به همه دوستان سلام عرض می کنم در مباحث ایسلاملیق و تورکلوک به حلقه دهم و از مباحث فلسفه علیه فلسفه به قسمت سوم وارد شدیم عنوان مطلوب بر این قسمت بازگشت به خویشتن بهترین دفاع در برابر هجوم فلسفه غرب است:
ما بر قله های بزرگان تاریخ و تراثمان ایستاده ایم و این چنین قد بلند گشته ایم جوانان فرهیخته و تحصیل کرده ی ما از اندیشه ملی و منبع عظیم و ذخار فلسفه ملی خود غافل اند.
فلسفه غربی اندیشه هجوم داشت به رفاه تورکان مسلمان چشم دوخته و غبطه و حسادت آنان را می خوردند برای رهایی از فقر و چنگ زدن در خاک مسلمانان چه جنایت ها که نکردند چه خون ها که نریختند اینان چه جنایت ها که نکردند ماجرای شوالیه های معبد یا سربازان مسکین؛ اینان پایه گذاران جنگ های صلیبی بودند صلیبیان حتی شکم قربانیان را برای یافتن طلا و سنگ های قیمتی که گمان می کردند آنها در قبل از مرگ بلعیده اند پاره می کردند این سربازان مسکین در اندک زمانی به ثروتی غارت شده دست یافتند و با فراموسون ها عقد اخوت بستند جنایات درون کلیسایی آنان هم وحشت آور و چندش آورو زجرآور است ماجرای سوزاندن جوردانو برونو با کتاب هایش در آتش ماجرای سوزاندن ژاندارک و …ما جنگ های صلیبی را هنوز فراموش نکرده ایم ؟ و جنگ های جهانی اول و دوم اینان دنیا را به خاک و خون کشیدند برتراندراسل می گفت من تعجب می کنم چرا جنگ جهانی به راه افتاد ما بشریت را با اخلاق متمدن کرده بودیم چرا تعجب می کنی فیلسوف بزرگ! نتیجه طبیعی و بدیهی همان اندیشه فرانسیس بیکن و ماکیاولی ها و کتاب شهریار و اندیشه های ابر مرد نیچه در چنین گفت زرتشت و فراسوی نیک و بد است که فیلسوفانی که عموما زندگی اخلاقی درست حسابی هم نداشتند و سال ها پیش از شما آقای راسل این اندیشه را طراحی کرده اند حرف های بی پرده ماکیاولی را در سیاست و اعمال بیر رحمی در آن را فراموش نکرده ایم.
اینان هنوز هم هنوز است بهداشت لازم را ندارند حتی خودشان را نمی شویند بعد به دنیا درس بهداشت می دهند و سازمان بهداشت جهانی تاسیس می کنند بوی گندشان در جلساتشان عالم و آدم را پر می کند تو معتقدی طبیعت را باید تازیانه زد تا قانونهایش را فاش کند چرا چون طبیعت خصم و دشمن است ولی فارابی و ابوریحان بیرونی و فلسفه ملی تورکان مسلمان معتقد است طبیعت دوست و مادر است باید طبیعت را دوست داشت آب نماد آفرینندگی و خاک نماد باروری خورشیدش نماد دولت و قدرت … فرق فارقی است میان من و تو رنسانس تو یعنی، بازگشت به اندیشه متعالی یونان باستان همان اندیشه ای که هم در افلاطون هم در ارسطو آدم ها را دو نوع می کند یونانی و بربر. بربرها حق انتخاب شدن و انتخاب کردن را ندارند رنسانس من بازگشتی است به مکتب تبریز و شمس تبریز رنسانس تو بازگشت به یونان و عصر فرق میان یونانی و بربر .
عزیزان من! دوستانم ما نیاز به فلسفه ملی داریم فلسفه ملی ما تورکان مسلمان اندیشه های فارابی و برپایی مدینه فاضله و احیای مکتب تبریز است مقبره العرفای تبریز مدفن صدها عارف شیدایی است که هر کدام مبلغانی بر اومانیسم بودند که اینک توسط یکی از ایادی مشروطه ماسونی و تشیع شعوبی به گلستان باغی تبدیل شده بازار بزرگ تبریز، امیر بازاری که آن موقع و این موقع بزرگ ترین بازار سرپوشیده جهان بوده است جایی است که خاقان امیر تیمور لنگ می آید طلاجاتی آنجا می بیند که در هندوستان ان دوران نبوده و به خاطر همین بازار و رونقی اقتصاد و فراوانی ثروت از تعرض به آن جا چشم پوشی می کند و اسم آنجا هم امیر بازاری می ماند قرن هشت هجری..
پادشاهان تورک چون همگی دارای شخصیت های ملی هویتی و مکتبی بودند به معنای دقیق کلمه اومانیست بودند یعنی، انسان گرا لذا هرگز به جنایت و غارت ملل نپرداختند ولی اینان با جعل تاریخ و نوشتن تاریخ و فرهنگ برای ملت ها و فریب و دغل مسیونرها و مبلغ ها و نفوذ آنان، ما را از خود تهی کرده اند.
