شینزوآبه که بود و چرا ترور شد؟
رهبر اپوزیسیون نظام سیاسی ژاپن_میهن پرست دو آتیشه_نخست وزیر محبوب مردم_قهرمان ملی گرایان_امید شرق کهن
و از زبان خارجیها: ناسیونالیست ژاپنیسم راستگرا.
«شینزو آبه» در بین ملی گرایان، معروف به پادشاه؛ و یکی از شخصیتهای مهم تاریخ ژاپن؛ که بخوبی تعالیم بوداییسم و تمدن ژاپنی را فرا گرفته بود. شینزو، بسیار تحت تاثیر خانواده مادریش هم قرارگرفته بود. مادر آبه، یوکو آبه، دختر نوبوسوکه کیشی، وزیر کابینه زمان جنگ جهانی دوم بود؛ که به عنوان مظنون جنایات جنگ “کلاس A” که زندانی هم شد، و یکی از بزرگترین دشمنان متفقین، بخصوص انگلیس محسوب میشد.
این، شخصیت و ماهیت کسیست که امروز؛ در قلب ژاپن، توسط جاسوس نظامی استعمار ترور شد!
شینزوآبه، کسی بود که نه وابسته به چین/روس_ بود، نه وابسته به اروپا/آمریکا.
“او یک میهن پرست تمام عیار بود” که میخواست، تسلط و نفوذ استعمارگران و قدرت طلبان را بر ژاپن و دنیای شرق پایان دهد.
شینزو، رفیق ترامپ،اردوغان و کشورهایی چون ایران بود؛ چون اعتقاد داشت هرکسی که در مقابل گلوبالیسم و استعمار بین الملل ایستاده، دوست او هست.
و بپردازیم به اینکه، شینزو از کجا به این نقطه رسید و چرا ترور شد؟!
ژاپن، باری دیگر؛ از درون ساختار باستانی و جهالت بار خود، با وارد شدن به جنگ جهانی دوم متولد شد.
حاکمان و گروههای خشن و افراطی، که به هیچ چیزی پایبند نبودند، و میخواستند جهان را فتح کنند.
«منزلگاه خورشید»، یعنی: سرزمین ژاپن؛ که همیشه ژاپنیسم ها، سرزمینشان را بعنوان روشن کننده و حیاتبخش بر جهان دانسته اند.
افرادی سرسخت، که ابرقدرتهای دنیا را در دو «جنگ جهانی اول و دوم» دچار چالشهای عظیمی کردند، و نهایت بخاطر مقاومتشان، مورد هجوم بمب اتمی، و ویرانی کامل کشورشان شدند.
چون هیچ، چیز جلودار ژاپن نبود جز بمب اتمی و هیدروژنی!
ولی، پس از جنگ،این تفکر؛ از جنگ طلبی و کشورگشایی به سمت توسعه و پیشرفت تغییر فرمت داد.
یک انقلاب عظیم علمی و صنعتی؛ که نه تنها ژاپن را به ابرقدرت بلامنازع تکنولوژی و صنعت در جهان تبدیل کرد، بلکه از این ببر وحشی، یک پرنده صلح هم بوجود آورد! و ژاپن را به یکی از ستون های جهان مدرن و به الگویی برای جامعه دموکراتیک تبدیل نمود.
ژاپنِ بعد از جنگ جهانی دوم؛ مثل آلمان بعد از جنگ، دیگر همان کشور گستاخ و خیره سر نبود!
آن جسارت و شرارت همیشگی، با بمبها و موشکهای خوفناک متفقین؛ دفن شده بود.
از خاکستر این ببر وحشی،نوجوانی ساکت متین منضبط و تلاشگر خلق شد!
اختراع-کار-پیشرفت- و کسب شهرت و ثروت؛
شخصیت جدید ببروحشی، به کلی در مقابل ماهیت واقعی خود بود!
یک نوع ایلیناسیون تمدنی، که پس از 1946 برای ژاپنیها بوجود آمد، آنها خود را تسلیم و مقید، به تمدن نوین غربی و قوانین و مقررات جامعه جهانی کردند و به 7 قدرت برتر دنیا تبدیل شدند.
ولی نمیتوان، از ذات گریخت؛
«تمدن شرق کهن» هیچگاه، در تمدن مدرن غرب؛ ذوب نخواهد شد. و رویاها و مفکوره هایش را نمیتوان زیر تکنولوژی- اقتصاد و سیستم های جدید عمومی پنهان نمود.
