میتینگ 31 فروردین سال 1358. ش حزب دمکرات کردستان برای افتتاح دفتر سیاسی یک تجاوز و یک جنایت اقدام به پاکسازی قومی و نسلکشی بود.
افکار مردم را نمیتوان به این سادگی با کلمات ببازی گرفت زمانی که در نزدیکترین فاصله مکانی این شهرستان (مهاباد) همین تجمعکنندگان یک پادگان نظامی را با همه نیرو و تجهیزات تسخیر نموده بودند، زمانی که در همین روزهای اخیر بهدفعات بهقصد تسخیر پادگانهای نظامی به جلدیان، پسوه و پیرانشهر حمله بردهاند و موفق نشدهاند چگونه میتوان به همین سادگی پذیرفت با هزاران نفر مسلح در نقده فقط میخواهند میتینگ برگزار نمایند.
جایی که حوادث تلخ و دردناک همین تاریخ صد و صد و پنجاه سال گذشته هنوز از ذهن مردم پاک نشده و زخمهایش کاملاً التیام است؛ بنابراین روز 31 فروردین 1358 برای حصول به نتیجه همان اهداف گذشته اجرا میشد و حزب دمکرات نمیتواند و هم نتوانست ادلهای برای رفع این عمل مجرمانه چیزی ارائه نماید.
ادعای مردم این است که اگر آن روز مقاومت خودجوش مردم سولدوز نبود و این تجاوز موفق پیش میرفت شهر نقده سقوط میکرد، اشرار بیشبهه اقدام به پاکسازی قومی و در واقعیت اقدام به نسلکشی مینمودند.
آنچه در رسانههای رسمی دولتی اعلام گردید بیش از 500 نفر در آن فاجعه به قتل رسیدند. از این آمار تعداد 40 نفر از مردم ترک خود سولدوز بودند که مظلومانه به شهادت رسیدند. اگر قتلعام دستهجمعی در چندین خانواده را معیار قرار دهیم درواقع عملاً آن روز یک جنایت و نسلکشی انجامیافته است.
همکاران حزبی عبدالرحمان قاسملو اقرار کرده یا در کتابهای خود نوشتهاند که چندین موردتقاضا میکنند میتینگ در شهر نقده برگزار نگردد؛ اما قاسملو به برگزاری آن تأکید میکند.
حال به موضوع از منظر دیگری بنگریم بااینکه معلوم بود این اقدام ازهرجهت هزینه سنگینی برای حزب دمکرات خواهد داشت چرا قاسملو برای برگزاری آن به هر قیمتی اسرار و سماجت میکند؟
جوابش این سؤال بهسادگی در داخل سخنان قاسملو و عزالدین حسینی و ملأ صلاح خیلی روشن است؛ و آن جواب این بود که «ترکها شهر را تخلیه کنند»؛ بنابراین حزب دمکرات به دنبال تسخیر شهر نقده بود و تسخیر شهر نقده قطعاً و تنها به همراه پاکسازی قومی ممکن بود نه با خوشآمد گویی و جشن و سرور.
دلایلی که حزب دمکرات را وادار به اخذ این تصمیم (تسخیر شهر) مینمود میتوانست موارد زیر باشد.
1-اهمیت موقعیت سوقالجیشی و استراتژیک شهرستان نقده ازلحاظ نظامی و سیاسی برای حزب دمکرات
2-تسویهحساب اکراد با مردمی که چندین سده است مانع اهداف توسعهطلبی اشرار در منطقه بوده است.
3- شهرستان نقده بزرگترین مانع دستیابی اشرار به پادگانهای جلدیان و پسوه و درنهایت پیرانشهر بود.
4-سولدوز و شهرستان نقده در نقطه تلاقی سه منطقه کردنشین مهاباد، اشنویه و پیرانشهر قرارگرفته است.
5-وجود زمینهای حاصلخیز و آباد سولدوز یکی از مطامع اصلی دهها ساله اکراد و اشرار بوده و هست.
حزب دمکرات و سران اشرار منطقه به بیشبهه بهقصد تسخیر شهر نقده و ولایت سولدوز اقدام به این لشکرکشی نموده بودند که دلایل و شواهد عینی آن به شرح ذیل بوده است.
1-حضور سیصد نفر از مسئولین ردهبالای حزبی روز چهارشنبه در روستای چیانه برای شناسایی منطقه
2-گسیل یک نیروی عظیم چند هزارنفری از اقصا نقاط کشور برای انجام کاری کوچک (افتتاح دفتر سیاسی)
3- پیشبینی مرکز تخلیه مجروحین، پزشک، دارو، تجهیزات درمانی برای مداوای مجروحین احتمالی
4-علامتگذاری روی دربهای بعضی از منازل ترکنشین جهت شناسایی
5-اقدام به گروگانگیری 350 نفر از افراد عادی در اول صبح روز جمعه از میدان دواب با جمعهبازار.
