اسماعیل قاسپیرالی از نخستین اندیشمندان ملی گرایی ترک می باشد که تفکر اتحاد اقوام ترک زبان را مطرح نمود. وی که در اواخر قرن هیجدهم میلادی چشم به جهان گشود از معدود نوابغ دوران خویش بود که با تسلط وافر به تفکر و اندیشه ی در حال تکوین غرب سعی در بومی سازی آن در مشرق زمین افتاد و پیشتاز مباحث مربوط به ناسیونالیسم در دنیای شرق گردید. قاسپیرالی به راستی کلید تمدن مغرب زمین را در مسئله ی آموزش نوین که از سیطره ی روحانیون دینی خلاص شده است می دید و آن را برای همزبانان خویش راهی اجتناب ناپذیر در مسیر تکامل بشری می دانست. اسماعیل قاسپیرالی چنان روشنفکرانه پا به عرصه ی اندیشه می گذاشت که تفکر حاکم بر مشرق زمین در آن زمان را یارای همگامی با وی نبود. از این رو اگرچه اندیشه ی وی محرکی در بیداری ترک زبانان جهان را سبب شد اما متاسفانه چندان در زمان حیات این اندیشمند در وادی عمل توان ابراز خویش را نیافت. اما پس از مرگ وی ناسیونالیسم ترک با اتکا به اصولی که این اندیشمند مطرح نمود، راه ترقی و تکامل را درپیش گرفت و سبب تغییراتی بنیادین در طرز حیات ترک زبانان جهان گشت و بسیاری از نخبگان ناسیونالیستی که پس از اسماعیل قاسپیرالی پا به عرصه ی اندیشه گذارند هماره وامدار اندیشه های وی بودند.
در مقاله ی حاضر به واکاوی اندیشه و حیات این اندیشمند خواهیم پرداخت و تلاش خواهیم کرد که پس از ارائه ی مختصری از شرح زندگانی وی، نگاه وی را به مسائل مهمی چون دین، جامعه، زبان و زنان در معرض کنکاش قرار دهیم. با این حال باید این امر را نیز مد نظر قرار داد که اندیشه های قاسپیرالی در برهه ای از زمان مطرح می گردد که مغرب زمین هنوز در تب و تاب ناسیونالیسم می سوزد و سعی دارد که به جهان چهره ای دگرگونه ببخشد و هنوز در گام های نخستین خویش است و مشرق زمین نیز در زیر سیطره ی دیکتاتوری به خوابی سنگین فرو رفته است.
نگاهی به زندگانی اسماعیل بی قاسپیرالی
اسماعیل قاسپیرالی در هشتم مارس 1851 میلادی در روستای “آوجی کؤی” در نزدیکی های “باغچه سرای” چشم به جهان گشود. پدر وی “مصطفی آغا” اهل روستای “قاسپیرا” واقع در قسمت ساحلی “کیریم” بود و مادرش نیز “سلطان خانم” منسوب به خانواده ای از اعیان “کیریم” بود. “مصطفی آغا” که از افسران ارتش تزار بود در سال 1854 در اثنای جنگ “آکیار” در شهر “باغچه سرای” سکنی گزید و به مدت ده سال ساکن این شهر گشت. این شهر از جمله مراکز مهم فرهنگی – دینی ترکهای “کیریم” بود و مدت ده سالی که اسماعیل در این شهر دوران کودکی خویش را سپری می کرد تاثیر بسزایی در شکل دهی اندیشه ی اسماعیل بی ایفا نمود. اسماعیل بی تحصیلات ابتدایی خویش را در مکتب خانه ی این شهر آغاز نمود و پس از پایان دوره ی ابتدایی راهی “آغ مسجید” گشت. پس از اقامت دو ساله در “آغ مسجید” و به اتمام رسانیدن دوره ی متوسطه وارد دانشکده ی افسری در شهر “وارونژ” شد و پس از مدتی روانه ی دانشکده ی افسری شهر “مسکو” گردید. بنا به سیاست های آسیمیلاسیونی امپراطوری تزار هر فرد غیر مسیحی که وارد ارتش روسیه می گشت جهت همانندسازی فرهنگی باید مدتی را که مشغول تحصیل در دانشکده ی افسری بود در نزد یکی از خانواده های ناسیونالیست روس زندگی می کرد. از این رو اسماعیل بی نیز در نزد یک خانواده ی ناسیونالیست روس ساکن شد. این دوران اقامت تاثیر بسزایی در آشنایی اسماعیل بی با مفهوم ناسیونالیسم داشت. به گونه ای که در این مدت وی طرح دوستی با بسیاری از اهل قلم را ریخت. از میان این افراد که قاسپیرالی به معاشرت با ایشان می پرداخت ناسیونالیست دو آتشه ی روس کاتکوف، از همه بیشتر بر روی اسماعیل بی تاثیر گذاشت. اسماعیل بی تحت معاشرت با این فرد با اندیشه هایی چون لیبرالیسم و ناسیونالیسم آشنا گشت و سعی نمود که این اندیشه ها را برای وطن مادری خویش یعنی “کیریم” بومی سازی نماید.
