زن، در جوامع ترک جایگاهِ رفیعی را دارا بوده است. این را ما نمیگوییم، بلکه آثارِ مکتوب گواه هستند. بعد از سپری شدن دورهٔ مادرسالاری، شرایط به کلی فرق میکند، به این سطور دقت کنیم: «…موقعيت مردان بالا رفته و تعيين نسب و ارث از جانب مادر ملغى شده و بزرگترین شكست زن فرا می رسد. مقام زن در حد اسير و بنده شهوت مرد و افزار ساده توالد پایین می آید در مقابل، مرد كاملاً آزاد میگردد، عده كثيرى كنيز و غلام زيبا در اختيار داشته باشد اما اگر زن در پی تنوع برآید به شديدترین وجه تنبيه و مجازات میگردد و موظف میگردد كه عفت خود را قبل و بعد از ازدواج حفظ و مطيع و منقاد شوهر خود باشد …با پیدایش مالكيت، زنا در زمره گناهان كبيره قرار میگیرد. مردان، زنان خود را به عنوان دارایی اش حتى در برخی نقاط، برای مهمان نوازى، به همخوابگى مهمان وامى داشت و در زمان مرگ شوهر، زن نیز با ساير اشياء مرد در قبر رفته و با مردش دفن میشده.
در زمانهاى ابتدايى براى دختران از كف دادن بكارت عيب نبود، حتى اگر زنى قبل از ازدواج فرزندى مى آورد زودتر مردان داوطلب زناشويى با او مىشدند، و در برخى قبايل چون داماد عروس خود را بكر مىيافت نگران و برآشفته مى شد و مادر عروس را به باد ناسزا مىگرفت»(تاريخ اجتماعى ايران، ج1، ص: 127)
و یا میتوانیم از جملات مارکوپولو در سفرنامهٔ خود و در مورد دختران تبّت مثال بیاوریم که در آنجا کمی شرایط متفاوت است: «…در اين كشور دوشيزگان و دختران جوان به علت داشتن بكارت فاقد ارزش لازم بودند، فقط زنانى شايسته شمرده مىشدند كه قبلاً با مردان متعددى همآغوش گرديده باشند… پيرزنان محل، تعداد كثيرى از دختران جوان را همراه مىآوردند و به تازه واردان تسليم مىكردند تا با آنان نزديكى كنند، بدون آنكه وجهى بپردازند؛ ولى گرفتن هديه اشكالى نداشت، يك زن خوب بايد لااقل 20 هديه يادگارى دوران دوشيزگى به همراه داشته باشد»(جهانگردى ماركو پولو، محمدلوى عباسى… ص 177)
ويل دورانت در این مورد، جملات جالبی را آورده است: «در تمام تاريخ حتى يك نمونه نمىتوان يافت كه اجتماعى از مرد خواسته باشد كه تا موقع ازدواج عفت خود را حفظ كند و در هيچيك از زبانهاى عالم نمىتوان لغتى يافت كه معنى آن مرد بكر باشد.هاله بكارت هميشه بر گرد سر و صورت دختران ديده مىشود و از بسيارى جهات سبب خرد كردن و از پا درآوردن آنان شده است.»( تاريخ تمدن، كتاب اول بخش اول… ص 75)
السعداوی در مورد جوامع مسلمان میگوید: «با اينكه حضرت محمد (ص) فقط با يك دختر باكره يعنى «عايشه» و چهارده زن بيوه مطلقه ازدواج كرده است و به باكره بودن زن پایبند نبوده است، معذلك بعد از او مسأله بكارت اهميت ويژه يى پيدا كرد و مقام زن از آنچه محمد (ص) و اسلام اعلام كردند به تدريج تنزل كرد و دنياى زن از دنياى مرد جدا گرديد، زن به درون خانه خزيد و ارزش و شرف و نجابت زن به باكرگى و خانه نشينى ارتباط پيدا كرد. يك ضرب المثل معروف كه تا نيمه هاى قرن بيستم در فلسطين شيوع داشت مىگويد: «زن من هيچگاه خانه را ترك نكرد، تا اينكه بيرون برده شد (يعنى مرده اش را بيرون بردند.)السعداوى مىنويسد: «من خود از مادرم شنيدم كه درباره مادربزرگم مىگفت كه او در عمرش دوبار بيش از خانه بيرون نشد، يكى آنگاه كه از خانه پدر به خانه شوهر رفت و ديگربار وقتى كه از خانه شوهر به سوى «گور» شتافت و در هردو مورد هيچ جزء بدنش آشكار نبود.»( السعداوى …،ص 258.)
در ایران نیز متفکری مانند غزالى در كيمياى سعادت می نویسد که«زنان را از ضعف و عورت آفريده اند، داروى ضعف ايشان، خاموش بودنست و داروى عورت ايشان، خانه بريشان زندان كردنست.» در ادب سيم، به مردان اندرز مىدهد كه با زنان خود مزاح و بازى كنند ولى درهرحال، مرد، مزاح و بازى را بدان حد نرساند كه هيبت او برود، و چون از زنان كارى بيند خلاف مروت و شريعت، از سياست كردن زنان غفلت نورزد، در ادب پنجم، به مردان اندرز مىدهند كه با زنان خود روشى اعتدالى پيش گيرند حتى الامكان از بيرون رفتن زنان جلوگيرى كنند، زيرا به نظر غزالى همه آفتها «… از چشم خيزد و آن از درون خانه نخيزد، بلكه از روزن و طاقچه و در و بام خيزد و نشايد كه اين معنى آسان گذارد و نبايد بىسببى گمان بد برد و تعنت (سختگيرى) كند و غيرت از حد نبرد و در تجسس باطن كارها مبالغت نكند،» به نظر غزالى:«شهوت جنسى مسلطترين و سركشترين تمايلات نسبت به فرمان عقل است.»( عبدالكريم عثمان، روانشناسى از ديدگاه غزالى… ص 44)
نویسنده قابوسنامه با تاکید بر اهمیت آن، به پسرش پند می دهد که مطمئن گردد دخترش باکره است و برای وی دامادی بیابد که او نیز باکره باشد ….چرا که اعتقاد داشتند اگر دختر در زمان زناشویی باکره باشد «به شوی مهربانتر گردد»(محمد غزالی،اندر باب زناشویی…ص20)
جوامع ترک/جایگاه زن در جوامع ترک و مقایسه کوتاه/شاهین مرادی