فلسفه مهر آغازِ پاییزِ طبیعت و زبان مادری من/رحمان اوکتای
این نوشته ام را همچو نامه یک عاشق به معشوق گمشده اش مینویسم بسیار عاشقانه بسیار احساسی و مملو از آه و حسرت
شاید دلیل انتخاب اول مهر برای بازگشایی مدارس مهار حس دلتنگی و بغض آلود پایان فصول بهار و تابستان و آغاز پیر شدن طبیعت با پاییز و زمستان باشد تا روز نخست پاییز را با مدرسه و علم و آموزش شروع بکنیم و نشاط این فضا را به حس پاییزی طبیعت بپاشیم و بجای بغض، پاییز و زمستان پیش رو را با شوق و لذت شروع کرده زندگی را ادامه دهیم
بنظرم فلسفه مهرماه همین است
ولی من مثل مجنونی که همه را با لیلایشان میبیند و دلشکسته با طبیعت خزان و حزن آلود پاییز همخو و یکی میشود
پاییز برای من برعکس بقیه واقعا پاییز است من دلیل شوق و شادیم را گم کرده ام و همچون برگها بیصدا پژمرده میشوم و میریزم
وقتی سر کلاس حاضر میشوم تعجب میکنم خدای من آیا تقصیر از مادرم هست یا معلمم
تا اول مهر مادرم زبانی را یادم داده و همه با زبانی باهام حرف زده اند که امروز اثری از آن روی میزم نیست
هرچه کیفم را میگردم و کتابهایم را ورق میزنم میبینم نه! زبان مادریم اینجا نیست
پارادوکس تمام روح و ذهنم را فرا میگیرد میپرسم آیا زبانها هم خانگی و عمومی دارند این چه هجاییست
وقتی از پنجره بیرون را نگاه میکنم من و طبیعت همدرد میشویم طبیعت گرمی و رشد و سرسبزی که با آن متولد شده را از دست داده و من زبانی که با آن متولد شده ام همان لحظه پاییز من میشود من پاییز میشوم
غمگین و ناتوان هیچ علت و ابزاری ندارم تا خزان و باد پاییزی را خنثی بکند
لیوان چای داغ من اینجا نیست و مجبورم یخ شکسته و بخورم و بشوم زمستان بلرزم بترسم وحشت کنم از اینکه معلم سرم داد خواهد کشید
چرا نمیتوانی بخوانی چرا غلط مینویسی و من شرمنده چه بگویم اگر مثل مادرم باهام حرف میزدی و میگفتی حرفهایم را بنویس سردی پاییز را ویران میکردم آه ببین من دیگر میتوانم حرفهایم را بنویسم گفته های مادرم را ولی چنین نیست
اگر بلد نباشم بنویسم بیسواد میمانم و اگر خوب جملات معلمم را تکلم نکنم لهجه دار میشوم و وقتی بزرگ شدم مسخره ام میکنند
من همچون طبیعت به جنگ خودم میروم
و اینجا فلسفه اول مهر نقطه ای نیست که دلتنگی پاییز را مهار کنم بلکه باید بخوانم و بنویسم باید فراموش بکنم که از بهار و تابستان خانه ام آمده ام و مادرم را بیخیال شوم شاید او اشتباه کرده و زبانش را به من آموخته چه بدانم.