6-تلاش دوروزه پیشمرگه ها برای تسخیر تپه وسط شهر (قالاباشی) جهت مسلط شدن به شهر.
7-توزیع نقشه نظامی در بین نفرات و علامتگذاری مناطق حساس و ترکنشین درروی نقشهها.
8-اقدام به گروگانگیری مجدد و اسارت مردم عادی برای بار دوم و زندانی کردن آنها در روستای بالیقچی
9-استقرار سلاحهای سنگین و نیمه سنگین در اطراف شهر ازجمله در ورودیهای شهر مانند مسیر محمدیار به نقده، سهراهی محمدیار به اورمیه، سهراهی اشنویه به حیدرآباد، مسیر پیرانشهر جهت مقابله با نیروهای کمکی.
درحالیکه تا آخرین لحظات قبل از برگزاری میتینگ، مردم و مسئولین شهر برای جلوگیری از یک فاجعه به هر اقدامی متوسل شدند ازجمله امامجمعه (حجتالاسلام محرر) و مسئولین شهر را واسطه قراردادند تا مانع برگزاری میتینگ شوند ولی از طرف دفتر حزب دمکرات و امامجمعه اهل سنت (ملأ صالح) جواب رد داده میشود و بهطور آشکارا مردم ترک را تهدید به تخلیه شهر مینمایند و این دلایل و مستندات نشان از پافشاری حزب دمکرات برای برگزاری میتینگ در شهرستان نقده برای یک امر عادی نبود بلکه بهقصد تسخیر شهر و پاکسازی قومی و نسلکشی بوده است.
حزب دمکرات درواقع مجری اهداف استعماری امریکا و انگلیس در منطقه بود که در طول 200 سال گذشته با بازی گرفتن همین عناصر امپریالیسم اهداف استعماری خود را در منطقه پیش برده است نمونههای آن، ماجرای اسکان مسیونهای چون پرکینز، کاکران و ویلیان شِد یا ایجاد مسیونری هایی چون ارتدکس، کاتولیکها، پرسبیتری ها، آنکلیکان، لازاریست و لوتریها در اورمیه و ادامه دسیسه ملتسازی و ماجرای پیش آمد غائله شیخ عبیدالله، فاجعهی جیلولوق و کُورد لوق که سبب قتلعام چند صد هزار نفر انسان بیگناه در غرب آذربایجان شده است.
علت اهمیت بدست آوردن سولدوز برای اکراد و حزب دمکرات را بهطور خلاصه ذکر کردیم اما اصل ماجرا ازاینقرار است که وجود مردم سولدوز در این مکان برای انجام یک مأموریت و یک مسئولیتی بود که از طرف پادشاهان جهت حفظ حدود مرزی ایران و آذربایجان به این ملت واگذارشده است. به همین منظور است که 700 سال پیش شاهعباس صفوی ایل افشار و مقدم را در این مکان مستقر مینماید و مجدد در 200 سال پیش فتحعلیشاه عبدالصمدخان سردار افشار را بهعنوان حاکم سولدوز انتخاب میکند؛ و در این حکم با صراحت این مأموریت و مسئولیت را چنین ذکر میکند. «طایفهی بلباس علیالتکرار شرارت و تطاول نموده و به اراضی سولدوز، اورمیه، صائینقلعه و مراغه دستاندازی و غارت و شرارت مینمایند ما شمارا (سرتیپ عبدالصمدخان عظیمالسلطنه افشار) را انتخاب نمودیم با توابع و طایفهی خود در محال سولدوز که حدفاصل بین اورمیه و مناطق سرحدی است مستقر و پای تعدی بلباس را به صفحات سولدوز، اورمیه و مراغه کوتاه دارید». منبع: سند تاریخی و تاریخ افشار میرزا ادیب الشعرا
درواقع مکان ولایت سولدوز و شهرستان نقده بعنوان یک منطقه نظامی جهت مقابله با شرارت و غارت اکراد بلباس و حفظ حدود مرزی وظیفه گذاری شده است.
