یکی داستان است پر آب چشم…
آنان که زودتر از زمانه خود بدنیا آمده اند معمولا دچار رنجهای عظیم و توانفرسایی شده اند و گناهِ آنان این بوده است که از زمان خود جلوتر بوده اند…
عیسی خان فتوحی یکی از این مردان است، او نخستین مدرسه شبانه روزی را در 1303ش در مراغه بوجود آورد و با هزینه شخصی خود، 20 نفر از کودکان یتیم و بی سرپرست شهر را در آنجا گرد آورده و تمام مایحتاج کودکان از غذا و مکان و لباس گرفته تا آموزش به شیوه مدرن را فراهم نمود.
جالب است قبل از آنکه پیاژه پس از جنگ جهانی دوم چنین کرده باشد حدود نیم قرن قبل از او، عیسی خان فتوحی چنین کاری را کرده بود اما در جامعه ای عقب مانده و در نتیجه با دنیایی از رنجها و مشقتها و موانع و مقاومتهایی که قشریون برایش بوجود آوردند…
زمانیکه در 1307ش قرار شد کودکان بی سرپرست، صاحب شناسنامه شوند، چون یتیم بودند در نتیجه، برای همگی آنها، نام خانوادگی فتوحی را انتخاب کرد و همگی شدند فرزندان عیسی خان فتوحی…
اما قشریون و مرتجعین که مخالف نظام مدرسه اش بودند بیکار ننشسته، انواع کارشکنی ها کردند، شایع کردند که چون صاحب مدرسه عیسی خان فتوحی، پیر و فرتوت شده، خونِ دانش آموزان را به بدن خود تزریق می کند تا جوان بماند!
بزودی شایعه، کل شهر را فرا گرفت…
صدیق الحکما(رئیس بهداری شهرستان) هر چقدر تلاش کرد که چنین چیزی امکان پذیر نیست و دروغ است اما ثمری نبخشید، کودکان چندین بار شهادت دادند که تا بحال، قطره ای از بدن آنان خون گرفته نشده است…
اما هیچکدام از این تلاشها، ثمری نداشت، تیرِ شایعه که از کمان بدر رفته بود کار خودش را کرد و باعث فروپاشی مدرسه گشت…
یکی داستان است پر آب چشم…/علی مرادی مراغه ای