زنگ پایان ابزارها و عناصر ساختگی استعمار در منطقه از جمله امپراطوری پارسی و قدرت یافتن تورک ها و روسیه/رحمان اوکتای
ارمنستان آیینه تمام نماییست برای همه ی عناصر ساختگی جعلی و بی ریشه در منطقه که نهایتاً با شکست و تسلیم مواجه خواهند شد.
کشوری که در اروپا طراحی و توسط روسیه کارپردازی و ساخته شد نه کشور بلکه ابزاری برای پیش برد اهداف استعماری
بدلیل اینکه منطقه قفقاز و خاورمیانه درست مابین جهان غرب و شرق قرار دارد، عناصر جعلی اینجا نوکری دو وجهی میباشند برای هر دو سو خدمات میدهند و متاسفانه هیچگاه پی به این واقعیت نمیبرند و مثل حبابی بزرگ روی دریا هستند که به خود مینازند و خود را یک جهان دیگر روی اقیانوس حساب میکنند.
من محقق تاریخ سیاسی هستم و تمامی مسائل را از ریشه آن بررسی کرده و نظاره میکنم چون شرایط فعلی یک کوه نیست بلکه راهی طولانیست که مبدأ و مقصد دارد.
پس از فروپاشی دو امپراطور تورک_اسلامِ عثمانی و قاجار در این منطقه سرزمینها توسط قدرتهای غربی و شرقی تقسیم شده بنا هم بر این گذاشته شد که دیگر چنین قدرتهایی در اینجا وجود نداشته باشد تا مزاحم کار استعمار شود.
بر حسب این جغرافیای سیاسی را تقسیم دولتها احزاب شخصیتها و جوامع ساختگی تولید کردند که دم شان به آنها وصل باشد.
از افغانستان گرفته تا دریای عمان و جمهوریهای بعد از عثمانی و قفقاز بین روسیه(بعدا چین هم به آن اضافه شد) و انگلیس، فرانسه و آمریکا و در سایه آلمان، استرالیا و برخی کشورهای غربی تقسیم شد باید عناصری در اینجا سرکار می آمدند که با هرشکل و شمایلی نهایتا بر خلاف اتحاد اعراب و تورکها باشند چون این دو مرکزیت اسلام بوده و البته تمدن طولانی حکومت داری داشتند و صاحبان اصلی این مناطق بودند.
در اوج بریدن پشت و روی شمشیر بریتانیای کبیر و جولان امپراطوری روسیه بعنوان ابرقدرتهای جهان قبل از جنگ جهانی دوم و اضافه شدن فرانسه و آمریکا و چین به آنها پس از جنگ دوم چنین تقسیماتی انجام شد در ایران که کشوری پهناور و مهمی بود یک شگفتی در تولید ابزار بوجود آوردند و مثل انکشاف در تکنولوژی در توسعه نوکرانشان هم بسیار خوب عمل کردند، از درون دامان چرکین به نفع گرایی و شهوت گین به قدرتِ استعمارگران رژیم فاشیست پهلوی تولید شد تا بر تکیه بر توهمات ساختگی و ایدئولوژی مضحک و دروغین ایران باستان با محوریت پارسی ممالک محروسه را با این ویروس مسموم کرده به تحت تکلف خود دربیاورند به یکباره و یک شبه پادشاه پارسی دولت پارسی سلطنت سیستم حکومتی ارتش و کشور پارسی تولید شد، با زیرساختهای مبتنی بر جنایت، دروغ، دغل، جعل، تبعیض و نژادپرستی این سلطنت مصنوعی میتوانست بهترین پایگاه و منبع درآمد استعمار باشد آمریکا انگلیس فرانسه آلمان همه در ایران اختیارات را در دست داشته و بالاتر از شاه مصنوعی و مردم بیچاره بودند.
در افغانستان رژیمهای ساختگی چند وجهی در عراق، سوریه، لبنان، لیبی و بعدا قفقاز انواع اقسام اوباشان جنایتکاران و دولتها احزاب و سیاستمداران نوکر و وابسته استعمار پی در پی تولید شدند.
اواخر کار پس از فروپاشی اهریمن سرخ در روسیه قرار بر این شد مانعی بین آزربایجان و جمهوری تورکیه قرار بگیرد تا مانع اتصال اینها بهم و اتصال این دو به جهان تورک شوند که خطری بزرگ برای استعمار محسوب میشد.
کشور عجیب قریب و پلیدی همچون ارمنستان را ساخته و پرداخته کردند و قاراباغ همان نقطه ای که کریدور اتصال تورکیه و آزربایجان و پیوستن همه کشورهای تورک بهم میشد توسط این شیطان کوچولو با یک قتل عام و جنایت هولناک اشغال شد.
جنگهای خاورمیانه به راه افتاد تا مانع از قدرتمندی و اتحاد اعراب شوند هم از اسراییل حفاظت بکنند هم اقتصاد جهانی را با دسترسی بر نفت اینجا تامین بکنند هم با فروش سلاح به عروسکهایشان درآمد حاصل بکنند و هم رقابت ژئوپلوتیک و سیاسی اشان را در توازن نگه بدارند.
