تحلیلی بر تنش میان ایران و آذربایجان
کاوش در بحران به وجود آمده در روابط بین جمهوری آذربایجان با ایران نیازمند نگاه به گذشته و تحلیل آن و نتیجه گیری از فرایند فعلی است. این واقعیت که جمهوری آذربایجان قبل از استقلال خود نیز در ایران، دشمنان زیادی داشت و از دید آنها جمهوری دروغین و مطرود به حساب می آمد؛ حقیقتی انکار ناپذیر است. کتاب مغلطه آمیز عنایت الله رضا با عنوان «آذربایجان یا آران»، نمونه ای از هزار خروار صفحهایست که نویسندگان و تاریخ نویسان ایرانی علیه این کشور نوشتند و فضای روشنفکری ایران را با این ادبیات تحریفی پرکردند!… بعد از جریان فرقه دموکرات، روشنفکران ملیگرای ایرانی با رویکردی عتابآلود و مغرضانه، فضای اندیشه و تحقیق در مورد تاریخ آذربایجان را چنان با تابوهای ایدئولوژی ایرانشهری آلوده کردند که، کسی به خود جرأت نمیداد تا علیه آن اقامهی دلیل کند. طبعاً وقتی انقلاب ۱۳۵۷ در ایران اتفاق افتاد، فضای موجود سیاسی در آذربایجان نتوانست به موقع مطالبات خود را به سمت مردم و احزاب پیش ببرد. این خلأ بعد از خلع قدرت رضاخان توسط متفقین، یکبار تجربه شده بود؛ هرچند نبوغ ذاتی پیشه وری جای آن را پر کرد. بعد از قلعوقمع دولتمردان سیاسی فرقه دموکرات، و نزدیک به انقلاب ۵۷ رجل سیاسی برخاسته از متن ملت در آذربایجان نبود. در حالیکه کردها شخصیتهایی چون قاسملو-غنی بلوری و شرفکندی را داشتند. حزب خلق مسلمان گرچه به سمت مطالباتی رفت که از دوره مشروطه مطرح بود، اما جریانهای نفوذی با کشاندن مطالبات به سمت نفی ولایت فقیه، باعث رودر رویی دو روحانی متنفذ شدند. حال آنکه خواسته اصلی آذربایجان موضوع ولایت فقیه نبود. اینها اشاره ای است به این مطلب اساسی که، موضوع ملیتها و قومیتها به خاطر جبر حکومتی تبدیل به یک گفتمان سیاسی در ایران و در آذربایجان نشد و عدم بسط فکری آن در جامعه باعث شد که، جمهوری اسلامی علیرغم رد هر گونه نشان طاغوتی، به بزرگترین معضل حاصل از نظام پهلوی یعنی نفی تکثر قومی و ملی در ایران توجه نکند. لذا موضوع ملیت در ایران نه تنها از بین نرفت بلکه با انکار صوری کوروش و داریوش، خود را در وجه دینی بازتولید کرد. و همان معضلاتی که ایران در روابط شکننده خود با اتنیک ها با همسایگانش در دوره پهلوی داشت دوباره به سراغش آمد. طبعا در این بین آذربایجان با سابقه تاریخ طولانی خود و حاکمیت سیاسی هزارساله بر ایران و حفظ این سرزمین مهمترین دغدغه در سیاستگذاریها شد. در برهه ای که جمهوری آذربایجان استقلال خود را اعلام نمود، در ایران دو رویکرد متفاوت با نتایج یکسان به این جمهوری وجود داشت. رویکردی مذهبی با چاشنی ملیگرایی، دوم دیدگاهی کاملا ملیگرا. در رویکرد اول مبنا بر این بود که، جمهوری آذربایجان با داشتن اکثریت مذهب شیعه، به سمت ایران متمایل خواهد شد و جزوی از کشورهای اقماری ایران در خواهد آمد و ملیت ایرانی (فارسی) را خواهد پذیرفت، و به همان طریقی که در ایران چنین رویه ای اعمال می شود به جلو خواهد رفت. نگاه دوم کاملا متفاوت بود. از دید آنها جمهوری آذربایجان کاملا نظام عرفی دنیای مدرن را پذیرفته و بر سر ملیت تورکی خود خواهد ایستاد و ایران اولاً نباید کشوری به نام آذربایجان را به رسمیت بشناسد و اگر هم بشناسد، باید نام دیگری داشته باشد و جمهوری اسلامی نیز باید تمامی همت و لاش خود را برای تضعیف، فروپاشی وهضم آن درایران بزرگ را به کار برده و دکترین سیاسی خود را به این روش به کار گیرد. این دو بینش بر حسب موقعیت و شرایط ، در سیاست خارجی ایران به کشور آذربایجان کم و بیش اعمال شده و می شود. در واقع یکی از مهمترین دلایل طولانی شدن مناقشه قاراباغ، نگاه سیاسی یکسان دو کشور همسایه روسیه و ایران با اهدافی متفاوت به آذربایجان بود. البته کلید حل قاراباغ در اصل در دستان روسها بود و در این موردِ به خصوص نقش قاطع و تعیین کننده داشتند. اما جمهوری اسلامی نیز علاقه ای به پایان یافتن مناقشه قاراباغ نداشت و حل و فصل آن را با منافع خود همسو نمی دید .
