« سحام نیوز» :
یونسکو اعلام کرد چهار زبان قدمتی بالای هزار سال دارند که اسم آنها را زبان کلاسیک گذاشتهاند: یونانی، لاتین، سنسکریت و فارسی.
از این چهار زبان فقط زبان فارسی زنده است و در دوران مدرن استفاده می شود .
_محمد حکیم پور: سلام و درود فراوان محضر دوست فرزانه و اندیشمندم جناب جلالی عزیز! … در پیام بالا که زحمت کشیده و به بنده ارسال فرموده بودید، برای ادعای بسیار بزرگ آن، هیچ رفرنسی ارائه نشده و بعید است که یونسکو چنین ادعای بیپایهای را مرتکب شده باشد. اولاً در جهان بیش از سه هزار زبان زنده وجود دارد که عمر صدها فقره از زبانهای مزبور، از هزار سال تجاوز میکند، ثانیاً برای بطلان این ادعای اغراق آمیز کافی است که نگاهی به زبانهای موجود در اطراف کشور ایران و حتی داخل آن بیندازیم تا معلوم شود این ادعا چقدر آبکی و بیپایه است. اگر این ادعای بیپایه را بپذیریم، در آن صورت ناچار خواهیم بود به زبان عربی هم باید عمری کمتر از هزار سال قائل باشیم، در حالی که «قرآن» عربی موجود، دستکم هزار و چهار صد سال سبقه و تاریخ حضور در میان اعراب و مسلمانان دارد و یا شعر عربی سابقهاش در میان اعراب از آن هم بسی بیشتر و فراختر است! هکذا زبان ترکی که حماسه «دده قورقود» آن هزار و پانصد سال دیرینگی دارد و یا کتاب حماسی «ماناس» در زبان ترکی تورانی، سابقهاش بیشتر از سابقهٔ «شاهنامه» فردوسی است و البته صدها زبان جهانی دیگر نیز هستند که عمری بیش از هزار سال دارند.
_ سید جواد جلالی کیاسری: درود بر برادرِ گرامی ام استاد “محمد حکیم پور”….
من هم سرچشمه این آگهی را جایی ندیدم و تنها برای تنی چند از دوستان فرستادم تا بازخوردِ آن را داشته باشم.
برای ما ایرانی ها و به ویژه، ایرانی های فارس زبان، بی گُمان- خوشایند است.
شاید، آماجش- نه تنها “درازایِ زمانی” که به گفته آن گرامی، زبان های تازی و ترکی نیز تا اندازه ای همپایه آن هستند، بلکه زایشِ بزرگترین و بلندترین چامه های “پهلوانی” و “دلبرانه” از درونِ “زبانِ فارسی”ست که کمتر نمونه ای از آنها در جهانِ فرهنگ و ادب است.
سُروده هایی که سامانِ پهناوری چون “ایرانِ باستان” را نمایندگی می نماید و جهانیان را هم به کُرنش و ارجگزاری وادار می کند.
داوریِ دادگرانه را، که نوشته های پراکنده و پریشانی چون “قرآن” یا افسانه ای از دودمان های ترک به نام “دده قورقود” هر چند دل انگیز برای ترک زبانانِ همسایه و خویشاوند، هرگز با “شاهنامه”ی استاد توس برابر نیست.
و یا “عاشقانه”های مولانا و سعدی و حافظ و نظامی و نیز چارپاره های پُرسشگرانه “خیام نیشابوری” یا زیبایی های نگارشیِ “تاریخ بیهقی” و نمونه های بسیارِ دیگر که میوه های این “باغِ بسیار درخت” و این “درختِ گشن بیخ” زبان و ادبِ پارسی ست، همتایی ندارد.
روشن است که هر ایرانیِ راستینی، آگهی های دلنوازی از این دست را پیشواز می گیرد و بِدان می نازد.
برابر با آنچه که بزرگانِ “منطق” و “سخن” گفته اند: “اثباتِ شی، نفیِ ماعدا نمی کند“! خواستم بگویم: پافشاریِ ما بر ارزش ها و ویژگی های زبانیِ “فارسی”، کوچک شُماریِ زبان های دیگر نیست.
