اگر در کربلا قزاق بودی…!
تا زمانیکه رضاخان بود و رضاشاه نشده بود در کوشش برای جذب علما سنگ تمام گذاشت، در عاشورا، پیشاپیش دسته های سینه زنی قزاقها به راه افتاده، پای خود را برهنه، به سر و کله اش کاه و گِل میریخت و در شام غریبان، شمع گچی به دست گرفته، به نوحه خوانی میپرداخت (روزنامه خاطرات عين السلطنه…ج8ص16)
عبدالله مستوفی مینویسد:
«به تكيۀ تركها رفتم دسته جات مختلف با شمعهاى گچى كه در دست داشتند نوحۀ شام غريبان خوانده، می رفتند. يك مرتبه متوجه شدم كه دسته ای كه لباس خاكى قزاقى بر تن دارند، وارد تكيه شدند همينكه جلوتر آمدند ديدم سردارسپه در پيش و عدۀ پنجاه شصت نفرى، از افسران قزاقخانه هستند كه سرلشكر امان اللّه جهانبانى امروز و سرلشكر عبداللّه خان امير طهماسبى، با بازوبندهاى مشكى و سر برهنه هريك يك شمع گچى دست گرفته، نوحۀ «گلميشخ اى شيعه لر» را افتان و خيزان، خوانده و از مجلس خارج شدند. وزير جنگ و شام غريبان؟! و آن هم با سر و پاى برهنه؟!» (شرح زندگانی من…ج3ص۴۶۱).
عين السلطنه نیز می نویسد: رضاشاه اول خيلى تظاهر می كرد جلوى دسته سينه زن می افتاد «خودم ديدم شب عاشورا، شمع به دست گرفته با تمام افسرها مسجد به مسجد میرفت، شب غريب می گرفت، امير لشكرها مثل خدايارخان، جان محمدخان، عبداللّه خان و غيره نوحه می خواندند، مثل ابر بهار گريه می كردند…جلوى آنها سردار سپه حركت می كرد سروپاى برهنه…» (روزنامه خاطرات عين السلطنه…ج8، ص6506)
یک نفر هم که در دامن خود کاه داشت به طور پراکنده بر سر دیگران کاه می پاشید…
قزاقها وقتی شور می گرفتند فریاد می زدند:
“اگر در کربلا قزاق بودی حسین بی یاور و تنها نبودی”
اما در مقابل، در تکیه گیلانی ها که دوستدار نهضت کوچک خان و متنفر از قزاقها بودند، فریاد می زدند:
“اگر در كربلا قزاق بودی عبا و كفش از حسين ربودی…!
كه بعدها اين بيت در جريان «كشف حجاب» به شكل زير هم خوانده شد:
“اگر در كربلا قزاق بود حجاب از سرِ زينب ربودی…!
البته در مورد این بیت که«اگر در كربلا قزاق بودى …» مرحوم سیدمحمد کمره ای هم باتوجه به تعدی و ظلم قزاقها به مردم، گفته بود:
«…اگر بودند، شب عاشورا را به امام مهلت نمی دادند و همان شب كار را تمام كرده بودند»!
(روزنامه خاطرات سيد محمد كمره ای…ج2ص1147)
یک بار يكى از اين دسته جات، طفلان مسلم درست كرده بودند يك مَردک نتراشيده نخراشيده هم زره و كلاه خود نموده حارث شده بود، چوبی به دست گرفته طفلان مسلم را چوبكارى می كرد. يك مرتبه رضاخان سردارسپه از تخت به زير آمد و به سمت جناب حارث رفت. حارث به گمان اينكه جايزه خواهد گرفت و رضاخان از اين چوبكارى خوشش آمده، بنا كرد شديدتر زدن.كه سردارسپه رسيد طناب اطفال را از دست حارث گرفته و بچه ها را آزاد نموده بنا كرد حارث را چوب زدن.«صداى زنها از هر طرف بلند شد:
“قربانِ دستت برويم، قربان چوب زدنت برويم. پس از چوبكارى رفت و دوباره به جاى خود جلوس كرد»(همان…ج8ص6502)
رضاخان با این اعمال، موفق به جذب علما شد، به طوریکه از بين علما تلگرافهايی از نقاط مختلف ارسال و آرزو میكردند”خداوند عمر ابدمدت رضاخان را به حكومت امام زمان متصل كند”!
به نوشته عبدالله مستوفی، علمای نجف برای او از خزانۀ اشياء نفيسۀ نجف، يك تمثال خيالى علی (ع) را فرستادند و او به این مناسبت به وزارت معارف دستور داد جشن بگیرند (شرح زندگانی من…ج3ص ۶۱۳)
برخی روزنامه نگاران هم «اين مرحمت عظمى را بر اثر استدعاى كافۀ مراجع تقليد نجف از آستان شاه ولايت دانسته و قبول اين استدعا را از طرف شاه ولايت، يكى از الطاف آن بزرگوار نسبت به رئيس الوزراء، وانمود كردند!! سردار سپه هم روز جمعۀ به استقبال اين تمثال تا عبدالعظيم رفت، و با تمثال كه بسينۀ خود زده بود جشن مفصلى برپا کرد و موضوعِ تبريك عمومى واقع گرديد از همه مضحكتر، دعوت و حضور سفير تركيه و سفير افغان در این جشن بود!
(عبدالله مستوفی … ج3ص ۶۱۴)
اما این حرکاتِ رضاخان، موقتی و تا ۱۳۰۴بود. به محض اینکه از نردبان قدرت بالا رفت و رضاشاه شد، دیگر نیازی بدان کارها نداشت. چون اکنون، قزاق و نظمیه داشت، در نتیجه 180درجه چرخید و محدوديتهاى سفت و سختى براى عزادارى روز عاشورا وضع كرد، حتی برای اینکه مردم را از روزه گرفتن بازدارند، مستوفی مینویسد: عمدا توپِ افطار و سحری را پس و پیش کرده:
«توپ افطار را نيم ساعت بعد از مغرب و توپِ سحر را يكى دو ساعت جلوتر از طلوع فجر، مىانداختند تا مردم را كه ساعت نداشتند به واسطۀ درازى ساعات روزه، از روزه دارى برى میكردند»
(همان…ج3ص۲۷۲)