ترکان پیشگامان ادبیاتِ معاصرِ فارسی، ایرج میرزا و تقی رفعت/شاهین مرادی
بیشک پیشگامان ادبیاتِ معاصرِ فارسی نیز مثل ادبیاتِ فارسیِ کهن، ترکان بودهاند. میتوان به «تقی رفعت» اشاره کرد که پدر شعر نو هست و این عنوان را به نام نیما یوشیج زدهاند. میتوان از ایرج میرزا و پروین اعتصامی و شهریار و منزوی و شاملو و… نیز نام برد. در این نوشتهٔ کوتاه به زندگانی ایرج میرزا نظر میندازم:
ایرج میرزا فرزند غلامحسین میرزای قاجار و او فرزند ملک ایرج، فرزند فتحعلی شاه است. پدران جد ایرج میرزا همه شاعر بوده اند و پدرش غلامحسین میرزا شاعر رسمی درگاه مظفرالدین میرزا ولیعهد بود.
ایرج میرزا پاییز ۱۲۵۲ یا ۱۲۵۳ خورشیدی در تبریز بدنیا آمد و در ۲۲ اسفند ۱۳۰۴ خورشیدی در تهران در گذشت. ایرج میرزا ملقب به «جلال الممالک» و «فخرالشعرا»، از جمله شاعران برجسته در عصر مشروطیت و از پیشگامان تجدد در ادبیات فارسی بود. ایرج میرزا در قالبهای گوناگون شعر سروده و ارزشمندترین اشعارش مضامین انتقادی، اجتماعی، احساسی و تربیتی دارند. شعر ایرج ساده و روان و گاهی دربرگیرندهٔ واژه ها و گفتارهای عامیانه است و اشعار او از جمله اشعار اثرگذار بر شعر دوره مشروطیت بود.
وقتی در تبریز بود، اوّلین نشریهٔ دانشجویی کشور به نام «ورقه» را طبع کرد. به زبانهای ترکی، فارسی، عربی، فرانسه و روسی آشنایی کامل داشت. شاگرد محمدتقی عارف اصفهانی و بهار شیروانی و آشتیانی بود. همچنین شاگرد مسیو لامبر و همکلاس امیر نظام گروسی بود. پروفسور «مار» روسی در شرح او مینویسد: «مردی بود سیاه سوخته و لاغر اندام و متوسط القامه و در رفتار و گفتار شکیبا و بردبار. اشعار ایرج وقتی خودش آن ها را می خواند جان می گرفت». شاید مشهورترین اثر ایرج، «زهره و منوچهر» باشد که یک داستانِ یونانی است و شکسپیر آن را به نظم درآورده است و ایرج هم در ترجمه استادی کرده است. زندگی ادبی او در دو بخش خلاصه میشود: روزگاری که جوان بود و شاعر دربار، به نعت و منقبت رجال بزرگ پرداخته است و دوران میانسالی را با دوری از دربارِ قاجار، به سرودن مضامینِ غیر پرداخته است. از اشعارش مشخص است که شخصیت پایداری نداشته و ذهنِ سیّال داشته است.
در مورد محرم و مراسمات مینویسد:
بيچاره چه ميکشی خودت را
ديگر نشود حسين زنده
کشتند و گذشت و رفت و شد خاک
خاکش علف و علف چرنده
من هم گويم يزيد بد بود
لعنت به يزيد بد کننده
اما دگر اين کتل متل چيست
وين دسته ی خنده آورنده
تخم چه کسی بريده خواهی
با اين قمــه های نابرنده
آيا تو سکينه يی که گويی
سو ايستميريم عميم گلنده
کو شمر و تو کيستی که گويی
گل قويما منی شیمير النده
تو زينب خواهر حسينی ؟
ای نره خر سبيل گنــــده !