تغییر حاکمیت در ارمنستان و سقوط دولت روسگراها در این کشور، فضای سیاسی قفقاز را کاملا دگرگون کرد. سیاست پاشینیان نزدیکی بیشتر به دولتهای غربی بود. به همین جهت، باعث و بانی تغییر عمده در سیاست خارجی دولت روسیه در قفقاز شد. این سیاست همزمان بود با تغییر نگرش دولت ترکیه به روسیه و نزدیکی به این کشور. مسائل مربوط به سوریه و نفوذ به منطقه قفقاز نیازمند تعامل با روسیه نیز بود. این رویکرد دولت ترکیه، گرچه با نارضایتی دولتهای غربی و آمریکا مواجه شد، با این حال ناکامی دولتهای غربی و تردیدهای ایالات متحده در مورد دخالت نظامی در سوریه، ترکیه را مطمئن ساخت که کلید حل مسئله سوریه در دست روس ها است. در مورد نگاه جمهوری اسلامی به ارمنستان، گرچه سیاست دوستی و همکاری این دو کشور در طول سی سال بعد از استقلال این کشور تغییر اساسی نکرده است، اما روی کار آمدن پاشینیان، ایران را نسبت به تداوم سیاست غربگرایی در ارمنستان نگران ساخت. غیر از این مورد، وجود ترکهای آذربایجان در شمال غربی ایران نیز سایه بر روابط این دو کشور انداخته و لااقل از حیث ظاهری، ایران مجبور شده است به برخی از ملاحظات تن دهد. وقتی جنگ دوم قاراباغ شروع شد، آن حمایت گستردهای که ارمنستان از ایران انتظار داشت صورت نگرفت. با اینحال در فردای آتش بس و روشن شدن مفاد قرارداد نوامبر نگرانیها در ایران تبدیل به دغدغه اصلی شد. زیرا در مفاد قرارداد، موضوع باز شدن کریدور زنگهزور جزوی از موارد توافق بود. طبعاً بازشدن این دالان باعث تغییر مسیر حمل و نقل انرژیی شد و نیز اسباب بازشدن پاهای اقتصادی ترکیه به آسیایی میانه را نیز هموار می ساخت. این اتفاق به نوبه خود قدرت چانه زنی ایران در مسائل سیاسی خود با قدرتهای غربی را تحتالشعاع قرار می داد و نیز اعمال فشار بر دولت ترکیه در موارد مربوط به خاورمیانه و منطقه را نیز را تضعیف می کرد.
اکنون این سوال مطرح است که، آیا تضعیف منافع ایران ناشی از عملکرد دولتین ترکیه و آذربایجان است یا این ضرر حاصل محاسبات اشتباهی از ناحیه خود کشور است؟ در یک ارزیابی کلی مشکلاتی که بعد از پیروزی آذربایجان در قاراباغ گریبانگیر ایران شده است، ناشی از پیامدهای ذاتی ژئوپلیتیکی قفقاز خصوصاً آذربایجان نیست. هر کشوری به طور ذاتی دنبال منافع خود است و عملکرد دولت مردان آذربایجان در جهت حفظ و توسعه منافع این کشور به هیچ روی علیه کشور ثالث نیست. تفکر ایرانشهری مبتنی بر به کارگیری عوامل بازدارنده برای رشد و توسعهی کشورهای همسایه خصوصاً آذربایجان است.
