هانا آرنت میگفت: ممکن نیست از لولهی تفنگ، قدرت بیرون آید. از فرمان تفنگ، که مؤثرترین فرمان است، آناً اطاعت بیرون میآید، اما قدرت نه. لولهی تفنگ، مظهر خشونت و قهر است. و خشونت و قهر، که بر آلات و ادوات متکی است، ضد قدرت است و قدرت هم ضد خشونت. قدرت، چیزی غیر از اطاعت است، غیر از وسایل و ابزار، غیر از زور. قدرت ناظر بر توانایی برای اتفاق عمل است، متعلق به گروه و جمع است و تکیه بر انبوهی افراد دارد و مشارکت و پشتیبانی مردم را میخواهد و میطلبد. قدرت بیشتر یعنی خشونت کمتر و خشونت بیشتر یعنی قدرت کمتر.
این همانا دموکراتیکشدن مبنا و معنای قدرت است؛ گرفتن قدرت از حاکم و سپردن آن به مردم. اما نه مردمی که کار و بارشان اطاعت و تسلیم باشد، منتظر فرمانی باشند تا بله بگویند و خودشان را بدهکار دولت بدانند. مردمان یعنی همین آدمها و افراد گوشتوخوندار، در دموکراسی، شان و منزلتی دیگر دارند؛ شان و منزلتی که از حق و خودآیینی و حرمت انسانیشان سرچشمه میگیرد. مردمان در مقام انسانهای آزاد و برابری ظاهر میشوند که فینفسه محترماند و مُحق؛ طلبکارانه حق و حقوقشان را آزادی و رفاهشان را میخواهند و میگیرند و جستوجو میکنند.
داشتن آب و هوا، برق و آرامش و امنیت را لطفِ حاکم نمیانگارند، بلکه خودشان را مستحق و سزاوار بهرهمندی و کامیابی میدانند. قدرت دموکراتیک به این معنا، باید برای مشروعیتاش، پشتیبانی، مشارکت و رضایت و تأیید مردمان را بخواهد نه تسلیم و اطاعتشان را. حال آنکه خشونت، در ذات خود، فرمان میدهد و اطاعت و بله میخواهد. بلهای که صرفاً از دهان بیرون نمیآید، گاهی باید با خون بله گفت.
آن هنگام که حکومت لولهی تفنگاش را در برابر مردمان معترض و مخالف میگیرد که جز فریاد، سلاح دیگری ندارند، در حقیقت عجز و ضعفِ قدرت خود را آشکار میکند. به خشونت پناه میبرد تا بیقدرتیاش جبران شود. از آنجا که در حرمتنهادن به حق و گرفتن رضایت و مشارکت مردمان بکلی ناتوان و عاجز است، لاجرم بر آلات و ادوات، بر تفنگ و گلوله، تکیه میکند. گلولهاش نه فقط سر و سینهی آدمها که قدرت را هدف گرفته است.
نگاه کنید به کتاب «خشونت» اثر هانا آرنت با ترجمهی عزتالله فولادون
سعید مینایی