مروری بر قرهباغ و قدرتهای منطقه/شاهین مرادی
نگاهی به تاریخچه قرهباغ داشته باشیم: با فروپاشی شوروی واستقلال کشورهایی نظیر آذربایجان و ارمنستان و اوکراین و… تنشها نیز آغاز شده بود. همین تنشها بین ارمنستان و آذربایجان از سال 1988 شروع شده و در واقع ارمنستان، در نوارهای مرزی دو کشور، دست به شیطنتها و تحریکات میزد. با فروپاشی شوروی این تنشها تبدیل به جنگ شد. ارمنستان دست به حملهٔ شبانه زد و به خاک آذربایجان تجاوز کرد. آمار کشتهها و آوارههای آذربایجان، قلبِ هر انسانی را به درد آورده بود. هزاران انسانِ بیگناه و بییاور، در شهرهای آغدام و فضولی و شوشا و… به دستِ سربازانِ ارمنستان و با همکاری روسیه و به طور وحشیانه قتلِ عام شدند. بیش از یک میلیون نفر آواره شدند. قتلوعام مردم بیگناه خوجالی، یکی از دردآورترین جنایات در تاریخِ بشریت هست و… در نهایت خاکِ قرهباغ توسط ارمنستان اشغال شد. در سالِ 1994 آتشبس اعلام شد. اهالی قرهباغ آواره شده بودند و از مام خود دور گشته بودند و این چیزی نبود که به راحتی به دستِ فراموشی سپرده شود. آنها میگفتند که روزی به خانهٔ خود بازمیگردیم. حتی برخیها، کلیدِ خانههای خود را به مدّت 30 سال نگه داشته بودند. از سال 1994 و به میزبانی گروه مینسک، بین دو کشور مذاکرات آغاز شده بود، اما نتایجِ مذاکرات بیسرانجام بود و هر از گاهی تنش در حدودِ دو کشور، انجام میشد. هر دو کشور، آتشِ زیرِ خاکستر بودند. آذربایجان با فروشِ نفت و گازِ مستخرجی از خاکِ خود، کمکم تبدیل به کشوری ثروتمند میشد و ارمنستان، بعد از استخراجِ معادنِ قرهباغ، دیگر برنامهای برای درآمدزایی نداشت. جالب است که مسئولانِ ایران، باور نمیکردند که روزی، خاکِ قرهباغ به آذربایجان بازمیگردد. چون روز به روز، روابطِ خود را با ایروان تحکیم میکردند و به نوعی بازیخوانیِ ضعیفی از آینده داشتند. اگر چشمشان باصِر بود، میدیدند که آذربایجان روز به روز بر قدرتِ اقتصادی و نظامی خود میافزاید. و برنامهٔ صنعت توریست ارمنستان هم ورشکست شده بود. سال قبل و در همین اوان و موسم، یکی از تنشهای مرزی و حدودی، تبدیل به یک جنگِ تمام عیار شد و در کمتر از دوماه، آذربایجان توانست خاکِ اشغال شدهٔ خودش را پس بگیرد. دوباره آتشبس با حضور پنج سالهٔ روسیه در حدود یادشده و البته خروج ارمنستان از منطقه اعمال شد.
درست در زمان انعقاد آتشبس سالِ گذشته، در یک یادداشتی، این جملات را در موردِ ایران آورده بودم:
«در پی هنرمندی ایرانشهریهای دولت روحانی، ایران موقعیت ژئوپولتیک خود را دو دستی تقدیم روسیه کرد و آذربایجان ایران از معادلات کریدور سرزمین اصلی جمهوری آذربایجان و نخجوان حذف شد! جای تحلیلگران در حوزه قفقاز را فحاشان آذری پر کردند و جای منافع ایران و آذربایجان ایران را روسیه و پوتین!
حذف عملی جمهوری اسلامی ایران از معادلات قدرت منطقه موجب برهم خوردن توازن قدرت در منطقه شده و به هیچ وجه مورد قبول ایران نخواهد بود. (البته چون طرف مقابلش روسیه است مطمئناً حرفی برای گفتن نخواهد داشت و مجبور است که با شرایط مدارا کند) ایران عملاً خود را از منافع ترانزیتی خزر نیز محروم کرد».
دالان لاچین و کوریدور زنگهزور، اساسیترین موضوع برای واکنش بود. ترکیه، دسترسی زمینی به آذربایجان پیدا کرد. نخجوان به آذربایجان وصل شد. هم ترکیه و هم آذربایجان، برای تردد دیگر به ایران نیازی ندارند. روسیه هم با این تغییراتِ حدودی از دستِ گرجستان خلاص شد و برای آنها هم مهم بود. برخی کارشناسان میگویند که خوبیِ این کریدور آن است که ایران به یک بازار با حضور پنج کشور متصل شده است. ایرانشهریها مخالفند و معتقدند که مسیر اتصالِ اروپا به ایران قطع شده است. خطا میکنند. چون شریانِ اتصالاتی ایران به اروپا، ارمنستان و جادههای کهنهاش نبود. ترکیه، راحتترین مسیر و پرترددترین است. در واقع مسئولان ایرانی، احساس را بر منطق ترجیح دادند و نتیجه آن شد که در معادلات پساجنگی قرهباغ، حضوری نداشته باشند. این اشتباه را آقای ظریف، با تشری که به اردوغان زد، تشدید کرد. نطقهای ایراد شده در نماز جماعات هم دوچندان کرد. سرانجام با احساسِ غلبه شده، ارتش به جلفا کشیده شد و حضور اسرائیل بهانه شد و گفتند که: «شما حق ندارید که مرزها را جابجا کنید!». این حرفها، شبیه حرفهای خالهزنکبازی بود چون ارمنستان در حال عادیسازی روابط با آذربایجان بود و سیاستمدارانِ ایران، کاسهٔ داغتر از آش بودند. بایستی فکر خود را به کار انداخته و قبل از جنگ روابط خود را با آذربایجان تحکیم میکردند. چون از ارمنستانِ متلاشی شده، منفعتی عاید ایران نخواهد شد. این قابل پیشبینی بود. به زودی این شور و احساسِ مانور و لشگرکشی هم فروکش میشود و کریدور زنگهزور هم تشکیل میشود و آذربایجانی که بهترین استفاده را از این کریدور و شرایط خواهد برد.