معجز شبستری،مجتهد شبستری،زبان ترکی، فارسی و شعر/شاهین مرادی
به دو خواننده مشهور آذربایجان، بیشتر از سایر خوانندگان دلبسته هستم. یکی بابا میرزایُف (همان کسی که شعر مشهور نصرت کسمنلی را خوانده: گئتمک ایستهییرسن بهانهسیز گئت… انصافاً هم اثری ماندگار است) و دیگری میرزا بابایف هست که خوانندهٔ سبک پاپ هست و به خاطر خواندن اشعار میرزا علی اکبر صابر به نوعی وابستهاش هستم.
شعر این ترانه هم از صابر است، به مضمون شعر دقت کنید:
اوخوتمورام، اوخوتمورام ال چکین.
این شعر را صابر در وصف پدران و مادرانی سروده است که به فرزندان خود مخصوصاً دخترها، اجازهٔ رفتن به مکتب و مدرسه را صادر نمیکردند.
زمانی که در شهر شبستر دانشجو بودم، یک بنای کهنه که در و دیوارهایش ریخته بود، منو به فکر وادار کرده بود. روزی از آقای استاد نقابی قضیه آن خانه را پرسیدم، ایشان در پاسخ فرمودند:
زمانی میرزا علی معجز، برای کار به شهر استانبول رفته و در آنجا به خبّازی و شاطری مشغول شده و پولی جمع کرده و این بنا را خریداری کرده بود و این ساختمان را به مدرسه دخترانه تبدیل کرده بود. امّا والدین، دخترهای خود را به مکتب روانه نکرده بودند و اعتقاد داشتند که، تحصیل دختران، اسلام را به خطر میاندازد. در رأس این اندیشه هم پدر محمود و محمد شبستری بوده است. (محمود، امام جمعه سابقِ تبریز میباشد).
خود معجز در دیوانِ خود که در سال 1320 هجری شمسی به چاپ رسانده بود و در بخش مقدمه، به زبان ترکی اینچنین قید کرده است: (به فارسی تقدیم میکنم)؛
«تخلص من معجز، نامم علی حاج آقا اوغلی است. پدرم یکی از نجارهای شبستر بود. وقتی 16 ساله بودم پدرم وفات کرد. پس از وفات پدرم به استانبول رفتم و 16 سال آنجا بودم. بعد به شبستر آمده، حال زار وطن را دیده، به نوحهسرایی پرداختم. نوحهسرایی من …ها را خوش نیامد. بر ضدّم اعلان جنگ کردند. بیست و شش سال باهم جنگیدیم. چنانکه وقتی خیرات میکردند، مرا دعوت نمیکردند. مهمانی میکردند، من نمیرفتم. اما تا آخر، با جسارت با آنها جنگیدم. یعنی با شعرهایی که به زبان مادری خود سرودهام، آنها را افشا کردهام. سرانجام چشمم روی آزادی را دید. تا کنون سه هزلر بیت شعر سرودهام. اما خودم آنها را نگاه نداشتهام. به دوستانم دادهام. بعضی از ایشان آنها را تدوین کردهاند. زبان فارسی را خوب نمیدانم و به فارسی کم نوشتهام. وانگهی دیدم که آذربایجانیها که به زبان ترکی تکلم میکنند، نمیتوانند از اشعار فارسی استفاده کنند. هدف من فهماندن مطلب بود. چندان که هر مرد و زنی به زبان مادری خود بفهمد و چون غالب اشعارم فکاهی است، از این رو همه به خواندن آنها مایل خواهند بود.
شعری که میرزا بابایف خوانده است، به میرزا علی اکبر صابر تعلق دارد و دقیقاً به همان عصری مربوط است که اجازهٔ تحصیل به دختران (برخی خانوادهها حتی به پسران خود هم اذن نمیدادند) را نمیدادند.
جالب است که، تابلوی آن بنا را پایین آورده بودند. خود شبستریها میگویند که در زمان معجز، دو تا عاقِد در شهر ما بود، یکی معجز و دیگری، پدر همان محمود و محمد شبستری.
روزی آقای شبستری به معجز میگوید که: تو آدم پستی هستی و هر عقدی که میخوانی باطل است و فرزندان همان ها، زنازاده محسوب میشوند. معجز در جواب گفته بود: راست میگویی، عقدِ مرحوم پدر و مادرت را هم من خواندهام و تو زنازاده هستی!
گویند معجز را به چهارمیخ کشیده و چندین روز شلاق زده بود…
اوخوتمورام، اوخوتمورام اَل چکین…