خوش گلدین یولداش/سال 1952 زمانیکه رافائل با موتورش به همه کشورهای آمریکای لاتین سفر میکرد کم کم همه جا شهرت پیدا میکرد و جوانان خسته از ظلم و بی عدالتی در شیلی عصر یک روز تابستانی وقتی رافائل از خودرو پیاده شد گفتند: خوش آمدی رفیق.
او زمانیکه پیش رهبران سیاسی و دوستانش هم میرفت همه به پیشگاهش می آمدند و همین کلمه اول از همه میگفتند خوش آمدی رفیق.
رافائل لقب رفیق را از مبارزان گرفته بود و نهایت رافائل ارنستو گوار به چگوارا مشهور شد.
او با توشه اندیشه ی رفع فقر و بی عدالتی و مبارزه با ستمگران به همه جا سفر میکرد هرکسی او را میدید نخست میفهمید که اینجا عدالت وجود ندارد و مبارزه برای یافتن آن با ورود چه(رفیق) شروع میشود.
در شرق جهان از منطقه یئکانات مرند یولداش(رفیق) به روستاها سفر میکند به سراغ کودکان میرود و برایشان علم و آگاهی هدیه میدهد.
توشه یولداش اندیشه ی هویت است او هرجا پا میگذارد حتما هویتی از آنجا گمشده ، چگوارا شخصیتی تاریخی و بزرگ میباشد و نمیتوان با هر نقد و مخالفتی این حقیقت را انکار کرد ولی در شرق جهان الان یک “چه” زندگی میکند که چگوارای کامل میباشد.
اگر چگوارا نتوانست بر هیجان و احساسات خود غالب شود و راه راستین انسانی را پیموده خود را از لکه های سیاه خونریزی دور بکند ولی علیرضا چنین نیست چگوارای آمریکا اسلحه و بمب میان جوانان در کشورها پخش میکرد علیرضای آذربایجان میان کودکان کتاب پخش میکند.
علیرضا در گروههای دوستانه ی خودمانی هم بشدت به قانون و مدنیت حساسیت دارد همیشه از احترام به حیثیت یک کشور قوانین و مقررات آن سخن گفته بر فعالیت در راستای اصول انسانی و قانونی تاکید میکند.
هیچ دستگیری، زندان سختیها، از دست رفتن موقعیتها و جوانی نتوانست علیرضا را از راه راستین انسانیت و فعالیت در ریل قانون با اندیشه های مدنی منحرف بکند ، چگوارا زود از کوه غلطید ولی علیرضا در کوچکترین باریکه ها و سخت ترین شرایط باورش را نمیبازد اگر ظاهری چگوارایی دارد ولی روحیه اش گاندی وار هست.
مدنیت محض و حرکت بر حسب منطق
رفیق اسلحه بدست آمریکای لاتین و رفیق کتاب بدست شرق کهن، یکی ساقط کردن را بلد است و آن دیگری ساختن را
او جوان را برای بمبگذاری آموزش میداد تا عدالت اجرا شود این کودک را به هویت و اصالت خود بازمیگرداند تا مثل انسان زندگی بکند.
علیرضا کسی را دشمن نمیداند او همه را دوستانی محسوب میکند که یا انسانند یا از انسانیت دور شده اند، علیرضا چپگرا کمونیست راستگرا لیبرال ضد و علیه کسی و چیزی نیست، علیرضا انسانگراست دوست دارد و دوست می انگارد هر آنچه که در این جامعه بشری وجود دارد. مثل انسان بودن مثل انسان زندگی کردن و مثل انسان تمام شدن، چیزیست که علیرضافرشی را باید نامید”یولداش”
رحمان اوکتای