سادیسم آخرت
موضوع تأمل برانگیزی در یکی از خبرگزاری های داخلی به چاپ رسید و تیتر آن از این قرار بود: « مُردن به دلیل زن بودن»
«زنانه بودن و مردانه بودن» رعایت اصل آن برای وسوسه شوم شیطان رجیم و خدشه دار شدن آب روو، تحمیل درس ترس از جنس مخالف در مکتب شهوت حیوان گونه یاران آن «ولی دشمن شناس» همراه وصله هایشان بخاطر حفظ جام جنت و لبخند الله یا بی اعتباری بر علل های زندگی و «زنانه و مردانه» کردن انسانیت حق!؟
موضوع بسیار آشفته کننده است وقتی متن آن خبرگزاری را مطالعه کردم؛ قضیه از این قرار است که: «بررسیها نشان میدهد مردانِ کمی حاضرند در زمان ایستقلبی زنان، آنها را احیا کنند». رئیس مرکز اورژانس تهران: از مردم میخواهیم در کمک به بیماران، جنسیت را در نظر نگیرند. در اغلب اوقات، بیماران علائمی را پیش از تجربه ایستقلبی گزارش میکنند، با این حال ظاهراً زنان بیشتر از مردان، مراجعه به منابع معتمد درمانی را به تاخیر میاندازند و این یعنی آنها احتمال کمتری برای دریافت این مراقبتهای اولیه هنگام شروع علائمقلبی دارند. یحیی صالح طبری، رئیس مرکز اورژانس تهران هم در گفتوگو با هممیهن، کموبیش این موضوع را تایید میکند. هرچند او میگوید:« در اورژانس تهران، آماری درباره تاثیر این موضوع بر مرگ و میر زنان وجود ندارد. مردم وقتی میبینند کسی روی زمین افتاده و حالش بد است، باید فکر کنند خواهر یا برادرشان روی زمین افتاده است. برای پزشکان، این قانون است ».
و این وحشتناک است… در زمانی حضور داریم که جهان؛ علم ساختن شهری سرسبز (نئوم عربستان) با امکانات رفاهی کامل در دل صحرای مرگبار عربستان را جزو روال طبیعی عالم هستی قرار میدهد و« تفکرات اصل» عدالت حقیقی را در سرتاسر جهان برقرار میسازد، اما در ایالت محروسه ای صاحبان پیاله خون؛ با نوع تفکرشان به یک زن آخر خط را راهی میشوند و آن سکانس حیوانی را به حقیقت جامعه تبدیل و تحمیل میکنند و اگر«لمسی شود… یا در لب کلام به خواست آنان تن داده نشود» عذاب علیم نیروی ماورایی گریبان گیر شخص میشود، مثل خیلی از چیز هایی که در راستای منفعت شان نباشد. شاید این عقاید نایبان مقدس حامل سیاست خاصی باشد اما این سکانس جنونوار «حق زندگی زنانه و مردانه» ناباورانه در برهه ای وارد حیات ساکنان ایالت محروسه شد و حقیقتاً این بار جنت بَرین نه! بلکه به زبان ساده این یک جهنم سفید است.
«جایگاه ویژه بانوان»، «صف زنانه و مردانه»، یا به یاد کودکی خاموش مان با شعر «پسرا با پسرا/دخترا با دخترا» عنوان هایی است که در ذات یک نسل خاص تحمیل شد… واقعاً چنین روان مجهولی چرا به این قدرت در جامعه قدیم و حتی جدید رواج پیدا کرد و هنوزم استوار مانده است و حال آدم باید در روزگار سیاهبختش، کمک برای جلوگیری از مرگ یک شخص را هم؛ زنانه و مردانه کند تا شاید گفته های مرتبط با دنیای دوگانه انسان اینگونه پر رنگ تر از حقیقت محض جلوه نمایی کند! نوع شرایط فرهنگی جامعه قابل فهم است، اما احساسات تحمیل شده از سوی همان صاحبان پیاله خون موالی برای تردید نمودن از کمک به ادامه حیات زنانه و مردانه جای بحثی ندارد.
با وجود چنین سادیسم تنومندی در زندگی امروزی آدم های درمانده و با تفکرات و ترس تحمیلی برای احیاء زندگی همنوع خود از ترس بر باد رفتن جنت الفردوسشان، تفکیک جنسیتی را که درس طلایی همان منجیان حیات دوگانه را پاس میکنند تا نکند عذاب سفید دامن گیرشان شود؛ درد آور است و غیرقابل تفکر که آنان در زمان کمک به دوام حیات یک انسان از سر ترس بخاطر آزار روح خود برای بهشت و حفظ جام جنتشان در دفتر انسانیت تبویب زن و مرد بودن را در دستور کارشان قرار میدهند…
با استنطاق نمودن افکار پریده نایبان مقدس درمورد احیای زندگی جنس مخالف و مطلع شدن از قرار دستور تکلیفی آن، به همان غریزه معروف تحمیلی از قبل مکتوب شده راهنمایان مطهر برخورد میکنیم که با اثر گذاری در دوام حیات یک زن یا مرد بقولی نامحرم، تحریک شدن هوس و سستی تن و خماری چشم ها، تن و روح را به سقر کبیر سوغات برده میشود، در اصل باز همان بشارت کلی ای که اگر چیزی غیر از دستورات صادره عمل شود«… واویلا است و خشم پنهانی را در بر دارد… » آن سوغات در حقیقت مربوط به سفر معماری شده دستار داران ظهور یافته بلاد توهم و اشک برای جلوگیری از دوام انسانیت است…
اما سخن آخر؛ در ثمره این مکتب اسارتی، به بند کشیدن لذت بخش افرادی چه از جنس مؤنث و مذکر را هم مشاهده میکنیم که در آخرت جان خود، در شرایط ایجاد شده برای او، کمک نخواستن از جنس مخالف را جهاد کبیر تعبیر میکنند و با خوراندن سادیسم آخرت برای پاکی ذات افتخارانه تسلیم مرگ میشوند تا نکند در لحظه آخر زندگی خود و دیگری را در منجلاب آن ابلیس نقاشی شده نایبان ترس و تردید دچار نکند تا در سرای قیامت بقولی روسیاه نشوند.
جان میدهند و میروند… اما بعد خود میمانند و آینه ضلال… سادیسم آخرت و دیگر هیچ.
نویسنده: دمیر گوجو