ردپای پان ایرانیست ها در حادثهی سفارت آذربایجان در تهران
حادثهی سفارت آذربایجان سند بی کفایتی و دروغ بودن ادعای ایران دوستی پان ایرانیست های نژادپرست می باشد.
آینه ها و عدسی ها هم جزو ابزار علوم جدیدند که می توانند حقایق ناملموس پیرامون را برای انسان ها مکشوف کنند.
حادثه سفارت آذربایجان در تهران هم می تواند آینهی پیچ جاده ای روابط انسانی حاکم بر ارکان اکثر بخشهای حاکمیت ایران با مردم کشور و آذربایجان و جهان باشد.
با دقت در عملکرد نهادهای مرتبط با آن حادثه که نتیجهی اندیشهها و افکار تبلیغی و حاکم در آن نهادهاست را (ایدئولوژی پیش گفته) بهعینه دیده و عوامل تخریب و تضعیف کشور و مردم و نیز دشمنان صلح در منطقه و دشمنان بخشهای بزرگی از مردم کشور( غیر فارسها) و حتی بشریت (عرب وتورک ) را در آن نهادها شناسایی وعلاج کرد؛ البته اگر دیر نشده باشد!
معمولا در جاده هایی که انحنای بیشتری دارد، آینههای محدب تعبیه میکنند تا، راننده بتواند فضای خارج از دید خود راهم مشاهده و تدابیر لازم را اتخاذ کند .
آقامحمدخان قاجار بعد از فتح شوشا توسط برخی همراهانش در شوشا کشته شد. نقل است که قبل از مرگ به قاتلان خود گفته است:« با قتل من ایران را ویران می کنید». این قصه، در مورد نادر شاه هم صادق است. بنا به برخی روایت ها قاتلان هردو شخصیت تاریخی، منتسب به قوم پارس با افکار نژادپرستانه که امروز شوونیست و باستانگرا و ایرانشهری نامیده میشوند، بوده است!…
صاحبان همین ایدئولوژی در طول تاریخ، خود را به حاکمیتها نزدیکتر کرده و با نفوذ به لایه های آن با سران حاکمیتها نسبتهای نسبی یا سببی ایجاد کرده و به ترویج افکار شیطانی خود پرداخته اند.
حتی امروزه نیز آنها برای داشتن جایگاه بالاتر، از انتخاب نام مناسب برای نفوذ بیشتر هم استفاده میکنند که گاهاً خود را «حداد و عادل» یا «پاک آیین»، «ولایتی»، «روحانی»، «خاتمی»، «آخوندی»، «کمال»، «ظریف» و تاج زاده هم…. مینامند.
افکار آنها را با اعمالشان در تورک ستیزی وعرب ستیزی و اسلام ستیزی حتی در ورزش و بالاتر از آن در خدمت نژادی به کویرنشینان فارس و خشکاندن تعمدی مناطق غیر فارس کشور میتوان مشاهده کرد.
رفتارهای همهی آنها در داخل یا خارج و در طول تاریخ از برمکی ها که خادم حکام عرب بود ند تا غرب نشینان شوونیست فارس در امروز ،تا کنون تغییر نکرده است.
این نژادپرستان باستانگرا و در ظاهر ایراندوست، در امروزِ جهان هم این سرزمین و مردم آنرا ویران میکنند تا تنها کینههای جاهلانه و تاریخی خود را ارضا کرده باشند!…
اگر در یک فقره حادثه سفارت آذربایجان کمی تعمق و تعقل کنیم و آینه را نشکنیم نتیجهی ترشحات افکار مسموم آنها را در رفتار نهادهای مرتبط می توان دید.
با فرض صحت ادعا مبنی برعمل شخصی حمله کننده به سفارت آذربایجان:
۱-وزارت امور خارجه
بنا بهگفتهی دولت آذربایجان، وزارت خارجه آن کشور قبل از این حادثه بصورت مکتوب و مکرر به وزارت خارجهی دولت ایران در خصوص اقدامات بیشتر امنیتی در حفاظت از سفارت و کارکنان آن هشدار لازم را داده بود. اینک اقدام و موفقیت مهاجم در آتش زدن اموال سفارت و رسیدن به داخل سفارت نشان میدهد که این هشدار از طرف وزارت خارجه دولت ایران نادیده گرفته شده است که موجبات سلب اعتماد کشورهای جهان را فراهم کرده است.
چه کسانی در وزارت خارجه تعمداً با آذربایجان و در اصل با مردم ایران، دشمنی می کنند و…. چرا؟ آیا جز همین شوونیست ها هستند که در لباس ایراندوست اند؟
۲- نیروی انتظامی و قوای امنیتی
مامور محافظ جلو سفارت آذربایجان که ایرانی و اختصاصاً مأمور محافظت از سفارت است، چرا هیچ واکنشی برای جلوگیری از آسیب به سفارت واموال واعضای آن نمی کند؟ و باعث هجمهی جهانی میشود!
آیا جز اینست که رسوبات ذهنی مسموم همان شوونیست های باستانگرا مغز و شعور آن مأمور را تصرف کرده اند!!!
۳- صدا وسیما
چرا با ضاربی که به هر دلیل جنایتی را مرتکب شده است، مصاحبه ی تسلی بخش انجام داده و همسر و فرزندان و خود او را وسیله ی توجیه ومشروعیت بخشی به جنایت انجام شده می کند؟
و….
آیا همین خبرنگار ومافوقهای او با افکار ضد تورک وآذربایجان تربیت نشده اند!؟
آیا لاریجانی شوونیست باستانگرا، مسئول همین یک فقره گزارش نیست ؟!
آیا لاریجانیها، حدادها و تاجزاده ها به این نتیجه رسیده اند رژیم هایی مثل حکومت ایران، «جز با اعمال خشونت گسترده ونیروی خارجی از بین نمی روند»؟! (آخرین راهکار تاجزاده )
و...
آیا آنها نیستند که در لباس ایراندوستی با همین نوع تفکر و اقدامات زمینهی دخالت بیگانگان؛ مخصوصا غرب در کشور را فراهم میکنند!!!
رشید عباسی / معلم بازنشسته و فعال فرهنگی