پس از مدتها، دوباره روح ژاپنی و ببر وحشی، همچون قطره های آب از دل سنگ شروع به جاری شدن میکند!
ژاپن، مثل برلین به ژاپن غربی(سرمایه داری) ژاپن شرقی(کمونیستی) تقسیم شده بود.
نظام سیاسی ژاپن را، آمریکاییها طراحی کردند.
احزاب طرفدار آمریکا، گروههای مورد نفوذ اروپا و احزاب سوسیالیستی مورد نفوذ شوروی و بعدا چین.
به واقع، میتوان گفت: ژاپن، بصورت قانونی و اصولی مورد استحاله و تسلط دیگر قدرتهای جهانی قرار گرفت!
این به نوعی، برای بسیاری از ژاپنیها آزار دهنده بود. اگرچه ژاپن، به یک کشور دموکراتیک، از لحاظ معنوی و به یک قدرت تکنولوژی و اقتصادی، از منظر مادی تبدیل شد. ولی، شخصیت کهن و حقیقی خود را گم کرده بود، و به نوعی غرورش توسط خارجیها خرد شد.
این درد، همیشه بصورت پنهانی؛ درون ژاپنیها وجود داشت. بعلاوه، حس انتقام از غربیها، که در جنگ، همه شهرهایشان را با خاک یکسان کردند. و هزاران انسان، تا سالها بعد مورد آسیب آن حملات قرار گرفتند.
کسب دوباره غرور و استقلال_انتقام شکست فاجعه بار جنگ…
این دو مسئله کماکان در دل جامعه ژاپن زنده بود و نهایت، باعث شد یک خط فکری متفاوت، از دیگر احزاب و اشخاص؛ در سیستم سیاسی ژاپن رشد بکند. این خط فکری، میهن پرستان و ملی گرایانی بودند که؛ در کنار پیشرفتهای شگفت انگیز ژاپن، ولی در اصل به آن دو گزینه مذکور متمرکز بودند. «رشد دوباره ناسیونالیسم ژاپنی»
شینزوآبه، فرزند همین خط فکریست؛ که ظهور کرد و به طولانی ترین دوره نخست وزیری هم دست یافت.
خیل عظیمی از مردم و ملی گرایان پشت شینزو بودند. و او را پادشاه ژاپن مستقل و مقتدر میدانستند! به همین دلیل، او بدون نگرانی، از قدرت استعفا میداد و دوباره به قدرت باز میگشت!
افکار شینزو؛ و میزان محبوبیتش و 8 سال حکمرانی موفقیت آمیزش؛ که همواره با چین کره جنوبی و روسیه بصورت ساکت و پنهانی وارد جدل و رویارویی شده بود.
همچنین، در مقابل اروپا و آمریکا مبارزات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی انجام میداد.
و اینکه شخصیت قوی مثبت و مقبولی داشت.
او میتوانست؛ تهدیدی بزرگ برای قدرت و استعمار بین الملل، محسوب شود.
هم میتوانست، ساختار داخلی را به چالش بکشد؛ هم نظام جهانی را.
فعال شدن دوباره او، پیش از انتخابات و شرکت در کارزارهای انتخاباتی؛ زنگ خطری را در ذهن قدرتها به صدا درآورد.
که اگر، او دوباره به قدرت باز گردد؛ در چنین شرایط شکننده اقتصادی جهان، و آشفتگیهای پیش رو،میتواند به یک ناجی و رهبر جهانی تبدیل گردد، و تمامی گروهها دولتها و مردمانی که بدنبال استقلال و غرور خویش هستند از شینزو تبعیت کنند.
به همین دلیل، او توسط یک فردی که قبلا عضو نیروهای دریایی ژاپن بود ترور شد. آنهم، در نقطه ای که وارد کارزار شده بود، تا دوباره به قدرت باز گردد.
بسیار احتمال دارد ضارب،جاسوس و مامور گروههای نفوذی قدرتهای بین المللی باشد.
و این شاید، یک تصمیم جمعی بین استعمارگران بوده باشد تا؛ شینزو حذف فیزیکی شود؛ چون شینزو بجز این با هیچ چیز متوقف نمیشد.