به مناسبت20 دی ماه سالروز کشته شدن امیرکبیر…
کیمیاگری قدیم بدنبال یافتن اکسیری بود که ماهیت جسم را تغییر داده مس را طلا کند. چنین اکسیری وجود خارجی ندارد اما به نظر من، چیزی شبیه به آن وجود دارد و آن اکسیر همانا وجودِ دستهایِ نخبگان سیاسی هر جامعه است دستهایی که با نبوغ خود، بحرانها را به فرصتهای طلایی بدل میکنند برعکسِ کوتوله های سیاسی که فرصتها را نیز به بحران بدل میکنند!.
هر دو کشور، ژاپنِ میجی و ایرانِ امیرکبیر، تقریبا شبیه هم بودند و باهم آغاز کردند، اما میجی چهل سال فرصت پیدا کرد و امیر چهار سال…!
نیشتری که در20دی 1852م در حمام فین کاشان بر آن رگ نهاده شد نه رگِ امیر که در واقع، رگِ نوسازی ایران بود، بطوریکه چهل و پنج سال پس از کشتن امیر، میرزا رضا کرمانی قاتل شاه در استنطاق خود، این تصویر مایوس کننده را از اوضاع و احوال ایران بدست میدهد:
«قدرى پايتان را از خاك ايران بيرون بگذاريد در عراق عرب و بلاد قفقاز و عشقآباد و خاك روسيه هزار هزار رعيت بيچاره ايرانى ببينيد كه از وطن عزيز خود از دست تعدى و ظلم فرار كرده كثيفترين كسب و شغلها را از ناچارى پيش گرفته اند هرچه حمال و كناس و الاغى و مزدور در آن نقاط میبينيد همه ايرانى هستند آخر اين گله هاى گوسفند شما مرتع لازم دارند كه چرا كنند تا شيرشان زياد شود كه هم به بچههاى خود بدهند هم شما بدوشيد نه اينكه تا شير دارند بدوشيد شير كه ندارد گوشت تنشان را بكلاشيد…»(تاریخ بیداری ایرانیان…ج1ص۸۲)
شبی که فرمان قتل امیرکبیر گرفته شد سرسختترین دشمنانِ امیر و در واقع دشمنان ایران، شاه جوان را محاصره کرده حسابی مست اش ساختند و سپس، فرمان قتلش را گرفته بدست حاج علیخان دادند و او سحرگاه، دهم ژانویه1852عازم کاشان شد«…به دلاک دستور داد رگهای هر دو بازویش را بزند و دو کف دستش را روی زمین نهاد در حالیکه خون از بازوانش فوران داشت در این وقت میرغضب به امر فراشباشی با چکمه لگدی به میان دو کتف امیر نواخت، چون امیر درغلتید دستمالی را لوله کرد به حلق امیر فرو برد و گلویش را فشرد تا جان داد»(امیرکبیر و ایران،آدمیت…ص717)
میرزا آقاخان نوری که دشمن امیر و سرسپردترین مزدبگیر انگلستان بود و بجای امیر، صدراعظم ایران شد در نامه ای خصوصی به شاه نوشت:
«بحمدالله که میرزاتقی خان غیرمرحوم به درک واصل شد خدا جان این چاکر را و جمیع اولاد آدم و عالم را فدای یک جمله دستخط شاه نماید…»
اما همین شخصِ پلید در انظار عمومی به تحریف جنایت دست زده و همه جا تبلیغ میکند که میرزاتقی خان از بیماری مرده است:
«میرزاتقی خان در فین کاشان به ناخوشی سینه پهلو وفات کرده و مرحوم شد خدا بیامرزد تف بر این دنیا…»(آدمیت…ص725)
ناصرالدین شاه ۴۵سال پس از امیر زنده ماند بارها با تحسر گریست و لحظه ای از بزرگترین اشتباه زندگیش غافل نشد، یکسال بعد از کشته شدنش رفته بود به زادگاه امیرکبیر برای سواری. یک مرتبه چوپانی می بیند که چقدر شبیه امیر بوده از چوپان سبب را می پرسد و چوپان میگوید که پدر من با پدر امیرکبیر پسرعمو بودند و ناصرالدین شاه او را به تهران آورده شغل و منصب میدهد…! اما بندی را که ۴۵ سال پیش، به آب داده بود دیگر هیچوقت قابل جبران نبود.
در حصار چاپلوسان و متملقان گرفتار آمده بود و کشور غرق در فساد و تباهی گشته بود گاهگاهی که اوضاعِ آشفته کشور، آشفته ترش میکرد از سرِ پشيمانى از قتل امیرکبیر،در دستخطى به ولیعهدش مظفرالدين شاه نوشته بود:
«قدر نوكر خوب را بدان، من چهل سال است بعد از امير، خواستم از چوب آدم بتراشم اما نتوانستم»( آگهى شاهان از کار جهان، جابری انصاری… ص 58)
پس از قتل امیر، در بین مردم ایران ضرب المثل شد که وقتی ميخواستند از كاری مُحال نام ببرند ميگفتند:
«وقتي امير از گرمابه بيرون آید!»
امروزه دیگر،کاری را که او همزمان با میجی، آغاز کرده بود و میخواست انجام دهد دیگر مانند بیرون آمدنش از گرمابه، به امری محال میماند…
البته پس از مرگش،دوره های وجود داشته که افراد متعددی از دولتمردانِ ایرانی را به او تشبیه کرده اند اما در اینصورت، عجیب است که این همه امیرکبیر داشته ایم و وضعمان این است!…
هنوز منتظرانيم تا ز گرمابه برون خرامی…!/علی مرادی مراغه ای