اسماعیل بی جنبش های مدرن جاری در روسیه را از نزدیک تعقیب می نمود و تحت تاثیر این جنبش ها علاقه ای وافر به مدرنیسم در درون وی شکل گرفت. اسماعیل بی با پیروی از انقلابی که مدرنیته در حیات اروپاییان ایجاد کرده بود راه رهایی ترکهای مسلمان روسیه را در مدرن شدن حیات اجتماعی ایشان می دید و یگانه راه تحقق این امر را در آموزش نوین و مدارس جدید بیان می نمود. اسماعیل بی خود در این باب چنین می گوید:
“نخستین بار نبود مدارس نوین در تعلیم و تربیت فرزندانمان و عقب ماندگی مدارس دینی مان را در زمانی که در مدرسه “زنجیرلی” مشغول تدریس بودم دریافتم و برای تحقق پیشرفت در این دوره به بایستگی ایجاد و اصلاح زیربنایی این مدارس ایمان آوردم.”[1]
اسماعیل بی در سال 1872 با گذر از وین، مونیخ و استراسبورگ وارد پاریس شد. وی در در پاریس با اندیشمند مشهور روس “ایوان سئرگئیویچ” آشنا گشت و بعنوان دستیار وی مشغول به کار شد. اسماعیل بی در مدت اقامت در پاریس مدنیت اروپایی را به دقت هرچه تمام مورد تفحص قرار داد و به کنکاش در مدرنیسم اروپایی پرداخت. قاسپیرالی که تا پایان سال 1874را در پاریس گذراند با “ژون-تورکلر” آشنا گشت و تحت تاثیر اشعار شاعران بزرگی چون “نامیق کمال” و “شمس الدین سامی” قرار گرفت. پس از پایان اقامت در پاریس قاسپیرالی راهی استانبول شد. اسماعیل بی به نیت پیوستن به ارتش عثمانی در مقام یک افسر وارد استانبول گشت اما در نخستین روزهای اقامت در استانبول تحت تاثیر مباحثات مربوط به زبان ترکی که به شدت در میان روشنفکران ترک عثمانی جریان داشت قرار گرفت. در این مدت وی با روشنفکرانی چون احمد مدحت افندی، شمس الدین سامی، محمد امین و نجیب عاصم آشنا شد. این روشنفکران در شکل گیری اندیشه ی ملی گرایی ترک در قاسپیرالی نقش عمده ای ایفا نمدند. قاسپیرالی در مدت اقامت در ترکیه به سیاحت جای جای این سرزمین مشغول شد و به عینه دریافت که مهمترین مشکل ترکیه آن روز نبود حکومتی ناسیونالیستی است که سبب شده است ترکان چون استعمارزدگان به زندگی مشغول باشند. قاسپیرالی دریافت کرد مهمترین مشکل ترکیه ی آن روز نبود مدارس نوین در قیاس با اروپاست. چراکه مدرسه های موجود در ترکیه تنها شامل مکتب خانه هایی می گشت که علوم قدیمه را تدریس می کردند. وی در این مدت ترکهای روسیه را نیز فراموش ننموده و با سیاحت در میان اقوام ترک زبان ساکن در روسیه به تحقیق در باب زبان و فرهنگ این مردمان پرداخت. در ضمن وی با سفر به هندوستان و مصر از نزدیک با تمدنهای این دو سرزمین نیز آشنا گشت.
قاسپیرالی در عین حال که یک ملی گرای ترک بود فردی اسلام گرا نیز به شمار می رفت. اسلام گرایی قاسپیرالی تحت تاثیر اندیشه های سید جمال الدین اسد آبادی (افغانی) شکل گرفته بود. اسلامی که مد نظر قاسپیرالی بود به نوعی، اسلامی دارای روحیه تجدد خواهی و متناسب گشته با مدرنیسم آن زمان بود. قاسپیرالی نگاهی راسیونالیستی به دین داشت. و در این میان علاوه بر سید جمال الدین اسدآبادی(افغانی) افرادی چون شهاب الدین مرجانی و عبدالقیم نصیری در شکل دهی فلسفه دین در ذهن قاسپیرالی نقشی عمده ایفا می کردند.
نخستین ازدواج قاسپیرالی به سال 1877 در شهر “دره کؤی” صورت پذیرفت. اما بنا به دلایلی این وصلت منتج به جدایی گردید. دومین وصلت قاسپیرالی در تاریخ 1882 صورت پذیرفت. همسر دوم قاسپیرالی “زهره خانیم” فرزند “اسفندیاربیگ آقچورا” از اعیان ترک “قازان” بود. این ازدواج سبب گشت که وضعیت مالی قاسپیرالی دگرگون گشته و “زهره خانیم” در بسیاری از موارد به لحاظ مادی و معنوی پشتیبان اسماعیل بی گردد.
قبل از سال 1883 میلادی قاسپیرالی با نشریات و مجلات گوناگونی همکاری داشت. اما بسیاری از این نشریات پس از چندین شماره بسته می شدند تا اینکه وی در تاریخ 10 نیسان 1883 نخستین شماره ی نشریه ی “ترجمان” را منتشر نمود. این نشریه در مدت انتشار خویش طلایه دار شناساندن فرهنگ ترکان روسیه به جهانیان و سنت اسلامی موجود در میان ایشان گشت و سعی نمود که روح مدرنیسم را در کالبد ترکان روسیه و سپس ترکان جهان بدمد. این نشریه دو زبانه که به زبان های روسی و ترکی منتشر می شد علاوه بر ترکان روسیه مخاطبانی در خارج روسیه بخصوص در میان ترکان “آنادولو” یافت.