ما فرزندانِ این بخش از این گویِ خاکی، می شاید که کنارِ هم باشیم و هم را دوست بداریم که در جهانِ سرگران و سرگردان و میانِ سیاهکارانِ چیره بر جهان، سخت تنهاییم.
با پوزش و مِهر: جلالی
شامگاهِ یکشنبه ۳ بهمن ۲۵۸۰ شاهنشاهی- تهران
_ محمد حکیم پور: بنده هیچ ایراد و مانعی در این نمیبینم که برادران و خواهران و همکشوریهای فارسی زبان ما زبان مادری خود را بر روی چشمانشان بگذارند و بخوابند و با همان نیز بیدار شوند و به جهان بنگرند. فقط مساله ما این است که ایران را – اگر برای همه ایرانیان میدانیم – نباید آن را به زبانی خاص و یا دین و مذهب و قومی خاص تقلیل بدهیم و یا عزم ادغام زبانی و فرهنگی و مذهبی در سر بپرورانیم!
بلی ایران نه یک زبان واحد، نه یک دین واحد، نه یک مذهب واحد و نه قوم واحدی دارد، بلکه زبانها دارد، دینها دارد، مذهبها دارد و قوم ها؛ این زبانها را نباید برید، این ادیان را نباید از بین برد، این مذاهب را نباید به حاشیه راند و این اقوام را نباید منزوی کرد. ایران با همه این زبانها، با همه این ادیان، با همه این مذاهب، با همه این اقوام، «ایران» خواهد بود و گرنه عنوان «ویران» برای آن شایسته خواهد بود.
پس اجازه دهیم غیر فارسیزبانان هم زبانشان عزیز باشد و عزیز بماند و عزم اندیشههای فاشیستی مانند ایدهٔ «یک کشور، یک دولت، یک زبان» را – که از زمان رضاشاه پهلوی، لقلقهٔ زبان تئوریسینها و معماران فرهنگی حکومت پهلوی و حامیان «پانایرانیست» آنها تا به امروز بوده است – از مخیّله خود خارج کنیم تا ایران، «ایران» بماند.
بله همان طور که برای یک شهروند فارسی زبان، زبان مادریفارسیاش شیرین و عزیز است، البته برای یک شهروند ترک ایران نیز حکماً زبان مادری ترکیاش عزیز و مقدس است و لذا ما مخالف هرگونه «سلطهزبانی» و یا «سلطه مذهبی» در کشور ایران هستیم. البته نیاز به یک زبان رابط نیز بین اقوام مختلف ایران – که نیازی منطقی است و زبان فارسی و یا هر زبان دیگری از جمله زبان انگلیسی، میتوانند این حاجت را مرتفع سازند – دلیلی موجه بر هیچگونه سلطه زبانی نخواهد بود.
بهتر است چونان ملل راقیه یاد بگیریم از برتری جویی زبانی و مذهبی در کشور «کثیرالملّه» خودمان دست برداریم و بپذیریم که هر زبان، دین، مذهب و قومیتی هم زیبایی و توانایی خاص خودش را دارد. مخصوصا که میدانیم زبان فارس در حوزه شعر و صنایع ادبی کاملاً وامدار زبان و شعر عربی است. به طوری که اولا تاریخ شعر عربی بسیار بلندتر از شعر فارسی است و به قرنها قبل از اسلام بر میگردد، ثانیاً صنایع ادبی مانند عروض و بدیع و قافیه نه ساخته فارسی زبانان که همگی ساختهٔ اعراب است. این بدین معنی است که عامل موجدهٔ شعر فارسی، بهرهبری این زبان از فنون و صنایع ادبی عربی بوده و لذا در دوران پیش از حضور اعراب در ایران هیچ اثری از شعر پارسی در ایران نمیبینیم و نمییابیم. چنان که شاعران برجسته زبان فارسی تازه از قرن چهارم و پنجم هجری به بعد در ایران ظهور میکنند، یعنی در دوران اوج حضور فرهنگی زبان و ادبیات عربی در ایران.