نژادپرستی در ایران چگونه پا گرفت؟
بخش اول:
اخیرا جریان نژادپرستانه در ایران، با مستمسک قرار دادن تنش کوچک بین ایران و آذربایجان، توهین به اقوام ایرانی را باز در دستور کار قرار داده است. در مطلبی که چند سال پیش در یکی از مجلات منتشر کرده بودم، خاستگاه این جریان راسیستی را نشان دادهام که در سه بخش تقدیمتان میشود:
نژادپرستی در ایران با «کمربند بهداشتی» ساخته انگلستان گره خورده است. پدید آمدن، گستره و دلیل پیدایش این کمربند هم بسیار حائز اهمیت است. گسترش جنبشهایی در مناطق مختلف ایران، از جمله جنبش خیابانی در آذربایجان، جنبش جنگل گیلان، قیام امیرموید سوادکوهی در مازندران، ابوالقاسم لاهوتی در تبریز، محمدتقیخان پسیان در خراسان، قیام تنگستانیها در فارس و قیامها و شورشهای خرد دیگر، باعث شد که انگلستان در تقلای ایجاد یک قدرت مرکزی در ایران باشد.
از آنجایی که برنامه استراتژیک انگلستان ایجاد «کمربند بهداشتی» جهت مقابله با ورود سوسیالیسم به کشورهای همسایه و یا تحت نفوذ اتحاد جماهیر شوروی بود، استعمارگر پیر را بر آن داشت که شوروی سابق را در یک وضعیت ایزوله قرار دهد. همین امر باعث شد که انگلستان دست بهکار شود و با روی کار آوردن حاکمیتهای دستنشانده استراتژی خود را پیاده کند. روی کار آمدن پیلسودسکی در لهستان، ریدر سمیگلی در رومانی، چیان کایشک در چین، هیروهیتو در ژاپن و رضاشاه در ایران و ارتباط آنها با انگلستان نشان میدهد که فرایند پیدایش کمربند بهداشتی بهخوبی پیش رفته بود.
روی کار آمدن رضاشاه در ایران و انقراض سلسله قاجاریه در آبان ماه 1304 توسط مجلس پنجم، باعث پیدایش ریخت نوینی در ساختار سیاسی ایران شد که یکی از جریانهای تاثیرگذار بحث ناسیونالیسم در ایران بود.
رشد میلیتاریسم، مبارزه با کمونیسم، ایجاد پلیس مخفی، گسترش و اعمال سیاستهای شوونیستی بنا نهاده شده بر پانایرانیسم علیه اقوام غیرفارس از مشخصههای اصلی گفتمان حاکمیتی پهلوی بود که در این راستا سازمان نژادپرستانه پرورش افکار تاسیس شد. سازمان مذکور که وابستگی حکومتی داشت، در خرداد 1320، برای دست یافتن به یکسانسازی ملی وسیعتر، به دستور رضاشاه در ایران تاسیس شد. رئیس این اداره، احمد متیندفتری، وزیر دادگستری بود.
رژیم پهلوی سازمان پرورش افکار را با الگو قرار دادن ماشینهای تبلیغاتی ایتالیای فاشیست و آلمان نازی برای تفهیم آگاهی ملی و ایدههای ناسیونالیستی به مردم از طریق مجله، جزوه، روزنامه، کتاب درسی و برنامههای رادیویی، تشکیل داد. در واقع ناسیونالیسم از نوع قومگرایی فارسی در ایران از طریق این سازمان نژادپرستانه در ایران نضج یافت و تبدیل به یکی از بازوهای اساسی در استراتژی کمربند بهداشتی شد.
پیدایش احزاب ملیگرا در همان دوران رونق زیادی گرفت که این روال بعد از برکناری رضاشاه در ایران ادامه یافت و احزابی مانند «حزب کبود» بهوسیله حبیبالله نوبخت و حزب ملیون ایران روییدند که نکته جالب در مورد حزب ملیون ایران، برخورداری از حمایت آلمانیها بود. بعد از تصرف ایران توسط متفقین، حزب کبود از بین میرود ولی جاسوسان آلمانی در ایران به فعالیت خود ادامه دادند و در نهایت در اواخر سال 1320 بهرهبری افرادی چون نوبخت و زاهدی حزب ملیون ایران تشکیل شد. نقش یک جاسوس آلمانی بهنام «فرانتس مایر» در شکلگیری این حزب بسیار زیاد بود که بعدها با شکست آلمان نازی این جاسوس دستگیر شد و بدینترتیب هویت اعضای حزب ملیون ایران که بعدها با عنوان ستون پنجم نازیها شناخته شدند، برملا شد.
بی شک افراد بسیار زیادی در آن مقطع بر طبل پان ایرانیسم کوبیدند که شاید یکی از شاخص ترین آنها محسن پزشکپور بود که در سال 1330 حزب «پان ایرانیست» را تاسیس کرد.
بههر تقدیر با روی کار آمدن گفتمان مثلا مدرن حاکمیت پهلوی، چند روند پارادوکسیکال در ایران شکل گرفت. بدینترتیب که این گفتمان متشکل از شاخصهای در همتنیدهای نظیرِ نظریه شاهی ایرانی، پاتریمونیالیسم، گفتمان توسعه بهمثابه مدرنیسم غربی و امثالهم بود که بر اقتدارگرایی، ناسیونالیسم ایرانی، مرکزیت سیاسی، سکولاریسم و توسعه صنعتی تاکید میکرد که اساسا بحث توسعه در زمینههای فرهنگی و صنعتی بهمانند توسعه در غرب با روح اقتدارگرایی در تناقض بود که این مسئله در جای خود نیاز به بررسیهای عمیقتری دارد. اما آنچه در این نوشته حائز اهمیت است، شکل گیری نوعی «گفتمان مقاومت» در برابر گفتمان پهلوی است. چنانکه در گفتمان پهلوی، مذهب، گروههای سنتی و مخصوصا اقوام میباید بهعنوان «اغیار گفتمانی» از عرصه قدرت بیرون باشند و از آنجایی که مروجان این گفتمان، نهادهایی مانند سازمان «پرورش افکار» بودند، اقوام ایرانی در دورههای مذکور، بهشدت تخریب، تحقیر و تضعیف شدند.