چنان چه در سطور فوق اشاره گشت قاسپیرالی به مسئله ی آموزش با متد نوین اهمیتی دو چندان قائل بود. از این رو در کنار انتشار “ترجمان” نخستین مدرسه با ساختار آموزش مدرن را در “باغچه سرای” تاسیس نمود. وی این مدرسه را با متد نوین اداره می کرد و سعی می نمود که روشهای جاری در دنیای غرب را جهت پیشرفت مردمان مشرق زمین در سرزمین مادری خویش بومی سازی نماید.قاسپیرالی جهت عینیت بخشیدن به تفکر خویش و گام برداشتن در راه توسعه اجتماعی ترک های روسیه وارد امور سیاسی نیز گشت. وی در فاصله ی سالهای 1887-1882 بعنوان شهردار “باغچه سرای” ایفای مسئولیت نمود. پس از انقلاب 1905 در روسیه حزب اسلامی خلق را تاسیس نمود و به همراه چهل تن از اعضای این حزب وارد دومای روسیه گشت. وی با همراهی این حزب توانست در سالهای 1905و 1906 کنگره ی مسلمانان روسیه را برگزار نماید. قاسپیرالی خود چگونگی گذر از فعالیت های فرهنگی به امور سیاسی خویش را چنین به تصویر می کشد:
“دوره ی نخستین فعالیت من در نشریه “ترجمان” در حال اتمام است. دیگر آن معلم سابقی که تنها به امور فرهنگی مشغول می باشد نیستم. بنا به ضرورت زمان، دوره ای سیاسی و محتملا بسیار پر فراز و نشیب در زندگانیم در حال آغاز شدن است. به دلیل نبود نشریه ای دیگر، نشریه ی “ترجمان” در حال تبدیل به ارگانی سیاسی در دفاع از موجودیت ملت ترکمان در مقابل دشمنان داخلی و خارجی است. اما باید در این راه با خونسردی، حساب شده و ماندگار گام برداشت.”[2]
پس از اعلان دومین مشروطیت در ترکیه و باز شدن فضای سیاسی جهت فعالیت های ملی گرایان ترک، قاسپیرالی ارتباط خود را با روشنفکران ملی گرا در ترکیه صمیمی تر نمود و به قلم فرسایی در نشریات مختلف ترکیه پرداخت. وی در میان هیئت مؤسس “انجمن ترک”(تورک درنه یی) قرار گرفت که به سال 1908 میلادی تاسیس شد و نقش بسزایی در انتشار ارگان این انجمن بنام “سرزمین ترک”(تورک یوردو) ایفا نمود. اما در سال 1912 که حزب اتحاد بر مسند قدرت تکیه زد عضویت در شاخه ی ملی گرایان این حزب را نپذیرفت.
قاسپیرالی بین سالهای 1912-1914 برای توسعه ی مدارس جدیده ی خویش راهی ترکیه، مصر و هندوستان شد و تا آخر عمر خویش همچنان به رواج لزوم آموزش نوین و انتشار نشریه “ترجمان” پرداخت. این اندیشمند بزرگ دنیای ترک به سال 1914 میلادی و در سن شصت و سه سالگی دار فانی را وداع گفت.
نگاهی بر آثار قاسپیرالی
اسماعیل بی اندیشه های خویش را در قالب نوشتجات گوناگون مکتوب نموده است. اما بسیاری از این نوشته ها یا در نشریه ی “ترجمان” منتشر گشته است و یا بصورت کتابچه هایی در اختیار خوانندگان قرار گرفته است. با این وجود برخی از آثار حجیم قاسپیرالی به قرار زیر است:
نشریه ترجمان: مهمترین بخش از اندیشه های قاسپیرالی در نشریه “ترجمان” منتشر گشته است. این نشریه نخستین نشریه ای بود که به زبان ترکی در میات ترکهای “کیریم” منتشر می شد و سومین نشریه است که به زبان ترکی در سطح کشور روسیه به بیان مشکلات فرهنگی ترکهای روسیه همت نموده است. نخستین شماره این نشریه در سال 1883 در “باغچه سرای” منتشر شد و تا سال 1903هفته ای یکبار منتشر می شد. از سال 1903 تا سال 1912 این نشریه هفته ای دو بار منتشر گشت و از سال 1912 به بعد بصورت روزنامه در اختیار خوانندگان قرار می گرفت.
نام این نشریه به اذعان خود قاسپیرالی برگرفته از نام نشریه ی اندیشمند شهیر ترک “شیناسی” بنام “ترجمان احوال” می باشد. مدت زمان طولانی انتشار این نشریه و مطالب مندرج در آن “ترجمان” را به مهمترین جریان ملی گرایی ترک در میان مسلمانان روسیه و تجددخواهی این ملت تبدیل نمود. این نشریه در مدت زمان انتشار خویش خوانندگان بسیاری را از اقصی نقاط دنیای ترک جذب خود نمود. به گونه ای که در میان اکثر کشورهایی که ترکان در آنجا ساکن بودند توزیع می گشت. بخصوص در کشور عثمانی تاثیر بسزایی در میان روشنفکران داشت. چنان چه ملی گرای مشهور ترک “ضیا گؤک آلپ” رواج اندیشه ی اتحاد در زبان، اتحاد در فکر و اتحاد در عمل را مدیون وجود این نشریه می دانست.
نظریاتی در باب مدنیت اروپا: این اثر نخستین اثر قاسپیرالی می باشد که در قالب کتاب و به سال 1874 در استانبول منتشر گشت. قاسپیرالی این کتاب را در زمان اقامت در پاریس نوشته و در آن به واکاوی مدنیت جدید اروپا پرداخته است. قاسپیرالی در این کتاب اذعان می دارد که تمدن جدید اروپا سبب پیشرفت رفاه در میان اروپاییان گشته است اما دارای کاستی هایی نیز می باشد. که نخستین کاستی آن افزایش فاصله ی طبقاتی در اروپاست. به نظر قاسپیرالی اگر اروپا بدین منوال ادامه دهد خطر انقلاب سوسیالیستی در این کشور زیاد است و باید دست به اصلاحاتی در حوزه اجتماع و دولت بزند. در انتهای کتاب قاسپیرالی به انتقاد از شرایط موجود در کشورهای مشرق زمین بخصوص کشورهای اسلامی پرداخته و راه نجات از این وضع اسفناک را تجدد بیان نموده است.
مسلمانان روسیه: مهمترین اثری که به وضوح اندیشه ی قاسپیرالی را در مورد ترکان روسیه ابراز می دارد این کتاب است. در این کتاب قاسپیرالی تنها راه نجات مسلمانان ترک روسیه از عقب ماندگی را نزدیکی آنها به مدنیت اروپا در قالب تحقق آموزش نوین می داند. در این کتاب قاسپیرالی به تشریح این موضوع می پردازد که اسلام نیازمند دگراندیشی در وضع موجود خویش است. در ضمن تنها راه حفظ فرهنگ ترکان روسیه را تدریس زبان ترکی در مدارسب به سبک اروپایی می داند.
