شهید باکری نه ماه شهردار ارومیه بود. گفته میشود روزی باران شدیدی بارید و جویها لبریز از آب شد. شهید شخصا در مناطق فقیرنشین سیل زده حاضر و به یاری مردم شتافت. او متوجه خانهای شد که آب آن را فراگرفته بود. در حیاط خانه پیرزنی فریاد میکشید و کمک میخواست.
آقا مهدی در را هل داد و باز کرد. آب تا بالای زانو رسیده بود. از پیرزن پرسید که آیا کسی زیر آوار مانده یا نه. پیرزن بر سر و صورتزنان گفت که وسایل خانه و کل زندگیاش زیر آوار مانده و آب به زیرزمین رفته است. او به کمک دوستانش جلوی در، سد خاکی درست کردند تا آب بیشتری داخل خانه نیاید.
سپس به کوچه دوید و وانت آتشنشانی را پیدا کرد و با پمپ آتش نشانی آب جمع شده در زیرزمین را خالی کرد در حالیکه خود غرق گل و لای شده بود.
پیرزن که حالش بهتر شده بود شروع کرد به دعا کردن مهدی باکری. گفت: خدا خیرت بدهد پسرم. آن شهردار فلان فلان شده کجاست تا کمی از غیرت تو یاد بگیرد.!!!
تا لحظهای که شهید باکری وسایل را جمع کند و از خانه بیرون برود، پیرزن مشغول دعا کردن مهدی و نفرین شهردار ارومیه بود!
….
شهید باکری متولد سال۱۳۳۳ میاندوآب و دانش آموخته مهندسی مکانیک دانشگاه تبریز بود.
پس از حمله بعثیان، جهت دفاع از کشور شهرداری را رها کرد و به میادین جنگ شتافت.
فرزند محبوب آذربایجان در عملیات بدر در تاریخ ۲۵ بهمن ۶۳، براثر اصابت تیر مستقیم، به لقای معشوق نایل گشت.
هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آرپیجی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست و هرگز پیدا نشد.
گرامی میدارم یاد آن شهید سعید، برادران و یارانِ شهید، جانبار و آزاده اش را.
اکنون وقتی عملکرد این شهردار شریف را با برخی مدیران و شهرداران فاسد اختلاسگر مقایسه میکنم، حس میکنم که ایشان خیلی سعادتمند بودند که به آسمان پرواز کردند و رها شدند.
اما بسیارند جانبازان و آزادگانی که تمام هستی خود را صرف دفاع از سرزمین شان کردند و پیر شدند.
و اکنون با دیدن اختلاس ها و مفاسد اقتصادی مدیرانِ متظاهر درد می کشند اما صدایشان در میانِ های و هوی ریاکاران پرادعا و مافیاهای اقتصادی و باندهای قدرت گم شده، وادار به سکوت شده اند.
شرم بر اختلاسگران و شرم و ننگ مضاعف بر چپاولگرانی که از شهدا هم جهت کسب نان و نام بهره میبرند و خود را پاکدست و خادم ملت می خوانند و از انقلاب فقط سفره اش را میشناسند.
رسول معینی راد