ملزومات فکری من ایده شخصی من است و این اندیشه شخصی با روی هم تلنبار شدن، توام با معیارهای مبحثی مفهوم اندیشه جمعی را به میان می آورد و این اندیشه جمعی است که با بحثهای متفاوت فکری، راهبردها را در مراحل نقاط مختلف، توانایی قریب به اتفاق را دارد. علاقه و ایده شخصی من نباید به دیگران تعریف تحمیلی داشته باشد. بنابرین من علاقه دارم بیشتر به ارتفاعات کوه صعود کنم. الگو و مدل فکری من راینهولد مسنر اتریشی است. که ۱۴ تا از کوههای ۸۰۰۰ متری کوههای دنیا را صعود کرده است. من بیشتر جهت این علاقه ام برای صعود به رشد تعالی فکری تجربیات اندوخته شده کوهنوردان را با مطالعه و تامل اندیشیدن به پیش می بردم. اوایل نوجوانی من بیشتر تعریف تقلیدی را داشت. اما آنچه خودم تجربه کردم را در زمینه های تجربی دیگران آموخته و به تجربیات خودم نیز می افزودم. این افزوده های تجربی آموزه های علمی و مطالعات مختلف را به میان می آورد. اینها مبحث اندوخته های تامل فکری را به میان می آورد. شاید یکی هم در این مبحث پیدا شود و دره نوردی را جهت لذت فکری خود تعریف سازی کند. و شاید کسی هم پیدا شود که به هیچ یک از دو مقوله ذکر شده با معنای لذت فکری نگاه نکند. بنابرین بحث ذهنی من تعریف کوه و دره است. اگر بحث ذهنی من بتواند ذهنیت کوه و دره را به هم نزدیک کند. کاری خارق العاده انجام داده است. اگر در بین دره و کوه بیشتر در مورد شکافها بحث شود. آن وقت نه حقیقت لذت کوه درک خواهد شد و نه حقیقت بازدهی دره.
اعتقاد شخصی من آن است که فردیت ذهنی اگر به اندیشه جمعی برسد. در جامعه اجتماعی انسان معنای مشارکت برای داده های فکری تداوم دهنده می شود. و مرحله فکری فردی برای رسیدن به مرحله فکری جمعی از دیده های مطالعات اندیشیدن سرچشمه می گیرد. تامل فکری اگر از مرحله عنادورزی، تشنج افرینی با معنای خود شیفتگی و داد و فریادهای توخالی با احتساب مفهوم هیجانی و احساس زا، که اعصاب انسان را سرگرم تشنجات فکری با حالت روانی می کند. غبارروبی شود. آن وقت این تشنجات فکری تبدیل به عقده روانی و به صورت واضح تبدیل به انتقام گیری شخصی نمی شود.
ما حق نداریم کسی را برش سیاسی کنیم. ما حق نداریم با برچسبهای تو خالی کسی را حذف شخصیتی و حذف فیزیکی کنیم. حق نداریم تهمت بزنیم. ما حق نداریم سلیقه مختلف فکری را از گردونه خارج کنیم. اما این حق را داریم که نقد بکنیم. نقدی سازنده. ما حق داریم اندیشه خود را مشارکت دهیم و ما حق داریم بدون مغرصانه آسیب شناسی بکنیم و آسیب شناسی ما منجر به حذف دیگری نشود. ما باید نقد را از خودمان شروع کنیم. و اندیشه ها را می توانیم مورد نقد مبحثی قرار دهیم. قیافه و نوع پوشش و شکل بدنی انسان می تواند مورد نقد قرار بگیرد. اما لازمه این نقد عقده روانی به بار می آورد. درست است شکل بدنی و نوع پوشش انسان با تعریف روانشناسی ، مفهوم زبانشناسی بدن را به ما می آموزد. اما لازمه چنین نقدی در حیطه اندیشه فردی نمادبندی می شود. پس چنین نقدی، نقدی است در مرحله فکری یک شخص. و چنین نقدی در چارچوب اندیشه جمعی برای حرکت کردن، اتلاف وقت را به میان می آورد.
روزی با یکی از دوستان نویسنده ام که به رحمت ایزدی پیوسته است. داشتیم صحبت می کردیم. گفت: برای کودکان در زبان مادری کتابهای کمی نوشته شده است.
گفتم: فلانی و فلانی دارند برای کودکان می نویسند.
گفت: منطورم نوشتار نثر است. شعر زیاد نوشته شده است.
به فکر فرو رفتم و دیدم این دوست عزیز در حیطه فعالیتی خود دارد نقد سازنده می کند. نقدی که خارج از چارچوب حاشیه و تخریب است. این دوست عزیز جای خالی نگارش نثر به زبان کودکان را گوشزد می کرد. این دوست عزیز در حیطه فعالیت خود داشت تامل می کرد.
اگر چه من هم کتابهای متعدد در چارچوب فولکلور، شعر و لغت در حد توانم با غلطهای ویرایشی زیاد نوشته ام. اما دایره فعالیتی من بیشتر تعریف فعالیت میدانی را دارا بود. جهت تعریف فعالیت میدانی بیشتر مفهوم آچار فرانسه را در ذهنم تداعی می نمود. اگرچه فعالیت میدانی بیشتر مشابهت با تحقیق میدانی را دارد. سالها با تامل فکری فعالیت میدانی را با تحقیق میدانی یکی انگاشتم. یک فعال میدانی می تواند بنویسد. یک فعال میدانی می تواند کنشگر و واکنشگر باشد. یک فعال میدانی می تواند در مورد موسیقی تحقیق کند. و یک فعال میدانی….
بیشتر حالت فعالیت میدانی ما اعتراضی و دل خوش کنی است. تا کنشگری و واکنشگری. بازبینی فعالیت میدانی اگر مراحل مختلف فکری را در وجود خود نتواند مورد چیدمان قرار دهد. و تنها به چند نکته شعاری بسنده کند غبار واپسگرایی را در چهره خود خواهد دید. تغییر رویه جهت اندیشه تعالی باید مرحله فکری تخریب، خودشیفتگی و توهم کذایی با تامل، اگر بتواند خانه تکانی دهد. آن وقت چنین نامفهومها ، فهم گونه خواهد شد.
یکی از دلایلی که ماهیت وجودی و موضوعی تغییر رویه واپسگرا می شود. دلیل آن بیشتر از مرحله دلیل تراشی آب می خورد. به عنوان مثال اگر هدف یک شخص تدریس زبان مادری باشد. و برای یادگیری آن رغبتی از خود نشان ندهد. بیشتر دلیل غیر موجه را به پیش می کشد. اگر مدرسه داشتیم فلان و فلان می شد. خوب مدرسه نداریم. به ما مدرسه نمی دهند. حال چاره کار در چیست. چاره کار در این است که باید یاد بگیری. و به دیگران هم یاد بدهی. که در روز مبادا دست خالی نباشیم. و برای فرار از تله دلیل تراشی پیشنهاد من این است که استادانی در فضای مجازی با بی تمنایی دارند آموزش می دهند. برویم یاد بگیریم. البته منظورم تنها قسمت فرهنگی نیست. بلکه بحثهای سیاسی و اقتصادی هم قابل یادگیری است. ما به جای اینکه یاد بگیریم. داریم خود را تبلیغ می کنیم. و برای خود پرونده رزومه سازی باز می کنیم. ما نیازی به رزومه نداریم. برای اینکه تاریخ رزومه ها را بررسی خواهد کرد. پس بیاندیشیم. برای اینکه اندیشیدن بد نیست.
رحیم غلامی