دارالراحت مسلمانان: این اثر در قالب داستان نوشته شده است و به گونه ای سلسله وار در نشریه “ترجمان” منتشر شده است. قاسپیرالی جهت برخی ملاحاظات این اثر را با امضای فردی بنام “ملا عباس” منتشر نموده است. این اثر آرمانشهری از کشوری اسلامی را به تصویر می کشد که واقع در جنوب اسپانیا می باشد و مردمان آن پیشرفتی شگرف در زندگی اجتماعی خویش را شاهد بوده اند. در این داستان تخیلی قاسپیرالی سعی نموده است که مدینه ی فاضله ای را که بدنبال آن است را در قالب داستان به همگان عرضه نماید.
دیار زنان: این کتاب که از سوی دختر قاسپیرالی منتشر گشت به تبیین اندیشه ی قاسپیرالی در باب مسئله زنان در اجتماع می پردازد. در این کتاب قاسپیرالی سعی نموده است که به گونه ای منطقی به برخی از سفسطه های مذهبی که باعث نزول مقام زن در جامعه می شود پاسخ دهد. به نظر قاسپیرالی که در این کتاب در پی آن است مهمترین راه نجات کشورهای اسلامی وقوف به جایگاه والای زن در جامعه و حفظ برابری زن و مرد است. از این اندیشه ی قاسپیرالی دختر وی خانم “شفیقه قاسپیرالی” تاثیر پذیرفته و اقدام به انتشار نشریه ای به همین نام نمود. اسماعیل بی کمک های وافری به دختر خویش در انتشار این نشریه که مخصوص مطالبات زنان بود نمود.
نامه های فرنگستان: این کتاب نیز به قلم مستعار “ملا عباس” نگاشته شده است و در بردارنده ی سیاحت های تخیلی ملا عباس از کشورهای اسپانیا و فرانسه می باشدکه در قالب داستان به رشته ی تحریر درآمده است. قهرمان داستان “ملا عباس” اهل تاشکند و از تاجران این شهر می باشد که به تحصیل در فرانسه مشغول می باشد. در این داستان “ملا عباس” در یافتن علت پیشرفت شگرف اروپاییان است و از این را با اتفاقات جالبی روبرو می شود.
کنگره ی مسلمانان: این کتاب در بردارنده ی تلاش های واف قاسپیرالی جهت برگزاری کنگره ی مسلمانان روسیه بعد انقلاب 1905 در این کشور می باشد.
علمای ترکستان: قاسپیرالی در این کتاب به بررسی زندگانی و اندیشه ی برخی از بزرگان دنیای ترک در تاریخ پرداخته است و سعی نموده است که در مقام پاسخ به برخی از نویسندگان شوونیست روس برآید که سعی می نمودند مسلمانان را قومی وحشی و بربر نشان دهند.
علاوه بر موارد فوق الذکر اسماعیل بی قاسپیرالی دارای آثار مختلفی نیز می باشد که در قالب رساله منتشر شده است. آثاری همچون “مبادی تمدن اسلامی در روسیه”، “دسته گل سفید”، “اصلاح مدارس ترک در روسیه با متد نوین” و … که از تالیفات این اندیشمند می باشد.
نگاهی بر شخصیت فردی قاسپیرالی
مهمترین نقش را در شکل گیری شخصیت و اندیشه ی اسماعیل بی قاسپیرالی زندگی در “باغچه سرای” تشکیل می دهد. ” باغچه سرای” به عنوان مهمترین مرکز زندگانی ترکهای “کیریم” با چهره ی سنتی خویش تاثیر بسزایی در تعلق خاطر اسماعیل بی به موطن مادری داشته است. البته در کنار این امر پدر اسماعیل بی نیز نقش عمده ای در بیداری وجدان ملی و تعلق خاطر ملی اسماعیل بی داشته است.
اسماعیل بی فردی بود که به قانون موجود در جامعه ی آن زمان احترامی وصف ناپذیر قائل بود و سعی می کرد که تمامی فعالیت های فرهنگی خویش را در چارچوب قانون به منصه ی عمل رساند. اسماعیل بی فردی بود با نگاهی بسیار رئال به جهان و سعی می کرد که همواره رئالیسم موجود را در راه رسیدن به ایده آل های خویش مد نظر قرار دهد. اسماعیل بی همواره عقل و منطق را بر احساسات زود گذر رجحان می داد و از این رو توانست نشریه ی “ترجمان” را سالهای مدیدی منتشر نماید.حسن صبری آیوازوف از نزدیکان اسماعیل بی که پس از مرگ وی سردبیری نشریه ی “ترجمان” را بر عهده داشت در باب اسماعیل بی قاسپیرالی چنین می گوید:
“هر قدر که اسماعیل بی اندیشه هایی والا داشت به همان نسبت نیز در زندگی خویش فردی بسیار ساده زیست بود. اسماعیل بی سادگی را دوست داشت. خانه ی اسماعیل بی، اتاق خواب و اتاق مطالعه ی وی تنها عبارت از یک اتاق کوچک بود. او تنها به انجام اعمالی همت می گماشت که بالواقع می شد در عالم واقعیت به منصه ی ظهور برسند. در فعلیت اندیشه های خویش هر قدر به مشکل برمی خورد باز امید و روحیه ی خویش را از دست نمی داد. اسماعیل بی فردی بسیار رئوف بود که کوچکترین رویدادهای اجتماعی نیز وی را متاثر می کرد اما هیچ گاه این تاثرات را به روی خویش نمی آورد. وی فردی بود بسار معتدل که همواره سعی می نمود به رویدادها از منظر علمی بنگرد.
