ها و بی عدالتی ها ساکت هستند و با سکوت تلخ خود این تبعیضات را همراهی می کنند!؟
سعید مینایی