خجلت نکشی ميان مردم
از اين حرکات مثل جنـــده؟
در جنگ دوسال پيش ديدی
شد چند کرور نفس رنده
از اين همه کشتگان نگرديد
يک مو ز زهار چرخ کنده
در سيزده قرن پيش اگر شد
هفتاد و دو تن زسر فکنده
امروز تو چرا می کنی ريش
ای در خور صدهزار خنده
کی کشته شود دوباره زنده
با نفرين تو بر کشنده
باور نکنی بيا ببنديم
يک شرط به صرفه ی برنده
صد روز دگر برو چو امروز
بشکاف سرو بکوب دنده
هی بر سر و ريش خود بزن گل
هی بر تن خود بمال سنده
هی با قمه زن به کله ی خويش
کاری که تبر کند به کنده
هی بر سر خود بزن دو دستی
چون بال که می زند پرنده
هی گو که حسين کــفن ندارد
هی پاره بکن قبای ژنده
گر زنده نشد عــنـم به ريشت
گر شد عـن تو به ريش بنده !
{وقتی آن مدّاحِ معروفِ تهرانی، به روی جوانانِ این سرزمین هفتتیر کشید، ناخودآگاه یادِ این شعر افتادم. لازم است بگویم که پیامبر هم حدیثی با این مضمون دارد: «اُحثووا فی وجوه المداحین التراب» (روی صورت مدّاحان خاک بپاشید)}.
و یا ایرج میرزا در جایی در مورد حضرت علیاکبر مینویسد:
رسم است هر که داغ جوان دید، دوستان
رأفت برند حالت آن داغدیده را
یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا
وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را
آن دیگری بر او بفشاند گلاب قند
تا تقویت شود دل محنت کشیده را
یک چند دعوتش به گل و بوستان کنند
تا برکنندش از دل، خار خلیده را
القصه هرکس به طریقی ز روی مهر
تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را
آیا که داد تسلیت خاطر حسین
چون دید نعش اکبر در خون تپیده را؟
آیا که غمگساری و اندُهبری نمود
لیلای داغدیدۀ محنتکشیده را
بعد از پسر دل پدر آماج تیغ شد
آتش زدند لانۀ مرغ پریده را
به شدّت مخالف حجاب بود و در شعری آن را بازگو کرده است. مخالف روحانیونی به مانند شیخ فضلالله نوری بود و در شأن او اینچنین سروده است:
…در ایران تا بود ملا و مفتی
به روز بدتر از این هم بیفتی
فقط یکوقت یک آزاده بینی
یکی چون آیتاللهزاده بینی…
در سرودن اشعار سیاسی استاد بود. شاید این شعر در این موضوع کفایت کند:
هر وعده که دادند به ما باد هوا بود
هر نکته که گفتند غلط بود و ریا بود
چوپانی این گله به گرگان بسپردند
این شیوه و این قاعده ها رسم کجا بود ؟
رندان به چپاول سر این سفره نشستند
اینها همه از غفلت و بیحالی ما بود!
خوردند و شکستند و دریدند و تکاندند
هر چیز در این خانه بی برگ و نوا بود .
گفتند چنینیم و چنانیم دریغا …
اینها همه لالایی خواباندن ما بود !
ایکاش در دیزی ما باز نمی ماند
یا کاش که در گربه کمی شرم و حیا بود.
یکی از پایهگذاران ادبیاتِ کودک محسوب میشود. شعرِ مشهورِ «مهرِ مادر» را نیز برای کودکان سروده است هر چند که آثارش در حوزهٔ ادبیات کودکان، واکنش تندِ «پروین اعتصامی» و بعدها «صمد بهرنگی» را به همراه داشته است اما نباید فراموش کرد که یکی از بنیانگذاران است.
شعرِ «قلبِ مادر» نیز، ترجمهای از «ژان ریپشن» هست که یکی از شاعران و نویسندگان قرن نوزده فرانسه بود. بلواری در شهر مشهد به نام ایرج میرزا بود که در سال 1388 آن را به «جلال آلاحمد» تغییر دادند!! شعر «قانون خریت» نیز در عصر خود، هیاهوی زیادی را نیز برپا کرد. در سال 1304، روی شومِ رضاخان را رؤیت کرد و به سکته درگذشت!