اسماعیل بی به تمامی معنا فردی بود دارای عزت نفس و متواضع. وی به تمامی دعوت ها از سوی تمامی اندیشه ها پاسخ مثبت می داد و در مباحثه ها هیچ گاه سعی بر تحمیل عقیده ی خویش به دیگری نداشت و احترام به نظرات دیگران همواره سرمشق رفتارهای وی بود. اسماعیل بی در زندگی خصوصی خویش همواره سعی می کرد که سنت های ملی را حفظ نماید و دائما از نابودی سنن ملی در سایه ی هجوم عادات اروپائیان اظهار گله مندی می کرد.”[3]
جایگاه اسماعیل بی قاسپیرالی در تاریخ اندیشه ی ترک
اسماعیل بی قاسپیرالی از نخستین متفکران دنیای ترک می باشد که خواهان دگرگونی اجتماعی در زندگی ترکان جهان در قالب مدرنیسم و روحیه ی تجددگرایی بود. اسماعیل بی خواهان آن بود که دنیای اسلام و به تبع آن دنیای ترک با زندگی اجتماعی به گونه ای عقلانی مواجه شود و از تاروپود اندیشه های خرافی که مسبب چندین قرن عقب ماندگی مشرق زمین بود رهایی یابد. اسماعیل بی قاسپیرالی اندیشه های مدرنیسم خواهانه ی خویش در باب موضوعات گوناگونی چون دین، زنان، زبان و آموزش نوین را در نشریه “ترجمان” به روی کاغذ آورده و از این طریق تاثیر انکار ناپذیری در بیداری ترکان داشته است.
قاسپیرالی فردی بود لیبرال، خواهان پیشرفت و ناسیونالیست که راه رهایی دنیای ترک را نخبگانی روشنفکر می دانست. وی پدر معنوی جنبش های دگراندیش دنیای ترک بود که خود نیز آغازگر بسیاری از این حرکات بشمار می رود. یوسف آقچورا در این باب چنین نظری دارد:
” اگر قرار باشد که قاسپیرالی را با صفتی که ماهیت واقعی وی را نشان می دهد بنمایانیم باید از همان لفظی استفاده کنیم که مسیحیان در باب عیسی استفاده می کنند و آن صفت معلم می باشد. اسماعیل بی یک معلم بود. او معلمی بود که توانست نگاه قسمتی از بشریت را به جهان دگرگون سازد. اسماعیل بی منبع فکری تغییر در زندگانی ترکهای شمال بود. “[4]
افکار قاسپیرالی که بواسطه ی نشریه “ترجمان” منتشر می گشت در جای جای دنیای ترک تاثیرات بسزایی برجای گذاشت به گونه ای که نمود افکار قاسپیرالی و نشریه ی “ترجمان” را به وضوح هرچه تمام می توان در نشریات “ملانصرالدین” منتشره در “آزربایجان”، “واکیت قزئته سی” منتشره در “اورئنبورگ”، “یولدوز” منتشره در “قازان” و “فیوضات” مشاهده نمود.
قاسپیرالی تاثیر انکار ناپذیری در شکل گیری صورت ادبی زبان ترکی در سرتاسر دنیای ترک دارد. قاسپیرالی در پی زبانی بود که قابل فهم برای عموم ترکان جهان باشد و این اندیشه ی قاسپیرالی به شدت از سوی “کاظیم کادری” و “ضیا گؤک آلپ” در ترکیه حمایت می شود. این اندیشه ی قاسپیرالی در باب زبان ترکی بود که بعدها توسط جامعه شناس شهیر دنیای ترک “ضیا گؤک آلپ” تئوریزه گشت.
البته باید بدین امر نیز اذعان نمود که دگراندیشی قاسپیرالی در باب دین و ملیت با مخالفت هایی شدیدی از سوی سنت گرایان جامعه مسلمانان آن زمان روبرو گشت. به گونه ای که بسیاری از آخوندهای زمان قاسپیرالی وی را فردی کافر می دانستند که با وارد کردن اصولی جدید در دین سعی در ایجاد انحراف در آن دارد و برخی از پیشوایان دینی نیز خواندن نشریه ی “ترجمان” را حرام اعلان نموده بودند. اما به جرات می توان گفت که قاسپیرالی از نخستین افرادی در دنیای اسلام بود که مبحث پروتستانتیزم اسلامی را وارد دنیای شرق کرد و مسلمانان را با مباحث روشنفکری دینی آشنا نمود.
نگاه قاسپیرالی به ساختار جامعه ی ایده آل
نگاه قاسپیرالی به جامعه ی دنیای شرق نگاهی بود تجدد خواهانه. قاسپیرالی خواهان پیشرفت جامعه در سایه ی ورود اخلاق مدرنیستی به جامعه بود و از این رو وقتی به تحلیل جامعه ی ترکان می پرداخت عنصر اصلی را که عقب ماندگی این جامعه را سبب گشته بود عدم وجود اتحاد ملی می دانست. قاسپیرالی مهمترین عامل پیشرفت دنیای غرب را ناسیونالیسم می دانست و پیشرفت ترکان را در گرو ظهور ناسیونالیسم مدرن می دید. وی طرفدار تغییرات اجتماعی بود که سبب ایجاد اتحاد میان مردمان ملت ترک بخصوص ترکهای روسیه گردد و راه ایجاد این اتحاد را فراسوی اتحاد دینی در اتحادی مدرن در قالب یادگیری زبان مشترک ترکی می دانست.
