به اعتقاد چارلزجنکز Charles Jencks که در هنر معماری پست مدرن صاحب نظر است امروزه نیمی از جهان آکادمیک بر این باورند که پست مدرنیسم ،همان دیالکتیک منفی وشالوده شکن است “اما واقعیت اینکه شالوده شکن منفی بوده باشد؛نیست. بلکه پست مدرن در پی کشف تازه ای است بجای چیزی که دیگر مدرن نیست ،پسامدرن مرحله ای پس از مدرنیسم است که مدرنیسم نیز به نوبه خود ادامه خردگرایانه ی کلاسیک در فکر و گوتیک در معماری ونیز در سایر ساحت های فکری و عملی بود .فی الواقع هر مدرنی به نوعی نسبت به قبل خویش ، پست مدرن است و با قاعده ی حرکت تاریخ از مرحله دبستانی به سوی کمال و از مرحله ضرورت و مجبوریت و استاتیک به سوی صیرورت و تطور و تحول و آزادی حرکت میکند. زیرا اگر مرحله ای را مدرن بدانیم و در آن بمانیم و در طی طریق دیاکرونیک “یعنی متحول شدن در گذران”را قبول نداشته باشیم جهان بینی و جهانمان در سینکرونیک زمانی یک قاب ،فرسوده میگردد آنجا که فرانسیس فوکویاما ،آخر هزاره دوم را پایان تاریخ و بهشت کاپیتالیسم اعلام کرد و مارکس و هگل را بدان فرا خواند، پست مدرنیسم بر این اندیشه ی ایستایی ،که هماره در نزاع بین سنت و مدرنیته طرفدار سنت است و ازاین حیث مولد محافظه کاری رادیکالیسم است ؛به جرات پشت پا زد ،پلورالیسم(تکثیر تفاوتها)،جهش رایانه ای واقتصاد رایانه ای ،انفجار اطلاعات وتکنولوژی و…آرمان جسورانه پست مدرنیسم شد ،اما پست مدرنیسم توالی مدرنیسم بصورت تاریخ گونه وتمسک به کلان روایتها وباستان شناسی باورها نیست، بلکه در سیربی قاعدگی مختص خویش، درست یا غلط،با فتح قلّه ها ،در همه عرصه ها،قاطعانه در پی اعلام مرگ مدرنیسم است .استاد بزرگوارم جناب “عبداالله صمدیان “تعریف دیگری از پست مدرن دارند وآن برگشت آهسته واسلوموشن دوباره به مدرنیسم برای تعمق وتامل بیشتر است بنا به فرمایش ایشان”دردوره ى مدرنيسم ظاهراً همه، چنان
دنبالِ”نو” دويدند كه مناظر زيباى اطراف رانديدند. پست مدرنيسم شايد بازگشتِ اسلوموشن باشدبه مسير طى شده، تانديده ها ديده شود و لذتى روبه گذشته دنيارابخودمشغول كند.
غول هارا بكُشد و كوتوله تكثيركند. باورهارابخشكاند و نسبى گرائى بكارد. شايد منافعِ منفعت طلبان ايجاب مى كرده چنين بشود.”ودرادامه از بد فهمیهای خود خواهانه وانتلکتوئلانه ی دروغین میهنی گله مند است ومیفرماید:”امان ازنديد بديدهاى پست مدرنِ وطنى! درنگاه من همه ى ايسم ها پنجره هائى هستند- دورتادورقلعه-كه افق پاسبانِ دانائى را،وسعت مى بخشند وماندنِ پشتِ يك پنجره رابه خيانت بدل مى كنند”با اندکی تدقیق از حیثی این امر درست می نماید که انسان امروزی که از ناتوانی ساختگی در جهان فیزیک ،به دنبال ابرمرد است با جهش تکنولوژی خودساخته، در برابر این مصنوعات نیز ،به گونه ای به ناتوانی واقعی رسیده و اینک تکنولوژیها و رسانه هایی چون تلویزیون مارا به سکوت فرا می خواند و خوانشی و نگرشی دیگربا شعاعی بیشتر و قاعده مند را میطلبد که پاسخی درخوربرای سوال “…واماچاره چیست!؟ دریابیم. وبرای شعر قافله ی گم شده ،قافیه ی مطلوبی پیدا کنیم . منتها با اینهمه برخی ذهنهای اکتیو سیراب ناپذیر،نه تنها پست مدرن ،بلکه سخن از فرا پست مدرن به میان می آورند و همچنان تند و بی قانون با کمترین اسلوموشنی ،پیش می تازند اما آنچه سر رشته کلاف را گم می سازد”شبه مدرنیسم” است که سوار بر امواج شوک آور هیجانی ، بدون داشتن برج های استقامت و پشتوانه فکری محکم ،در هر عرصه ای با سپاه مجانین اش وبا سلاح تبلیغاتش ،چنگ می اندازد و عصای عصیانِ میان تهی را با احساسات ،بر دست گرفته ،در سیر انفجاری خویش، موجودات آکواریومی بیشتری را ،”در جهان خواهش ونمایش”بی ارزش خویش ،دچار اپیدمی بی هویتی نموده است و این موجب شده هر”ماهی سیاه کوچولویی” از فراخنای اقیانوس پست مدرنیسم ترسان ولرزان فرار کرده ،همچنان در آبهای کم عمق دریای مدرنیسم بمانندو یا چون موجوداتی ریز در ساحل خشک وسوزان برکه ی آشنای کلاسیک بلولند..
عسگرموسوی