صفرخان/باسابقه ترین زندانی سیاسی جهان
لقب ارباب و خان معمولا در فرهنگ آذربایجانی پلید و منفور است و یادآور شلاق ، زمین خواری و مترادف با تعدی به عرض و ناموس رعایا و دزدیدن دسترنج آنهاست…اما نوع دیگری از «خان» هم است که نه از قلب مالکیت زمین بلکه از قلب مالامال از عشق توده های مردم بیرون می آید که گویی دستان نامرئی توده مردم، آنرا بر تارک قهرمانانش حک میکند و چنان عمیق است که مانند آن خان های اولی نیست که مثلا با الغای نظام زمینداری یک شبه دود شود و بر آسمان رود. بلکه این نوع«خان»چنان ژرف و عمیق است که صاحب آن، هیچ نیازی به بنچاق، سند و قباله ندارد! و در تاریخ همچنان دیر و دور می ماند و روز به روز نیز بر ارج و قرب آن افزوده می گردد مانند ستارخان، باقرخان یا صفرخان…
در دهه های چهل و پنجاه در زندان چنان اسمی در کرده بود که هرتازه جوان نورسیده ایی که گذرش به زندان می افتاد پس از چشیدن شلاق و درفش ماموران ، بلافاصله به فکرش خطور می کرد که صفرخان را ببیند…البته با یک نگاه گذرا بلافاصله شناخته می شد قدش درازتر از تمامی زندانیان بود گویی قدش به به اراده و استقامت اش رفته بود!…
زندگی رنجهای بی شماری را بر او ارزانی داشته بود رنجهایی که حتی یکی از آنها می تواست انسانی را به زانو درآورد اما او نه تنها به زانو در نیامد بلکه هر تک تک آن رنجهای جانکاه را به سکویی برای استعلای خویش بدل ساخت. آن زمان که در روستای شیشوان رعیتی در زیر یوغ ارباب بود می توانست به مانند دیگر رعایا رام ارباب گردد و قصیل فراوان یابد اما سرکش بود و در مقابل تعرض ارباب به ناموس یکی از رعایا…تفنگ برداشت و به کوه زد… صفر قهرمانيان بعد از شنيدن مبارزات داداش تقيزاده لیدر حزب توده در مراغه، بدو ميپيوندد و به مبارزه با فئودالها می پردازد افسر فرقه دمکرات شده و پس از شکست فرقه به مدت یکسال در روستاهای مهاباد و اشنویه… متواری و مخفی می گردد در عراق زندانی میگردد که جزو سخت ترین ایام زندگی اش بود حتی سخت تر از سالهایی که زیر اعدام می زیسته و سخت تر لحظه ایی که دختر 17ساله خود را که در زندان برازجان کرمان به ملاقاتش آمده و او نشناخته بود!…
صفرخان پس از دستگيری، به اتهام قتل سرهنگ معين آزاد ابتدا محكوم به اعدام شد و سالها در زیر اعدام بسر برد اما سرانجام با يك درجه تخفيف، مجازاتش به زندان ابد تقليل مييابد او سالهای متمادی در زندان می ماند و هر از چندی او به کمیته مشترک می بردند و می خواستند زیر نامه ایی را امضا کند و از شاه تقاضای عفو کند تا آزاد شود و حتی از او می خواستند که فقط یک جمله بنویسد که “مرا آزاد کنید…”اما او امتناع میکرد…. و بدین ترتیب سالها در زندان می ماند و سرانجام پس از سقوط رژيم پهلوی، بعد از تحمل بيش از سی سال زندان، آزاد ميشود و به عنوان طولانیترين زندانی سياسی معروف میگردد…هرکسی صفرخان را از زاویه دید خود بزرگ می داند اما به نظر من، در قضاوتمان در مورد هرکسی باید این امر مهم را در نظر گرفت که مجموعه شرایط زندگی چه امکاناتی در اختیار شخص می گذارد و او چگونه از آن امکانات استفاده می کند چگونه مس وجود را به طلا تبدیل کرده خود را بالا میکشد…اگر شرایط زندگی صفرخان را در نظر بگیریم یک رعیتی بوده مثل رعایای بی شماری که با رغبت خاطر به دهها گونه استثمار و بی عدالتی ارباب تن می دادند شلاق میخوردند و دم برنمی آوردند اما صفرخان متفاوت و ویژه بود و در زمانی که استثمار و بهره کشی انسانی دمار از روزگار آدمها درمی آورد کله شقی عصیانگرانه فی نفسه ارزش است… علاوه بر این،صفرخان بازمانده از فرقه دمکرات ایران یعنی بزرگترین کشتار صورت گرفته در ۱۳۲۵ش است.
و نماد و یادگار زنده و بحق آن کشته شدگان و زخم خوردگان است …
علی مرادی مراغه ای