بخشی از غربیها و زمانی یهودیان با ترس از دست دادن نفوذ خود و برای تامین امنیتشان از اپوزیسیون قلابی و مصنوعی امپراطوری پارسی حمایت کردند تا با به قدرت رساندن اینها در ایران از گسترش نفوذ روسیه هم جلوگیری بکنند و به نوعی شرایط را به نفع جبهه خود تغییر دهند. همین امر را در مورد افغانستان عراق سوریه و برخی دیگر کشورها انجام دادند ولی بدلیل مقاوت محکم روسیه بهمراهی چین و در وسط بودن بازیگران ناخوانده ای چون دولت تورکیه و حرکت ملی آزربایجان جنوبی بازیها بهم ریخت.
در ایران فعالان حرکت ملی آزربایجان پروژه بازآفرینی سلطنت پارسی و سرکار آمدن گروههای وابسته به غرب و فاشیست را ناکام گذاشتند.
در وسط جنگهای خاورمیانه تورکیه هم از تولید مدل دوم ارمنستان یعنی کشور کردستان جلوگیری کرد و کاملا این پروژه را از خط تولید خارج نمود.
و همچنین روسیه هم بخاطر منافع خودش با سرکار آمدن هر نوع دولت و گروه غربگرا بر سر قدرت مقابله نمود.
هوش سیاسی و ریشه تمدن و تجربه هزاران ساله حکومتداری تورکها دوباره در وجودشان حلول کرده با استفاده از رقابت بین قدرتهای شرقی و غربی و شرایط جهانی ساختارهای فکری سیاسی نظامی و امنیتی خود را مستحکم تر کرده و نهایتا سال پیش یک معجزه ای انجام دادند که آغازی بود بر پایان دوران صدساله فلاکت این منطقه
آزادی قاراباغ از اشغال ارمنستان پشت سر این فعالیتها و موفقیتهای تورکها حاصل شد.
و حالا به دلایل و فلسفه درونی آزادی قاراباغ خواهم پرداخت که تا به امروز کمتر اشاره شده و پس از آن اصل مطلب مقاله ام را ادا خواهم کرد.
چرا آمریکا و اروپا با آنهمه توانایی و قدرت در خاورمیانه موفق نشدند؟
چرا سال پیش و پس از ۳۰ سال آزربایجان بصورت جدی و بی محابا عملیات نظامی علیه اشغالگری ارمنستان شروع کرد؟ پس از همه این اتفاقات مرحله دیگر چه خواهد بود؟ اینها سوالات مهم و عمیقیست که تا حدودی در این مقاله به آنها میپردازم و بعدا بصورت تفسیری و مفصل به آن خواهم پرداخت.
اگر دقت کنیم با پیشرفت و توسعه بشر جنگها هم روز به روز کمتر میشود و همه به سمت همکاری و تعامل حرکت میکنند
آنهایی که تاریخ را خوانده اند میدانند که همین سه قرن پیش همه باهمدیگر در کل جهان در حال جنگ بودند جنگهای حکومتها باهمدیگر و جنگ و جدال منطقه ای قبیله ای طایفه ای
ولی با گذر زمان بشر به سمت دوری از حیوانیت یعنی دریدن و دعوا و به سوی آرامش و حیات تؤام با امنیت پیش رفته
دلایل در جهالت و آگاهیست ما جوابها از بُعد فلسفی خواهیم داد.
جنگ های جهانی اول و دوم برای رهایی از جنگ بود و برای دفن نفرت جهالت و خشم بود تا جهانی آرام و متفق بوجود آید اگر توجه بکنیم در جنگ جهانی دوم دو جبهه وجود داشت متحدین و متفقین متحدین یعنی یک چیز واحد آن واحد همان فاشیست توتالیتریسم و سیاهی بود و متفقین در اجبار نبود بلکه با حفظ اختیار عمل و هویت خود با افکار خصوصیات و سلایق مختلف کنار هم قرار گرفته بودند، همکاری میکردند. تا به اتفاق هم هیولا را شکست بدهند از دل همین اتفاق سازمان ملل و جامعه جهانی و قوانین حقوق بشری بوجود آمد ما اعمال و گذشته نادرست کشورهای متفق را انکار نمیکنیم ولی به هر حال مجبور شدند همدیگر را دوست بدارند برای همدیگر یاور بوده کنار هم از جهان حفاظت بکنند.
چون در آن حالت استعمار انگلیس و امپراطوری روسیه مهم نبود بلکه مرگ و زندگی جهان و بشریت مطرح بود.
حتی انگلیس و روسیه مجبور شدند دست نشانده خود رضاپالانی را هم از قدرت حذف بکنند تا جهان تمیز و خالی از کوچکترین آثار هیولای ضدبشر فاشیسم باشد.
اتفاقا سقوط رضاپالانی هم منجر به سرنگونی سلطنت شیطانی پهلوی شد چون در ادامه پسر بزدل و بی عرضه او سرکار آمد و مردم با تجدید روحیه از هلاکت رضاقلدر به سرنگونی سلطنت شیطانی امیدوار شده و نهایتا آن را برچیدند.
