ادعاهای زیدآبادی، حرکت سیاسی و مدنی آذربایجان را هدف گرفته است
بزرگترین غفلت سیاسی آذربایجان این است که، هیچ یک از آذربایجانی ها فکر نمی کردند در کشوری که به لطف مردمان این سرزمین، ایران صاحب دولت های متعدد شده… و برای فارس و کرد و بلوچ، امنیت، صلح و همزیستی به ارمغان آورده، به ناگه مردمی، عقدهای و تاریخ پرست پیدا شوند که، با سوءاستفاده از فلسفه سیاسی جدید غرب، فرصتی برای محو تورکان آذربایجان پیدا کنند. مسلماً این، از آن غفلتهای بزرگ تاریخی پدران و اجداد هزارساله ماست که، با هیچ توجیهی میرزا بنویس های فارس نویس را کنار خود نشاندند تا به صرف اینکه به این زبان تاریخ ایران نوشته شده، روشنفکرانشان تمامی اعتبارات، مجاهدت و رشادت آنها را صفت ثابته خود کنند و از خود پهلوان پنبه چون رستم بسازند. یقیناً اگر زیدآبادی سیصد سالپیش می زیست برای دریافت کیسه همیانی از زر و سیم، صدبار پیش پادشاه تورک آذربایجانی خم و راست می شد تا بلکه مورد تفقد و توجه وی واقع شود و البته این رسمی ماندگار از فردوسی پاکزاد است که برای دریافت صله ای، شعر شکرکن فارسی را تبدیل به مداحی سلطان محمود غزنوی کرد. هر چند که زیدآبادی در خیال بافی در حد و قواره فردوسی هم نیست، اما چه میشود کرد؟ بازی روزگار است که عده ای دون مایهی سخن پرور را بر ما مسلط کرده است تا مالیات آذربایجان را بر جیب زنند و تازه کلی هم مارا به تمسخر بگیرند. قبلاً این مورد را متذکر شده ام که من به هیچ روشنفکر ایرانی اعتمادی ندارم و نخواهم داشت. زیرا همانگونه که افعی-افعی می زاید، روشنفکر ایرانشهری نیز در همان لحظه شکل گیری نطفه اندیشه خود، کینه شتری به تورکان را حمل بر زایش فکری خود می کند! از این نظر به مصداق ضرب المثل تورکی :«ایلانین آغینا دا لعنت، قاراسینا دا» روشنفکر خوب و بد ایرانی وجود ندارد. برای ما همه ایشان بدند و بد بودند. تجربه صد سال اخیر به ما این امکان را داده است تا این حکم هرچند ناپسند و هر چند غیر دقیق را بر این قوم دست به قلم به کار ببریم. در حالیکه آمریکا می خواهد در ارمنستان مانور نظامی انجام دهد این آقای روشنفکر در یک سفسطهبازی آشکار ادعا می کند: ترکیه، آذربایجان و اسرائیل در صدد تجزیه کشور هستند!. زیدآبادی با سوءاستفاده از شرایط به وجود آمده در واقع به دولت، توصیه امنیتی کردن آذربایجان را می دهد. در طول چهل سال اخیر جریان روشنفکری عمده ترین توصیه اش به دولت، همین امنیتی کردن آذربایجان بوده تا از توسعه سیاسی آن جلوگیری کنند. و شما می بینید حرفهایی که روشنفکران مرکزی از جمله خود این آقا می زند اگر در آذربایجان یک تحصیل کرده بر زبان براند، با شدیدترین احکام امنیتی و قضایی مواجه می شود. امثال زیدآبادی یک هدف مشخص دارند و آن جلوگیری از بیداری آذربایجان است. آنها به همان اندازه که دنبال دولتی دموکراتیک برای خود هستند؛ خواهان اعمال و استمرار شرایط استبداد برای آذربایجان نیز هستند. فلسفه سیاسی زیدآبادی برای ما، همان فلسفه آپارتایدی است. ولی چون می دانند صراحت گفتار در این مورد به زیانشان تمام می شود، در پشت کلمات روشنفکرمأبانه و وطندوستی، نیت باطنی خود را پنهان می کنند و می خواهند طوری گردن ما را بزنند که نه صدایی از آن بیرون بیاید و نه خود ما متوجه شویم که اسیر توطئه آنها شده ایم. خطرناکترین دشمنان آذربایجان همین ملی مذهبی هایی چون زیدآبادی هستند که برای ابتر نمودن حرکت سیاسی و مدنی آذربایجان توأمان دو سلاح عمده را به کار می گیرند: 1-ملی گرایی مصدقی، 2- شعوبی بازی شریعتی. اما چرا ملی گرایی مصدقی، نه پهلوی؟ ملی گرایی مصدقی دارای ردای تزویری از دموکراسی و شهروندی است که برای بسیاری حکم کیمیا را دارد. در حالیکه برای آذربایجان سمی کشنده است. قبلاً نیز گفته ام دموکراسی مصدقی، دموکراسی مرز بندی شده است. یعنی آنها سعی خواهند کرد در تهران و اصفهان… نظامی آزاد، دارای حقوق شهروندی درست کنند ولی این شیوه حکمرانی هیچگاه به پیرامونی ها مخصوصاً به آذربایجانی ها داده نخواهد شد و ماشین سرکوب و فشار کماکان بر همان محور خواهد چرخید. ملی گراهای مصدقی در عین حال، مذهبِ برساخت شریعتی را نیز در مبارزه به خدمت گرفته اند و برای پیروز شدن در این مبارزه از مذهب نیز بهره می گیرند. با توجه به خاستگاه شیعه از آذربایجان، این طیف توانستند با توجیه و تفسیری فارس محور از آن، این سلاح را نیز خنثی و در خدمت خود بگیرند. بنابراین هر روشنفکر آذربایجانی مجبور است در این راه با طیف مصدقی-شریعتی بجنگد. تبلیغ شریعتیسم در آذربایجان به جز سر سپردن به ملی گرایی مصدقی، پایانی دیگر ندارد و زید آبادی نیز جزوی از همین دارودسته است که فکر می کنند هنوز آذربایجان را به درستی و کامل تاراج ننموده اند.
نویسنده: بهنام کیانی اجیرلی