قاسپیرالی شرایط حاکم بر جامعه ی زمان خویش را چنین بیان می کند:
“در نگاه نخستین وضعیت ملت و جامعه بسی حاد به نظر می رسد. اکثر روشنفکران جامعه ی دنیای ترک، معلمان، نظامیان و علمای دینی از پیشرفت هایی که در دنیا در حال وقوع است بی خبر می باشند. بیشتر این نخبگان و پیش قراولان جامعه از ادبیات ملی خویش نیز بی خبر هستند و نمی توانند به زبان مادری خویش بنویسند. علمای دینی تنها به فکر راحتی خویش هستند و آنچه که رسالت اصلی ایشان می باشد را انجام نمی دهند. از این رو جامعه ی ترک با توده ای ناآگاه مواجه است که نخبگان حاکم بر آن نیز چیزی از پیشرفت دنیای حاضر نمی دانند.”[5]
مهمترین اندیشه ی قاسپیرالی در باب جامعه ی ایده آل را می توان در تاکید وی بر بحث همکاری اجتماعی مشاهده نمود. به جرات می توان اندیشه ی قاسپیرالی در باب همکاری اجتماعی را در این سخن وی خلاصه نمود : “اتحاد در زبان، فکر و عمل” به نظر قاسپیرالی مهمترین فاکتوری که زندگانی بشر را به سوی جامعه ی ایده آل رهنمون می سازد همکاری اجتماعی است. وی گام نخست در ایجاد این همکاری را اتحاد در زبان اعضای جامعه می داند. به نظر قاسپیرالی نخستین شرط برای همکاری اجتماعی این است که مردمان یک جامعه از باب نوشتار ادبی و زبانی که بدان تکلم می کنند همگن باشند. زبان از نگاه وی ورای وسیله ی ایجاد ارتباط بین آدمیان پایه و شالوده ی ایجاد جامعه ای مطلوب است و نقش انکارناپذیری در هستی یک جامعه و پیشرفت آن ایفا می نماید.
از این منظرگاه می توان گفت که قاسپیرالی نقش فرهنگ را در جامعه بعنوان نقشی بنیادین تلقی می کند که بار آن را زبان مشترک یک جامعه بر دوش می کشد. قاسپیرالی در سیر تکامل جوامع بشری اهمیتی زاید الوصف برای مسئله ی هویت بخصوص هویت ملی قائل است. از این روست که هماره بر اتحاد در زبان پافشاری می کند. چراکه پایه و اساس هویت ملی را زبان یک ملت تشکیل می دهد. به نظر قاسپیرالی زبان وسیله ای است که توسط تکامل آن حتی تفکر و ذهنیت یک جامعه نیز تکامل می یابد و مرگ زبان یک ملت بسان مرگ تفکر در آن ملت است. این تفکر اسماعیل بی قاسپیرالی بود که سدی بزرگ در مقابل آسیمیلاسیون ترکهای ساکن در امپراطوری روسیه ایجاد کرد. امپراطوری روسیه به انحا مختلف سعی در نابودی زبان ترکی در میان مسلمانان روسیه برآمده بود و از این رو اجازه ی هیچ گونه ایجاد ارتباطی بین لهجه های مختلف زبان ترکی نمی داد. این روند سبب شده بود که اقوام ترک مختلف ساکن در روسیه رفته رفته در فهم زبان یکدیگر دچار مشکل شوند. این ایده ی قاسپیرالی و تاثیر آن در میان روشنفکران دگراندیش ترک سبب گشت که با ایجاد زبان ادبی مشترک سیر آسیملاسیون فرهنگی ترکان ساکن در روسیه با شکست مواجه شود.
به نظر قاسپیرالی مهمترین عامل در ملت شدن یک جامعه ی بشری زبان مشترک است. یعنی برای آنکه بتوان ملتها را از همدیگر تمیز داد و تعریف نمود باید به زبان آنها مراجعه کرد. یعنی پایه و اساس تعریف ملت زبان ملی است.
اسماعیل بی قاسپیرالی خود در نشریه ی “ترجمان” در این باب چنین می گوید:
“مهمترین عامل عقب ماندگی جامعه ی ترکان از آن روست که تا به حال در میان این همه لهجه های گوناگون زبان ترکی ما از زبان ادبی مشترک و زبان نوشتاری مشترک محروم بوده ایم. و راه خلاصیمان نه جنگ با خان ها و رؤسای موجود بلکه تلاش در ایجاد تحول در زبان و ایجاد زبان ادبی و نوشتاری مشترک است.”[6] قاسپیرالی در این تفکر خود متاثر از تاریخ سیر اندیشه در کشورهای آلمان، ایتالیا و ژاپن بود.
به نظر قاسپیرالی: “تنها راه اتحاد ملی اتحاد در زبان است. از طریق زبان ادبی مشترک است که پیشرفت، کسب کمالات، معارف و فرهنگ میسر می گردد.”[7]
به نظر قاسپیرالی ملتی که فاقد زبان ادبی باشد نمی تواند صاحب هیچ گونه آگاهی اجتماعی گردد. در نگاه وی میراث فرهنگی ملل، زبان ادبی ایشان است که بسان پلی گذشته را به آینده وصل می نماید. اسماعیل بی قاسپیرالی با تاسی از امیر علیشیر نوایی بعنوان فردی که حراست از هویت ترکی را در گرو رسمیت یافتن زبان ترکی و پدیدار شدن زبان ادبی ترکی می دانست مهمترین گام در رشد ملی گرایی ترک را شکل گیری زبان ادبی مشترکی که ورای لهجه های گوناگون زبان ترکی بتواند ارتباط میان اقوام مختلف ترک زبان را تسهیل نماید می دانست و ماندگاری این زبان را در رسمیت یافتن آن بیان می کرد.
اسماعیل قاسپیرالی خصوصیاتی چون زبان ملی، مدنیت ملی، فرهنگ ملی و طبقه ی روشنفکر ملی گرا را از ویژگی های جوامع پیشرفته بیان می کرد و پیشرفت ملت های عقب مانده را در گرو پدیداری این مفاهیم در جامعه ی آنها می دانست.
