سمفونی مردگان بر مزار مشروطه!!!
از شگفتی های عظیم تفسیر به رای و مصادره تاریخ معاصر این است که انقلاب مشروطه ای که برای نفی و زدودن استبداد و حاکمیت فردی و داشتن قانون و جلوگیری از حاکمیت یک یا چند خاندان بر سرنوشت ملت، شکل گرفته بود حالا توسط کسانی مورد ستایش و مرثیه سرایی قرار می گیرد که خودشان اصلی ترین عامل پایمال کردن دستاوردها و اهداف این رویداد بزرگ تاریخی بودند. شگفتا که امروزه ماموریت برخی از طرفداران پهلوی که گویا اندکی موفق شده تاریخ را سطحی بخوانند و البته گزینشی هم می خوانند و آنچه خواست خود و تحریف تاریخ است از آن بیرون می کشند و البته با کمک شبکه های خارج نشین چون «اینتل» و «من و تو» و با دعوت از افرادی که از قضا هیچکدام تخصصی در تاریخ معاصر ندارند این است که ضمن ستایش از انقلاب مشروطه آن را در جهت منویات و خواست های جدید خود تعبیر نمایند زیرا که امروز دموکراسی برای آنها مد روز شده و باید از مد روز چیزی نصیب شان شود تا از غافله بازار عقب نیافتند و مسئله ای برای مطرح شدن و سر زبان ها بودن و کسب وجهه و خوراکی برای طرفداران کتاب نخوانده شان داشته باشند. عجبا که آن یکی که همسر شاه سابق ایران بوده در یک چرخش ۱۸۰ درجه ای مشروطه را نماد مردمسالاری می گوید و این یکی شان رضا شاه را دستاورد و بیرون آمده از دل انقلاب مشروطه و فرزند آن معرفی می کند.
تاریخ را اگر را خوب مطالعه کنید خواهید دانست پهلوی پدر و پسر دوبار و در بزنگاه های تاریخ معاصر طی دو رخداد کودتایی یکی سوم اسفند ۹۹ و دیگری بیست و هشت مرداد ۳۲ ضمن تحکیم قدرت مطلقه خود و زیر پا گذاشتن قانون مشروطه، در دهه های بعد از کودتا خرده فرهنگ قانونگرایی و امید به تداوم آن را که مردم به لطف مشروطه به آن التزام پیدا کرده با رواج استبداد خود مجددا به قهقرا بردند و تقریبا تمام دستاوردهای مشروطه که توسعه سیاسی یکی از مهم ترین موارد ان بود را نابود کرده و سلطنت مطلقه را جایگزین نمودند. مجلس و هیئت دولت جنبشه فرمایشی و گزینشی بر اساس اراده و خواست ملوکانه پیدا کرده و قوه قضائیه و دادگستری و امنیه و عدلیه ابزاری شد در دست پادشاه برای زندان و شکنجه و کشتن هر کسی که سودای مخالفت داشته باشد و همچنان در تاریخ ما این داستان ادامه یافت.
یکی از پایه های اساسی مشروطیت، محدود کردن قدرت پادشاه و تفویض قدرت به نمایندگان مردم در مجلس شورا از طریق انتخابات آزاد و غیر فرمایشی بود، خواسته ای که با ظهور رضا خان به کلی نادیده گرفته شده، مجلس و دولت جنبه فرمایشی و گزینشی یافته و قدرت مطلقه باز همچون دوره قاجار به دست یک فرد و یک خاندان افناد. پس از برافتادن و تبعید رضاخان از ایران توسط نیروهای متفقین باز امید می رفت که با احیای قانون مشروطه و قسم خوردن شاه دوم به آن قانون، فرهنگ عمومی جامعه از روحیات استبدادی فاصله گرفته و قدرت مجلس و دولت برای ایجاد توسعه پایدار تحقق یابد که کودتای دوم در ۲۸ مرداد ماه سال ۳۲ مجددا همه امید ها را بر باد داد و شاهی را که بر اساس قانون مشروطه فقط باید شاهی می کرد و قدرت را به نمایندگان مردم می سپرد باز مطلقه کرد و بر صدر نشاند و قانون و مجلس و دولت و عدلیه و امنیه را ابزاری کرد در دست شاه مطلقه برای رسیدن به توسعه ملوکانه متوهمانه به جای توسعه پایدار و حق تعیین سرنوشت ملت به دست خودشان.
شگفتا از طرفداران پهلوی که اینگونه تاریخ را و انقلاب مشروطه را تحریف می کنند و خود را شیفته دیوانه وار ان نشان می دهند تا از کلاه مشروطه و دموکراسی برای خود نمدی بسازند و برای طرفداران کتاب ناخوانده و نا مطلع از تاریخ خود خوراکی تهیه کنند تا در جنگ شبکه های مجازی چیزی برای دفاع و یا حمله بر علیه حقیقت داشته باشند و با آن ابراز وجود کنند.