قوتادغو بیلیک بمثابه نخستین حکمت نامه جهان تورکی اسلامی شاهنامه تورکی نیست
یوسف خراسانی بسان نابغه ای علمی و دینی تنها پس از چند دهه ابلاغ دین اسلام در سرزمین توران با وارد کردن فولکلور تورکی، شیوه حکومت داری تورکان و سیاست ورزی آنان و تجربه ترکان در معیشت یا به تعبیر خاص تر گونه ای از توره ترکان در آموزه دینی اسلام معجونی پرداخته که می توان آن را نخستین حکمت نامه جهان تورک و اسلام نام نهاد.
پس نخستین حکمت نامه جهان اسلام به زبان تورکی است غزالی جامع الاطراف و جامع الاکناف پر مطالعه و پر تحقیق زاده تقریبا نیم قرن پس از وی چرا از این اثر بهره نبرده نباشد؟! اگر در چین به نام ادب الملوک و در ماچین انیس الممالک یا آیین المملکه و در بلاد شرق زینت الامرا و در توران قوتادوغوبیلیک نام دارد به دلیل فراخی طرح معارف، حکمت ها و بهره بردن از اخلاقیّات اومانیستی بوده که مورد پذیرش سایر اقوام بوده است.
جریان مرموز و مخوف شعوبیه شاخه فارسی هندی مجوسی اش این اثر را شاهنامه تورکی نام نهاده است این تسمیه، تعریف و تمجید نیست بلکه تحقیر است گوییا می خواهند حکمت را با افسانه و فلسفه را با سفسطه در کفّه ای نهند چنین قیاسی نامیمون و ناصواب است. قومی آکنده از اسطوره را چه حاجت به افسانه است؟دیوان قوتادوغوبیلیک یک دیوان ناب از واژگان تورکی است اگر احیانا واژگانی از عربی و پارسی آن هم در حوزه مذهب در آن درآمده بسی شاذ و نادر است. تورکان اویغور با پذیرش اسلام و وارد نمودن اندیشه های عرفانی شمنی و اندیشه های فلسفی حکمی در اسلام تازه از راه رسیده و نوباوه آثاری وزین چون قوتادوغوبیلیک، لغات الترک و عتبه الحقایق و مقدمه الادب را آفریدند نخستین حکومت مسلمانان تورک توسط قاراخانان اویغوری تشکیل شده و ساتوق بوغراخان، خاقان این حکومت سال333هجری یا ۹۳۲ میلادی رسما دین اسلام را پذیرفته و آن را دین رسمی دانسته و مسبّب خلق بهترین آثار تورکی اسلامی شده است وقتی وضعیت ادبی و علمی غالب آن دوران بر پذیرش اسلام استوار بود بدیهی و طبیعی است بزرگانی از آن مائده، توشه ها برگیرند.
علی الخصوص که قوتادوغوبیلیک در چین، تاجیک و ترکستان شرقی شهره بود قوتادوغوبیلیک در جاده ابریشم بود بالاساغون و کاشغر در ترکستان شرقی بودند کاشغر مسکن و مدفن یوسف خراسانی، مروارید جاده ابریشم با ده هزار مسجد، بزرگ ترین مرکز اسلامی ترکستان شرقی علاوه بر بارگیری کالا، معبری و منفذی بر بارگیری کتب و حکمت، به آسیای میانه، ماورالنهر، خراسان و حاشیه خزر تا دریای سیاه، بالکان و اروپای شرقی بود اگر قوتادوغوبیلیک در خراسان آن زمانه حضور نداشت چرا یوسف بالاساغونلو به یوسف خراسانی مشهور گشته بود؟! یوسف خراسانی از اندرون این سترگ نامه می نماید که ضمن تسلّط بر فولکلور تورکی بر زبان و ادبیات تورکی و عربی احاطه ژرف داشته استنادات بر کتب، اشعار و جمل غیر تورکی بر این مقام دلالت دارد قوتادوغوبیلیک به بهانه¬هایی شعر را از مسیر داستان اصلی بیرون برده و در گونه های گوناگون علمی نه تنها ناظمی ساده و شاعری ساذج نبوده بلکه به بهانه خواب ستارگان، بانی گشایش معارفی از نجوم می شود و سلوک روزانه، بهانه فتح بابی در ریاضیات و هیات و حکومتداری می شود که سبب ثبت یادگاری جادوانه در زبان و ادبیات تورکی می گردد او مناصب مختلف درباری از پادشاه، وزیر، سفیر، کاتب، حاجب و دربان را چنان می شناسد که شرایط و لوازم احراز آن مقام ها را نیز بسان جمهوریت افلاطون تخصصی تشریح می کند. بیش از ۴۰۰ ضرب المثل در این حکمت نامه هست که نقل یک مثل به معنی رواج دست کم هزارسال پیش آن مثل بوده است نقل اشعار ترکی در قوتادوغوبیلیک دلالت تام و تمام بر بودن اشعار تورکی مکتوب دارد گرچه با شوربختی در دسترس نباشند.
هم قوتادوغوبیلیک هم کیمیای سعادت غزالی گونه ای نصیحت نامه هستند تا جنین سعادت زاده شود اسلوب پندنامه نویسی صرف نظر از یک گونه ادبی و دست ورزی ادبا و حکما در این ساحه بمثابه یک ژانر ادبی در کنار شعر، قصه و مقامه و چکامه، در تمدن اسلامی که عموما واجد سلاطین ترک بوده اند برخاسته از دأب و آیین حکومت داری عادلانه و شهریاری ظلم ستیزانه آنان در شنیدن و چشیدن حکمت حکیمان و مراقبت از شریعت و پاسداشت رعیت بود تا نسل های بعدی بعنوان مانیفست حکومت داری از آن بهره ببرند ان تجربه ها در این پندنامه ها ثبت و ضبط گردد.
به عبارتی دقیق تر نصیحت نامه ها منجر به حکمرانی نیکو خصال نمی گشت بلکه حکومت داری عادلانه در منظومه قدرتی آن دوران که علی العموم بر محور و مدار رعیت و شبانی می چرخید منجر به نوشته شدن نصیحت نامه ها می شد که بعضا به فرموده و نظارت سلاطین نگاشته می شد؛ چگونه می شود باور داشت سلطانی بی مایه از خرد و بی پایه از فضل و دانش، وزیری با خرد و پرمایه از فضل و دانش را به کار گیرد؟! حضور و وجود وزرا و صدراعظمان باهوش و با فراست در دربار سلاطین تورک، دست کم حکایت از خرد و هوش و درایت سرشار آن سلاطین داشت که دستی بر آتش داشتند و از سنت نصیحت الملوک نویسی حمایت می کردند تا تجربه حکومتداری شان مکتوب به نسل های بعدی رسد. سلطان ملک شاه سلجوقی از خواجه نظام الملک، هولاکو خان از خواجه نصیر چه کم داشت مگر نه این بود که این القاب و عناوین را همان سلاطین به آنان می دادند و آنان در کنف حمایت و رعیت پروری سلاطین تورک می زیستند مگر نه این بود که اگر در کنف حمایت آنان نبودند تاریخ آنان را بی رحمانه حذف و محو می کرد. به تعبیر جبران خلیل جبران در داستان گفت و گوی زمین و خورشید، خورشید نور می دهد و زمین نور می گیرد زمینه فکری این گونه متفکران به آفتاب سلاطین وابسته بود و اذا تغیر السلطان تغیر الزمن به این معنا بود .وقتی سلطان عوض شود زمانه عوض می شود.