قاسپیرالی خود در این باب چنین می گوید:
“بر روشنفکران لهستانی، مسیحی و سایر اقوام پیشرفته غبطه می خورم. ایشان بیش از ماها از انسانیت و جهان هستی آگاهند. لاکن ایشان پیش از هر چیز می گویند که: ما ملتیم! به زبان ملی خودشان سخن می گویند. غم ملت می خورند و به زبان ملی خودشان می نویسند. آیا ما نیازمند چنین نگرشی نیستیم؟”[8]
قاسپیرالی از میان لهجه های گوناگون زبان ترکی زیباترین لهجه را که استعداد تبدیل شدن به زبان ادبی مشترک ترکان جهان را داشت لهجه ی عثمانی(استانبولی) زبان ترکی بیان میکرد. برخی از نویسندگان این دلبستگی قاسپیرالی به لهجه ی عثمانی را ناشی از تجربه ی زندگی در ترکیه ی آن روز می دانستند. اما این تفکر اسماعیل بی قاسپیرالی و پیشنهاد وی مبنی بر تبدیل شدن زبان ترکی استانبولی به زبان ادبی مشترک ترکان جهان بعدها بواسطه ی اندیشمندان بزرگی چون ضیا گؤک آلپ نیز پی گرفته شد. با این همه ایسماعیل بی بارها بر این امر نیز تاکید نمود که بهترین زبان ادبی مشترک برای ترکان جهان زبان ترکی ساده شده ای است که عاری از کلمات ورودی از زبان هایی چون عربی و فارسی باشد.
یکی دیگر از پارامترهای فکری اسماعیل بی قاسپیرالی در راه رسیدن به جامعه ای ایده آل اتحاد مردمان یک جامعه در تفکر می باشد. اسماعیل بی اهمیت زاید الوصفی به روانشناسی اجتماعی مردمان یک جامعه و ذهنیت ایشان نسبت به جهان پیرامون در ساماندهی آن جامعه می دهد. اسماعیل بی نمود تفکر مردمان یک جامعه را در فرهنگ جاری ایشان می دید. به نظر وی اگر زبان عینیت وجودی یک ملت می باشد فرهنگ آن جامعه ذهنیت آن را تشکیل می دهد. فرهنگ یک جامعه عبارت از ذهنیت مردمان یک جامعه به جهان هستی که سامان دهنده ی بقای جامعه است. به نظر قاسپیرالی این فرهنگ و ذهنیت یک گروه انسانی است که پیوند و ارتباط میان آنها را تسهیل می کند و سبب می شود که گام در ایجاد جامعه ی ایده آل بگذارندو به نظر وی یکسان بودن فرهنگی پیش شرط شکل گیری هرگونه کنش جمعی در یک جامعه است. تفکر قاسپیرالی در این باب ایجاد فرهنگی مشترک میان ترکان با تکیه بر بنیانهای فرهنگی و تاریخی است. در نگاه وی تنها اشتراک زبانی برای احیای ملی مردمان ترک کافی نمی باشد مردمان ترک باید از جهت ذهنی نیز به یکدیگر نزدیک گردند. یعنی برای اتحاد مردمان ترک تنها وجود زبان ملی مشترک کافی نمی باشد باید تلاش نمود که گسست های فرهنگی موجود میان اقوام مختلف ترک زبان به سوی اتحاد و نزدیکی فرهنگی سوق پیدا کند. پس از اتحاد فرهنگی و زمینه سازی فرهنگی است که مقدمات توسعه ی اجتماعی و اقتصادی در میان مردمان ترک زبان فراهم می آید.
قاسپیرالی خود در این باب چنین می گوید:
“برای ترقی و تعالی یک ملت پیش از هر چیز تفکر و دگرگونی در فکر آن ملت نیاز است. بدون بیداری در زمینه های فکری توسعه ی اجتماعی امکان پذیر نیست.”[9]
قاسپیرالی جهت تسهیل دگرگونی در ذهنیت جامعه طرفدار ارگانیزه شدن و تشکیلاتی گشتن فعالیت های اجتماعی است. به نظر وی تنها از طریق تقسیم کار و عمل جمعی در سایه ی وجود سازمانهای گوناگون است که می توان ذهنیت جامعه به سوی دگرگونی و نهادینه کردن اساس های مدرنیسم رهنمون ساخت.
سومین پارادایم مهم در تفکر قاسپیرالی که به نوعی نتیجه ی دو پارادایم قبلی است مفهوم اتحاد در عمل است. به نظر قاسپیرالی پس از مهیا گشتن دو فاکتور اتحاد در زبان و اتحاد در فکر زندگی اجتماعی ترکان جهان باید به سمت اتحاد در عمل پیش برود. اما باید در نظر داشت که لازمه ی ورود بدین مرحله گذر از مراحل قبلی است و بدون مهیا گشتن شرایط نمی توان گام در این مرحله گذارد.
اسماعیل بی قاسپیرالی در باب مفهوم اتحاد در عمل و شرایط محقق گشتن آن چنین اظهار نظر می کند:
“برخی از اندیشه هاست که برای ما ممنوع است. این اندیشه (اتحاد در عمل) را به آیندگان و نسلهای بعدی واگذار نماییم. تنها کافی است که ما اتحاد معنوی و اتحاد در زبان را عینیت بخشیم. عینیت اتحاد سیاسی را به نسلهای بعدی واگذار نماییم.”[10]
چنان که در سطور فوق اشاره گشت قاسپیرالی جهت احیا روح ملی و عمل در قامت ملی گرایی ترک مهمترین ابزار را عمل در قامت تشکیلات های ملی گرا می دانست و وظیفه ی اندیشه ی ملی گرایی ترک در گام نخست را تشکیل تشکیلاتهای ملی گرا بیان می نمود. چنان چه خود در این باب چنین می گوید:
” آیا نیازی به تشکیل حزب ملی است؟ مطلقا بلی. چرا که برای توسعه ی ایدئولوژی ملی در میان مردمان جامعه ابزاری کاراتر از آن وجود ندارد چنان که بسیاری از ملتها پیش از اقدام به تاسیس احزاب ملی خویش کرده اند. به ملت های ارمنی، گرجی، لهستانی، فین و حتی قوم کوچک استونیایی نگاه کنید، زمانی که ما در خواب غفلت بسر می بردیم ایشان اقدام به ایجاد تشکیلاتهای ملی گرا نموده اند. چرا باید ملتهایی که نصف ملت ما نیز جمعیت ندارند تشکیلات های ملی داشته باشند و ما در مقابل تشکیلات گرایی بایستیم؟ چرا که ما جاهل بودیم، چرا که ما غفلت نموده ایم. اما اینها مختص به گذشته بود و حال را باید از هم اکنون تغییر داد.”[11]
نتیجه گیری
اسماعیل بی قاسپیرالی از معدود نوابغ تاریخ اندیشه ی ملی گرایی ترک می باشد که در زندگی پربار خویش پایه های تفکری جدید در میان مردمان ترک را بنیان نهاد. وی فردی بود به شدت خواهان تجدد که پیش شرط لازم برای توسعه ی مردمان ترک را شکل گیری روحیه ی ناسیونالیستی در ایشان می دید. وی پیش شرط این روحیه را در زبان، تفکر و عمل در قامت سازمان هایی مدرن بیان می نمود. قاسپیرالی علت عقب ماندگی مردمان مشرق زمین و در راس آن جمعیت کثیری از ترکان جهان را غوطه ور ماندن در جهالت و خرافات دینی می دانست. وی خواهان دگرگونی انقلابی در مذهب آن زمان و ایجاد اصلاحاتی گوناگون در دین اسلام می بود. اسماعیل بی قاسپیرالی را می توان از نخستین روشنفکران دینی در دنیای شرق محسوب نمود که به مسئله دین از منظری دگرگونه می نگریست. وی خواهان دینی بود که اجتماعی باشد و مسلمانان را به سوی توسعه ی اجتماعی و اقتصادی رهنمون سازد. اسماعیل بی قاسپیرالی علت اصلی پیشرفت کشورهای اروپایی و مغرب زمین را شکل گیری ملی گرایی و روح ملی در این ملتها بیان می نمود که با تکیه بر زبان، فرهنگ و تاریخ خود سبب تسهیل مفهوم همکاری اجتماعی در جامعه ی خویش گشتند.