اینان شاهانمان را مستبد و خون ریز معرفی نموده اند اندیشه استبداد شرقی را فیلسوفی به نام مورگان در غرب در دل فلسفه غربی برای بیزاری و نفرت مردم از دو امپراطوری عثمانیه و قاجار طرح کرد من نمی دانم چطور پادشاهانی مستبد و خونریز، وزیرانی باهوش چون خواجه نظام الملک و امیر کبیر و …داشته اند؟ به عنوان مثال ناصرالدین شاه تبریزی، شاه شهید شاهی بود باسواد دارای مکتب، واجد روحیه ای لطیف و هومانیتار؛ هم شاعر بود هم خطاط هم نقاش هم عکاس هم داستان سرا هم سفرنامه نویس و هم نویسنده کتابی درباره مثنوی مولانا هم جهان مدرن دیده بود هم مدرن پسند بود هم مقاوم در برابر مرتجعین و قدغن کننده مراسم عمر کشون در کشور که شاید با فتوای قتلش بی سبب نبود را قدغن می کرد هم مراعات کننده آداب و رسوم از آن سو تکیه دولت را تاسیس می کرد و مراسم تعزیه امام حسین برگزار می کرد هم تکیه دولت اپرا داشت به اروپا سفر می کرد و با بزرگان و رهبران جهان عکس می گرفت و هم مدرنیته را به ایران می آورد.
در برابر فراماسون ها و انگلیس سفت و سخت بود وی بنیانگذار اکثر موسسات جدیدالاحداث در کشور بود، پادشاه اولین ها لقب گرفته است رفرمیست بود و در بهبود کیفیت زندگی رعیت می کوشید اولین مدرسه را ساخت اولین شورای دولت را با 6 وزارتخانه تشکیل داد اولین سکه را ضرب و اولین اسکناس را چاپ کرد – اولین دیوان مظالم را جهت دادخواهی تشکیل داد یعنی، قوه قضاییه مستقل از حاکمیت، نخستین بانک را تاسیس کرد اولین تمبر را چاپ کرد اولین تلگراف را و اولین خیابان مدرن و اولین موزه و اولین باغ وحش، اولین عمارت 5 طبقه، اولین ساعت، اولین قطار، نخستین مجسمه شهری، نخستین کارخانه صنعتی، اولین عکاسخانه، تولید الکتریسته، شهرسازی مدرن، راهسازی مدرن، اولین خط راه آهن نخجوان جلفا و بندر انزلی و پیر بازار ، سالن اپرا، مدارس فنی به روش مدرن از جمله دارالفنون، اعزام اولین گروه های دانشجویی به اروپا جهت تحصیل در شاخه های پزشکی و مهندسی ،بازسازی ارتش ممالک محروسه قاجار، افزودن به مرزهای زندیه از برکات دوره طلایی ناصری است.
فلسفه غرب به تقویت شعوبیه در جهان تورکی اسلامی پرداخت مکتب فکری و عرفانی پادشاهان ما اجازه غارت و جنایت و انسان کشی را نمی داد اصولا بنیان نظام اقتصادی فئودالیسمی البته چنین ایجاب می نمود کسی که فلسفه فارابی را دارد نیازی به هیوم و هگل و مارکس و انگلس و جان لاک و …ندارد کسی مولانا دارد چه نیازی به عرفان بزک شده سنت آگوستینش یا پائلوکوئیلواش …یا کابالای یهودی اش دارد وقتی تورکان مسلمان اسطوره هایی چون اغوز خان و مته خان و کوراوغلو دارند در عرصه حکومت داری و معناداری و تشریع پیشوایانی چون حضرت محمد و حضرت علی و فنون حکمداری سلاطین و فاتحان و شاهانی چون محمود غزنوی، طغرل، آلپ اصلان، ملک شاه سلجوقی، سلطان سنجر، چنگیزخان، امیرتیمور، نادرشاه، شاه اسماعیل ختایی، سلطان سلیم ، صلاح الدین ایوبی، محمد شاه قاجارتبریزی، ناصرالدین شاه تبریزی و عباس میرزای تبریزی و … دارد چه نیازی به دموکراسی غربی و سازمان های غربی دارد؟!
ما باید برای مقابله با چنین فلسفه ای که با فراماسون ها و شعوبیه همسفره و همکاسه و هم پیاله است تنها یک راه داریم و آن بازگشت به خویشتن است هویت تورکی اسلامی با فلسفه ملی.
زیرا فلسفه غرب بمثابه ریشه، شاخه هایی در دول و ممالک دارد من جمله شعوبیه پسامدرن و از میوه های آن شاخه اندیشه ایرانشهری است که از صندوق آن جز غارت و جنایت و تبعیض و بی عدالتی، رهیافت و برون رفتی دیگر ندارد به تعبیر مولانا:
تا بداند مومن و گبر و یهود*کاندرین صندوق جز لعنت نبود
ربنا لا تواخذنا ان نسینا او اخطانا
دکتر عبدالغفار بدیع