پیشه وری و انقلاب سال 1357/رحمان کتابچی
فرهنگ سازی برای روشنگری یا توجیه عملکرد ، کتمان حقایق ورفتارهای درست یا نادرست حکومتی از موارد ضروری میباشد این اندیشه وعمل از قدیم رایج بوده ومی باشد ومخصوصا درتاریخ معاصر با توجه به امکانات ارتباطی ومنجمله صوتی ، تصویری ، نوشتاری وفضای مجازی کاربرد موثری داشته ودارد واین تاثیرات در آنزمان در ما نو آموزان وحتی بزرگسالان باسواد ، قالبندی ذهنی وشستوشویی مغزی ، تغییر ناپذیررا بوجود آورده بود البته بعضی از افراد فارغ از روشن شدن حقایق هنوز هم درهمان قالبندی قبلی مانده اند انگار این تکانهای چنیدن ساله این افراد خواب زده را بیدار نکرده است . آنچه را که ما از بزرگسالان ودیگر افراد در باره پیشه وری ودیگر اتفاقات تاریخی می شنیدیم با نوشته های حکومت آریایی پهلوی متفاوت بود وبه همین دلیل برای افراد کنجکاو این اطلاعات دو طرفه کفایت نمی کرد و موجب تعارض در معلومات میشد . بعد از آمدنم به شهر دنبال کتابهای در مورد همین موضوع بودم اینگونه کتابها ی ( ضد فرقه) در بازار فراوان بود کتابهای مانند باز گشت بود ومرگ هم بود و…، ایرج اخگر ، نجفقلی پسیان ، ابواحسن احتشامی و.. که گشت گذار وخاطره آمیز درمناطق مختلف آذربایجان و بصورت جنجال بر انگیز نوشته بود ند در دسترس بود وقتی آنها را میخواندم و آز آنجا که بیشتر از گفتارهای مردم به کتابها تکیه داشتم وخیلی شاد میشدم که نوشتهایشان در مورد موضوع همسو و موافق با افکارامثال من است ومرا راضی میکرد و صدمه ی که از گفته های دیگران میتوانست به باور های من آسیب برساند محفوظ میداشت چون آنچه را که آموخته بودم وبعلت یکجانبه ومحدویت معلومات ما آریا پرورده ها ، همیشه حق را به خود میدادیم که کسی نباید مطلبی به غیر از اینها بنویسند فکر میکنم امثال من که نزدیک به صدر صد یک آریای مورد قبول برای تاریخ وعصر پهلوی بودیم چون به علت سرمایه گذاری و وقتی که برای ساختن ما مصرف شده بود برای آنها (تاجیک زبانها ) کفایت میکرد وما بهتر از آنها وبصورت دو آتشه از ایده آنها دفاع میکردیم و بعضیها حالا هم میکنند !!! بمرور زمان کتابهای دیگر نیز میخواندیم اما هر کتابی یا صحبتی که مخالف دانستهای ما بود حذر میکردیم با اینکه با سلسله آریامهری مخالف بودیم ومخالفت با فرقه وپیشه وری را نیزدر جای خود باقی بود فرقی که من با دیگران داشتم علاقه من به زبان وفرهنگ ترکی و…بود که در خانواده ام شکل گرفته بود ونهایت با دلخوشی تمام در همین قالب ماندیم تا اینکه انقلاب 57 در میان بهت وناباوری که حاصل استبداد پهلوی بود از راه رسید .
در انقلاب 57 از پیشه وری و فرقه او چندان یاد نمی شد همان 30 سال خاموش وفراموشی هنوز به قوت خود باقی بود در سال 58 در میان همه شعارهای مختلف مستضعفین وصدور انقلاب ، من تنها یک شعار در دیوار نزدیکی نیرو گاه برق تبریز دیدم که نوشته بود خود مختاری برای آذربایجان و خیلی از افراد وقتی میخواندند یا بی تفاوت بودند یا طعنه وار رد میشدند. آنهاییکه ( افراد فرقه ) که بعد از انقلاب دوباره به وطن برگشته بودند در حاشیه ماندند هر وقت هم در مورد فرقه و سر گذشت خودشان مسائلی را بیان میکردند با انگ وافترا جاسوس شوروی و وطن فروش روبرو میشدند هیجانات واحساسات انقلابی ما اجازه نمی داد به گفته های آنها گوش کنیم (البته من خیلی مشتاقانه گوش میکردم واین معلومات هم از اندوخته های آنزمان می باشد ) وقتی از فجایع پهلوی در هنگام فرو پاشی فرقه از طرف اشخاص فرقه یا کهنسالان شرح داده میشد خیلی از جوانها نه تنها رغبتی برای شنیدنشان نشان نمی دادند بلکه افراد دیگر را نیز نهی میکردند حتی بعضی مواقع کتاب یا مجله وارلیق ودیگرکتاب ومجلات ترکی زیادی در آنزمان منتشر می شد هر وقت دوستان انقلابی ! آنها را در دست من میدیدند با طعنه میگفتند اینها چیه ، ما باید جهانی وانسانگرایانه فکر کنیم (البته در چهار چوب فرهنگ آریایی ) اینها گرایش های اتجاعی و عقب مانده می باشد (انگار انسانگرایی فقط برای ما ترکها بوجود آمده است و راستی چقدر از این زاویه خودباخته شده و ضربه خوده ایم) چون ما جهانی فکر میکردیم اما تاجیک ها ،کوردها و… برای خودشان وتایخ وفرهنگشان را در این فرصت وفضای آزادی پر بار وغنی میکردند و مابیشتر از آنها برای فرهنگ آریای تلاش میکردیم فکر میکنم تاریخ این قصور ما را نخواهد بخشید «ئوزگه چراغینا یاغ اولماقدان ئوزونه یانماق یاخجیدیر » اگر سوختن است برای خودت ، برای چراغ دیگران روغن سوخت شدن روا نباشد – ونتیجه ی این قصور را در سالهای بعد دیدیم .