چرا همه اینها را شرح میدهم چون بهمدیگر ارتباط دارند و من میخواهم سطور نهایی را خوبتر درک بکنیم.
جنگهای نظامی بزرگ پس از جنگ دوم به جنگ سرد نزول کرد جنگ سرد هم پایان یافت جنگ غیرمستقیم و به رقابت تبدیل شد و حالا جهان در شُرف پایان دادن به جنگ و عمل به قوانین طبیعت است.
همین دلایل بود که سال پیش مانع دخالت روسیه در جنگ قاراباغ شد غرب را ساکت نگه داشت
جهان در حال اصلاح خویش است و در اصلاح موارد زائد را باید حذف کند.
هر کشوری هر دولتی به این نتیجه رسیده که نمیتوان بعد از این به ملتها زورگویی کرد نمیتوان با فروش سلاح و تخریب سرزمین ها تا ابد زندگی کرد.
نمیتوان نوکران جاسوسان و وابستگان را حمایت نمود.
روسیه آغازگری متفق شدن جهان بود
همه امروز محتاج همکاری با یکدیگرند محتاج حل فصل مناقشات و منازعاتشان بوده و مجبورند واقعیات را بپذیرند آمریکا دومین نفر در پیوستن به دوران جدید بود.
ارتش خود را از افغانستان خارج کرد و گفت اگر نیازی برای جنگ است بگذاریم خود مردم افغانستان بجنگند تا کی میتوان در خاک دیگران با میلیاردها هزینه و تلفات انسانی بدنبال قدرت و امنیت بود
انگلیس از اتحادیه اروپا خارج شد
کشورهای اروپایی و کانادا با چین روابط تجاریشان را گسترش میدهند اعراب با اسرائیل توافق میکنند.
و هرچه این قدرتها عقب بروند هرچه از جنگ از قدرت طلبی فاصله بگیرند همان قدر تروریستها اشغالگران دیکتاتورها و همه عناصر پلید سقوط خواهند کرد چه کسی فکر میکرد ایران آسمان خود را بر روی آزربایجان ببندد و بلافاصله ارمنستان خطوط هواییش را بر روی هواپیماهای آزربایجان باز کند الان دولت ارمنستان در پی حل فصل منازعاتش با آزربایجان هست تمایل علنی به هرگونه گفتگو را نشان میدهد و دیگر مقاومت بیهوده را کنار گذاشته چون میداند از ریشه بازیچه بوده به آن نتیجه رسیده که تنها باید به حفظ خویش و پیوستن به حیات نرمال تلاش بکند.
این جهان به سمت کاملا متفاوتی حرکت میکند به سمتی که همه چیز بصورت طبیعی به جایگاه خود بازگردد و جهان جایی واقعی باشد تا همه کنار هم بتوانند زندگی بکنند حالا آنهایی که غیرطبیعی هستند رفتی خواهند بود
این میان جریان پانفارسیسم باستانگرایان متوهم امپراطوری پارسی هم به قطار رفتنیها میپیوندند
چون مثل ارامنه کسی وجود ندارد که پشتیبانشان باشد.
مرکزیت و تئوری امپراطوری پارسی اپوزیسیون پارس اعم از گروهای طالب براندازی حکومت فعلی و برپایی حکومت ناب پارسی و البته گروهها و افرادی با همان افکار در کنار حکومت فعلی هستند که با چالش بزرگی مواجه اند اپوزیسیون که کاملا شکست خورده و هیچگاه دیگر نمیتواند در ایران سرکار بیاید چون یک هیچ حامی قدرتمند در جهان ندارد. دوم ریشه و هویت انسان دوستانه ندارد که دارای پایگاه قوی اجتماعی باشد و پس از آن جریان داخل حکومت که جواب را از وزیرخارجه روسیه سرگی لاوروف گرفت و تنها امید و پشتیبان هم رسما گفت ما دیگر حامی این اهداف شما نیستیم.
چون روسیه با نگاهی کلی تر به این نتیجه رسیده که چرا من در استراتژیک ترین نقطه جهان دو کشور مهم و قدرتمند تورکیه و آزربایجان و چندین کشور دیگر تورک و پاکستان را فدای پانفارسها و ارامنه بدبخت بکنم در جهان تعاملات و همکاریهای و ایجاد منافعات متقابل این تورکیه و آزربایجان و ملتی بزرگ همچون تورکهاست که میتواند برای روسیه یا هر قدرت دیگر مفید باشد نه عده ای متوهم ذلیل و بی ریشه
بدین ترتیب پرونده امپراطوری پارس در منطقه و ایران برای همیشه بسته میشود و اگر جمهوری اسلامی خواهان ادامه حکومت داری خودش باشد باید تفکرات پارس گرایانه را از خود قیچی کرده به صف اتفاق تورکها و روسها بپیوندد و گرنه خود را فدای یک ایدئولوژی پوسیده و شکست خورده خواهد کرد.