مأموریتی که فتحعلیشاه به عبدالصمدخان سردار داده بود بعد از 5 سال (ورود قاراپاپاق ها) این مأموریت به طوایف هشتگانه قراپاپاق داده میشود و در همان اوایل ورود قاراپاپاق ها به سولدوز تهاجمات بلباس آغاز میشود اما با سرکوب قوای افشار و قراپاپاق اشرار به مدت 10 سال نهتنها قادر به اقدام به شرارت نمیشوند، بلکه شرارتهای اکراد مانند قاراچوم در اشغال سردشت، طایفه هماوندی «جاف» «خضر آقای سن» در اشغال دربند و سلیمانیه نیز سرکوب میگردد؛ سال 1212 نقی خان سرتیپ حاکم سولدوز فوت مینماید از آن تاریخ تا سال 1240 تقریباً تحرکات اشرار بهنوعی تحت کنترل بود از سال 1240 با انتخاب عزیزخان مکری به مقام پیشکار آذربایجان توسط امیرکبیر اشرار بهنوعی از حمایت وی برخوردار شده و شرارت آنها به منازعه بدل میشود.
اولین تعرض اشرار قتل و کشتار 75 نفر از سواران قراپاپاق در ساوجبلاغ و 30 نفر از طایفه چاخرلو در سولدوز بود که به دستور پاشاخان شجاعالملک حاکم ساوجبلاغ و برادرزاده عزیزخان در سال 1284. ق (1246 ش) اتفاق افتاد و مجری آن افراد دهبکریها و حمزه منگور بودند. تعدادی از اکراد در چند روستای شرق سولدوز اسکان داده شدند.
دومین تعدی و تجاوز حمله شیخعبدالقادر نحری بود که در سال 1259. ش پیش آمد در این فاجعه سولدوز قتل و غارت و 18 تن از سوار در درگیری با شیخ کشته شدند و شهر میاندوآب نیز بدست اکراد نابود شد.
سومین حادثه کشته شدن ارسخان سرتیپ ترکاون در تابستان سال 1336. ق (1296. ش) بود. ارسخان خان ترکاون در درگیری و مقابله با سردسته دزدان و غارتگران اکراد بنام «ششو» در بین روستاهای شیخاحمد و یادگارلو به شهادت میرسد.
چهارمین و بزرگترین فاجعهای که در پایان سال 1299. ش اتفاق افتاد قتل و غارت بیخانمان شدن 40 هزار نفر از مردم بیپناه سولدوز بود اتفاق افتاد و موجب کوچ اجباری مردم به سمت میاندوآب و مراغه شد و سبب مرگ و نابودی 15000 نفر انسان گردید. این جنایات بدست اکراد شکاک، هرکی، زرزا، مامش و منگور انجام شد و از آن به بعد اسکان اکراد به سولدوز آغاز و چندین روستا کردنشین شد.
پنجمین پیش آمد واقعه سال 1320 (بعد از تبعید رضاخان از کشور) بود که اوضاع مملکت به هم خورد هرجومرج در سولدوز آغاز چهار سال ادامه و چندین روستای سولدوز بدست اکراد غارت و چپاول میشود.
در بخش نقده امام جماعت اهل سنت بنام ملأ محمدامین برهانی عدهای از اکراد مسلح را به دور خود جمع کرده و خود را حاکم بلامنازع نقده معرفی مینماید. از حامیان وی شخصی بنام شیخ محمد علیالی داماد رضا آقا برزگر مالک روستای قلعهجوق بود؛ که خود خوانده رئیس شهربانی نقده شده و هر بلایی را میخواست بر سر مردم میآورد. مردم دهات سولدوز نیز وضعی بهتر از نقده نداشتند رمههای گاو و گوسفندشان غارت میشد نمونه روستاهای مهماندار و توپوزآباد غارت و بیش از 20 نفر به قتل میرسند. در روستاهای حاجیفیروز شونقار و شیخاحمد شخصی بنام «باقی» اهل بارانی شرارت میکرد شبانه به خانه «ولی» اهل حاجیفیروز حمله و خانواده را قتلعام میکند.
ششمین واقعه ادعای تعرض به سولدوز توسط قاضی محمد در سال 1324 بود.
قاضی محمد تلاش مینمود با فشار نیروهای مسلحشان (بارزانی ها) بخش نقده را تابع کمیته جمهوری مهاباد نماید و برای این امر شیخاحمد گیلانی زاده نبیره شیخ عبیدالله را از عراق آورده و با همدستی خسرویها در نقده دفتر کمیته افتتاح و سید احمد را رئیس کمیته جمهوری مهاباد میگذارند و مسئول کمیته بخش نقده را که اسکندرخان انتصاری بود دستگیر و زندانی میکنند و با خوشخدمتی کسانی چون غلامرضا خان خسروی تلاش زیادی میشود تا ولایت سولدوز را ضمیمه جمهوری مهاباد نمایند؛ و واقعه سال 1358 ادامه همان ادعاها و جنایات بود که توسط حزب دمکرات و اشرار در پوشش افتتاح دفتر سیاسی و یا میتینگ اجرا میشد.
اسفندیار حاجیلو