باز یک شاعر تاجیک زبان مُرد و ملت همیشه در صحنه، بصورت مشمئز کننده ای عزادار شدند. همه شدند شعرخوان،ادیب،قدر زر،زرگر شناس و متشخص!انگار نه انگار که مردک و زنیکه،از زیر علم و کتل استوری می نویسد و در خیابانها نعره می زند.
سایه که بود؟ آیا اشعار خوبی داشت؟ قطعا داشت ولی شاعر و هنرمندی که هرگز در کنار مردمش نبوده و در۹۵ سال زندگیش، همیشه مثل نامش سایه، در سایه زیسته، آسته اومده آسته رفته، تا گربه شاخش نزنه..
یک زمانی #کمونیست افراطی بود، چپ کله خراب، حتی در حمله اخیر روسیه وحشی به اوکراین،طرفدار روسیه بود. هیچگاه درد و دغدغه مردمش را نداشت، نه زمان پالانی ها، نه در این چهل سال. در #کلن آلمان بود،مثل سیب زمینی بی بخار، به ایران رفت و آمد داشت. در پشت پرده با آخوندها دست به یکی بود. و در یک کلام؛ اگر مزدور نبود نمی توانست هم از توبره بخورد هم آخور.. هم خدا را داشته باشد هم خرما را.. اینجور آدمها، ارزش پاسداشت ندارند و در زمان پادشاهان #تورک هم اگر بود، مثل اسلاف خود،مداحی شاهان را می کرد و به خاطر چند سکه، پدر و مادرش را هم می فروخت. زمانه انقلابی، شاعر و هنرمند و نویسنده انقلابی می خواهد.
یک شاعر یا هنرمند که بگوید من سیاسی نیستم را باید از درخت آویخت و به دار زد. در ثانی، به من #تورک چه ربطی دارد؟ مگر مسائل ما تورکها برای اینان مهماست که حالا این چیزها برای من مهم باشد؟ خیلی هنر کنم، خادم و سرباز زبان و هویت تورکی خودم باشم.