اوکراین به دلائل ژئوپلیتیکی خود، قربانی سیاست روسیه و غرب بوده و هست. این سرزمین حاصلخیز با مردان و زنان زیبایش، همیشه خواهان صلح و زندگی مسالمتآمیز بین غرب و شرق بوده است، چنین دیدگاه ایده آلیستی، ساده اندیشی سیاسی را به وجود می آورد که معمولا پایانی تراژدیک دارد. خشونت و وحشیگری در سیستم نظامی گری روسیه منبعث از دیدگاه سیاسی این کشور در طول تاریخ پیدایش خود است. تصرف سرزمین ها، و استعمار سیاسی و اقتصادی آن، صفت ممیزه است که ما در طول سیصد سال اخیر حداقل در قفقاز با آن آشنا هستیم.
دولت مردان روسیه در طول تاریخ سیاسی این کشور، هیچگاه منادی صلح و امنیت در جهان نبوده اند، حتی آن موقع که به تشرف مذهب بی خدایی مارکسیسم درآمدند، به مراتب در پایمال کردن حق و حقوق ملت ها جری تر بودند، در سیاست روسها، اخلاق و تعهد به قوانین معنا نداشته است. سیاست روس ها آمیخته با نژادپرستی اسلاوی، فریب و فرصت طلبی ماکیاولیستی، تخطئه قوانین به شیوه نازیستی بوده است.
وقتی نازیها به روسیه حمله کردند با ملت و دولتی روبرو شدند که میزان قساوت و بربریت آنها، سربازان و افسران آلمانی را در حیرت و حیرانی فرو برد. این واقعیت را آدولف هیتلر در روزهای آخر در پناهگاه زیرزمینی خود کاملا دریافت، طوری که حتی از افتادن جسدش به دست روس ها در هراسان بود، به همین جهت ترجیح داد لاشه مرده اش سوزانده شود. میزان وحشیگری روس ها را غربیان بعد از اشغال برلین و سیاست استالین در پیاده کردن اقتصاد کمونیستی در اوکراین دیدند. واقعیت آن است که در غرب هنوز هم روس هراسی پدیده غالب محسوب می شود.
روس ها در بغل دولت های مدرن غربی به شکلی توتالیتری حاکمیت خود را پیش می برند و منطق نرم دموکراسی در این سامان نمی تواند برای خود جای باز کند. با اینحال آنچه الان در اوکراین در حال اتفاق افتادن است را نمی شود همه به پای سیاست خشن روسی نوشت. نگاه لیبرال دموکراسی غرب به کشورهایی که به سبک دموکراسی، دولت سازی می کنند، ابزاری بوده است. رویدادهایی که منجر به سرنگونی دولت ایلچی بیگ در آذربایجان شد و نیز حمله روس ها به دولت ساکاشویلی در گرجستان نشان داد که غرب جایگاهی محکم برای تکیه کردن نیست. دولتمردان اوکراین در ماجرای شبهجزیرهی کریمه می بایست درس بزرگی را یاد می گرفتند، اما چنین نشد و نتیجه چنین سهوی، خسران بزرگی است که اوکراین در حال پرداخت آن است. بی شک سیاست غرب خصوصا آمریکا در کشاندن پای روسیه به اوکراین، چیدن دامی است که ابعاد آن در آینده نه چندان دور آشکار خواهد شد، اما چنین دامی به بهای از دست رفتن حاکمیت و استقلال سیاسی اوکراین قابل ارزیابی است و این چیزی است که دولت مردان اوکراین می بایست لاقل در اواخر هفتهها و روزهای باقی مانده متوجه آن می شدند که نشدند. امروز آنچه که در اوکراین می گذرد شعور و وجدان های آگاه در جهان را به درد می آورد، و متاسفانه تنها همین ملتها هستند که در کنار دولت و ملت اوکراین ایستاده اند، و در واقع رویدادهای سیاسی در پهنه جهان این منطق را پیش پای همه نهاده است که تنها ملت ها با تجهیز خود به آگاهی می توانند جهان را از دست این سیاستمداران شیزوفرنیک نجات دهند .
بهنام کیانی