اسماعیل بی قاسپیرالی به لحاظ ایدئولوژیک فردی بود لیبرال که آزادی را بر بسیاری از موارد دیگر رجحان می داد. اسماعیل بی با الگوگیری از غرب راه تعالی ملی و شکل گیری روح ملی در میان مردمان ترک را در مسئله ی آموزش نوین می دید و تمامی عمر خویش را جهت تحقق این امر صرف نمود. وی با تشکیل مدرسه هایی نوین به تربیت شاگردان ناسیونالیست و مدرنیست همت گماشت و با انتشار طولانی مدت نشریه ی “ترجمان” تاثیر شگرفی در میان روشنفکران جهان ترک بر جای گذاشت. اندیشه اسماعیل بی فرهنگ و دگرگونی فرهنگی را مقدمه ی دگرگونی اجتماعی می دانست که بواسطه ی آن می توان به توسعه ی اجتماعی و اقتصادی دست یافت.
قاسپیرالی پیشتاز اندیشه ی اتحاد اقوام ترک زبان جهان بود و به نوعی پدر معنوی تمامی ناسیونالیست های ترک جهان محسوب می شد که نخستین بار این اندیشه را بر زبان راند. اما از آنجا که فردی به شدت رئالیست بود برای تحقق این امر و اتحاد ترک زبانان جهان و عینیت یافتن این اندیشه ایده آلیستی خود شعار مشهور خویش یعنی اتحاد در زبان، اتحاد در فکر و اتحاد در عمل را اولویت حرکت در این مسیر بیان نمود. به نظر وی برای تحقق این اتحاد ابتدا باید پیش زمینه های آن مهیا گردند. یعنی ابتدا باید زبان ادبی مشترکی که قابل فهم برای تمامی ترکان جهان باشد شکل گیرد سپس در سایه ی دگرگونی در تفکر و فرهنگ مردمان ترک جهان زمینه ی فکری این امر مهیا شود و پس از آن به اقدام عملی دست یازند. که در نگاه وی این پروسه شاید نسل هایی متمادی به طول انجامد.
منبع اصلی:
– İSMAİL GASPIRALI’NIN DĐN VE TOPLUM ANLAYISI, Muhammed ÖZDĐL, YÜKSEK LĐSANS TEZĐ, SÜLEYMAN DEMĐREL ÜNĐVERSĐTESĐ, 2009
پی نوشت ها:
[1]Darhan Kydyraliyev, Türkistan’da Cedidcilik Hareketi ve Bunun Türkiye ile Münasebeti,Yayınlanmamıs Doktora Tezi, Đstanbul Üniversitesi, Sosyal Bilimler Enstitüsü, Đstanbul, 2001, s.74.
[2]Thomas S. Kuttner, “Rusya Müslümanları Arasında Cedidçilik Hareketi ve Đslam Dünyası: ĐsmailGasprinskiy Kahire’de Yıl. 1908”, Đsmail Bey Gaspıralı Đçin, s. 423.
[3]Seydahmet, Gaspıralı Đsmail Bey, s. 29; Hasan Sabri Bey Ayvazov, “Đsmail Bey Gasprinski’ninHayat-ı Hususiyesi”, Türk Yurdu, C. 4, S.73, Ankara, 1999.
[4]Akçuraoğlu Yusuf, “Muallime Dair”, Türk Yurdu, C. 3, S.72, Tutibay Yayınları, Ankara, 1999, s.404; Seydahmet, Gaspıralı Đsmail Bey, s. 219.
[5]Gaspıralı, Seçilmis Eserleri: I, s. 439, 440
[6]Gaspıralı, Seçilmis Eserleri: 3, s. 121.
[7]Gaspıralı, Seçilmis Eserleri: 3, s. 75.
[8]Gaspıralı, Seçilmis Eserleri: 3, s. 134.
[9]Ahmet Caferoğlu, “Đsmail Gaspıralı: Ölümünün 50. Yıldönümü Münasebetiyle Bir Etüd”, ĐsmailBey Gaspıralı Đçin, s. 6.
[10]Kırımlı, “Đsmail Bey Gaspıralı ve “Birlik” Kavramı Üzerine”, Đsmail Bey Gaspıralı Đçin, s. 65
.[11]Gaspıralı, Seçilmis Eserleri: 2, s. 328.