پنهان کردن رنجهای اجتماعی در آذربایجان
بازنمایی یا تصویرسازیهای رمانتیک و آرمانگرایانه از مردم، جامعه، و فرهنگ آذربایجان و تورکها در ایران، به کار سرکوب تجربههای افراد و گروههای اجتماعی واقعی و زندهای انجامیده که دقیقاً به خاطر زیستن در همین محیط اجتماعی و فرهنگی رنج میکشند.
آذربایجان، مثل هر منطقهی فرهنگی دیگری در ایران، پر است از مسایل اجتماعی بررسینشده، از رنج کشیدنهایی که نادیده گرفته میشوند. گرچه علوم اجتماعی در آذربایجان مرده است، اما گویی اینجا پژوهش کردن زیر سایهی سنگین تجلیل کردن از سرزمین و خود جمعی تخیلی، و در پناه شعر، ادبیات، و موسیقی غیرانتقادی آرام گرفتن، خفه شده است. من هم بهعنوان یک تورک آذربایجانی، وقتی به زبان مادریام مینویسم شکلی از رهایی را تجربه میکنم؛ یا وقتی در جمع مردانهی هواداراهای تراکتور قرار میگیرم خوش میشوم، اما همزمان نمیتوانم چشم بپوشم بر صدها هزار نفر حاشیهنشین در تبریز و دهها هزار نفر در خوی. فرهنگ مردسالاری و طرد زنان از بسیاری از عرصههای عمومی، کودکهمسری گسترده، نزاع خیابانی، نفرت نژادی، خشمهای کنترلناپذیر، و بسی دیگر. همگی این مسایل نیاز به مطالعات تجربی و تاریخی دارند تا ریشهها و بسترها به آفتاب افکنده شوند. مخفی کردن آنها زیر فرش پر نقش و نگار هر جنبش یا ایدئولوژی قومیای که وسواس وحدت دارد و بر دهانهای منتقدین مهر سکوت میکوبد، به تشدید زخمها و افزایش قربانیان خواهد انجامید.
سیاست قومی رهاییبخش باید با هر شکلی از ستم و تبعیض مخالفت بورزد و بهطور خاص با آن اشکالی که درون مرزهای فرهنگی خود بهطور تاریخی پرورش یافته است. آنچه از گذشته و نیاکان به ما رسیده، اگر ساختاری است برای ستم علیه گروههای معینی از جامعه، از جمله زنان و فقرا، میبایست بیرحمانه به نقد کشیده شود. مردم آذربایجان از روشنفکران و محققان خود انتظار دارند، انتظاری که در پژوهشهایم در بین حاشیهنشینها و عشایر، بارها به من ابراز کردهاندکه، به جای صعود به آسمانها به امر روزمره سقوط کنند تا بیانگر تجربههای واقعی باشند، نه بازنماییهای تخیلی. دی ۱۴۰۱
اصغر ایزدی جیران