بی هیچ شبهه ای تخت جمشید نمونه از یک اثر باستانی است و سازندگان اصلی ان ملیت های چون بابلی ،ایلامی ، مادی و یونانی بودند که اسیر قدرت امپراتوری هخامنشی شدند و همین انگاره خوابیده در پشت این بنای باستانی جذبه نشئه آور برای این طیف ساخته است . طبعا چنین کششی با یک دافعه بزرگ همراه است.
و آن نفی و طرد دسترنج مللی است به ساخت و ساز آن جلب شده اند. هیچکس به عظمت هنری ملت های مغلوب هخامنشیان اهمیتی نمی دهد زیرا تقدیر تاریخ برای بردگان ،شکوه و عظمت رقم نمی زند و مطابق معمول بنای تخت جمشید وهنر حکاری آن به نام قدرت و نبوغ فکری داریوش و کوروش مهر تائید خورد و این عجیب است که آفریده هنری ،صاحب یا صاحبان خود را نمی شناسد و یا عمدا آن را به باد نسیان و فراموشی سپرده است . به هر روی تمدن و فرهنگ دو روی دارد ،یک روی آن تلاش و کوششی خستگی ناپذیر که بر آفریدگان خود روا می دارد و طرف دیگر ، اعمال بیدادگری بیرحمانه ، بر صاحبان اصلی و آزاد گذاشتن دست تطاول گران برای تصرف و تسخیر آن است . تقریبا پنجاه سال پیش که جشنهای دو هزار و پانصد ساله در کنار آرامگاه کوروش در حال برگذاری بود ،مردم ایران در حالیکه زیر تورم لجام گسیخته در تنگنایی سخت بودند ،سنگ و ستون تخت جمشید، را پشتواره ای از اجحاف و ستم می دانستند که بر گرده آنها سنگینی می کرد و روشنفکران ناراضی از حاکمیت ، با تقبیح ت ایران باستان ،و حمله به نمادهای باستانی ،تاریخ این کشور را تداوم ستیز ابدی مستضعفان، با اربابان و شاهان می نگاشتند . و اکنون بعد از گذشت تقریبا نیم قرن از آن حادثه ، انتلکتولهای مایوس و نشسته در دنیای متروپولیس و متجددان از مذهب بریده ، مانقورت های الینه شده ، سعی دارند از این کالبد ویران ،گوساله سامری برای زنده کردن عظمت گذشته ایران بسازند . نتیجه و ماحصل نیم قرن تلاش و تکاپوی حافظان تاریخ و اندیشه این مرزو بوم معارضه و هروله کردن بین امروز و هزار سال پیش بوده و با یاسی از گذشته سیاسی خود دست امداد به سوی ستون ها و سنگ های این بنا کرده اند، تا حاجت شان را بر آورده سازد منظره ای درد آور و سرگیجه کننده ، از انحطاط و زوال اندیشه در این سرزمین.
بهنام کیانی