:«یک آذربایجان فاقد توسعه اقتصادی و سیاسی، امنیت و تمامیت ارضی ایران را بیمه می کند». چنین ملاحظاتی فاقد بینش درست از فلسفه حیات سیاسی است. این فکر شبیه به این تلقی بیمارگونه است که، پدران یا مادران باید مانع رشد فیزیکی و روحی کودکان شوند، چون در آینده می توانند جای آنها را بگیرند. جمهوری آذربایجان بعد از استقلال سیاسی از روسیه با برنامه ریزی خاص خود چه از حیث نظامی و چه به لحاظ اقتصادی و سیاسی توانسته پیشرفت کند و این پیشرفت به وی اجازه می دهد در سیاست خارجی نیز با اعتماد بهنفس بیشتر به دنبال منافع خود باشد. این سیاست با اصل توسعه اقتصادی وثبات سیاسی کشوری ثالث در تضاد نیست. خصوصاً وقتی که چنین کشوری همسایه باشد. امروزه توسعه اقتصادی بدون رشد مناطق پیرامونی یا همسایه بسیار سخت و مشکل است. به همین دلیل ما می بینیم آذربایجان و ترکیه بسیار علاقمند هستند تا مشکلات تاریخی خود را با ارمنستان حل و فصل کنند و به صلحی پایدار دست یابند. در حقیقت بخش مهمی از پیشرفت و توسعه این دو کشور منوط به همراهی و همگامی کشوری است که لااقل دریکصد سال اخیر همیشه موجب تزاحم سیاسی و نظامی بوده است. عمده مشکلات ایران با همسایگان خود به ساختار حاکمیت سیاسی برمی گردد که از دوره پهلوی اول بر این کشور تحمیل شده است. بخشی نیز معلول طبیعی ایدئولوژی سیاسی جمهوری اسلامی ایران است. به عقیده بنده نویسنده مطلب فوق الذکر با نادیده گرفتن این موضوعات بیهوده به فکر مسئله آفرینی از جمهوری آذربایجان است. ساختار حاکمیت ملی در ایران نارسا و غیرواقعی است. حاکمیت ملی در ایران که از دوره پهلوی اول تا به امروز دست نخورده باقی مانده است، بر مبنای یک قومیت بنا شده و آذربایجانیها، عرب و کردها به عنوان اکثریت اتنیکی که در خارج از حدود ارضی ایران و در کشورهای همسایه زندگی می کنند، در این تعریف مورد انکار واقع شده اند. این مسئله به خودی خود مشکل زاست. زیرا حاکمیت ساختار سخت افزاری است و خلل موجود در آن، روبناها را با مشکل فروپاشی روبرو می سازد. در دوره محمد خاتمی برای حل این مشکل پیشنهادی از سوی وی برای ادارهی امور کشور به شکل فدرالیستی ارائه شد که خیلی زود از طرف افراطیون ایرانشهری سرکوب گردید. ایران نیز همانند سایر کشورها که دنبال توسعه سیاسی واقتصادی است، بدون پذیرش ملزومات فلسفه سیاسی دنیای مدرن، نمی تواند به پیش رود. مهمترین ملزومات سیاسی کشورهای چند زبانه و چند اتنیکی، رسمیت یافتن حقوق اساسی آنها در ساختار حکومتی است. ملتها و اتنیکها اگر در قدرت سیاسی و اقتصادی نادیده گرفته شوند، بحران تمامیت ارضی هیچگاه از سپهر سیاسی این کشورها زدوده نخواهد شد. نادیده گرفتن اتنیکها، در حقیقت نادیده گرفتن تراکم قدرت سیاسی تعریف نشده است که در شرایط خاص به شکل انفجاری عمل می کند. درصد سال اخیر این کشور چندین بار شاهد ظهور این قدرت تا مرحله فروپاشی بوده است. این اتفاقات نه تنها دولت مرکزی را متقاعد به پذیرش واقعیت وجودی اتنیکها نکرده؛ بلکه در هر مرحله حاکمیت با لجاجت بیشتر مصمم به سخت گیری بیشتر به منظور تسهیل فرایند آسیملاسیون بوده است. با این حساب، دولت مقتدر مرکزی مجبور است همیشه دست به عصا و با رویکردی سنتی عقب مانده پیش رود. طبعاً رابطه سیاسی، اقتصادی و فرهنگیاش با همسایگانی که اشتراکات اتنیکی دارد، همیشه تنشآفرین و بحران زا خواهد بود. برخی در ایران فکر می کنند: دست یافتن به سلاح های پیشرفته غیر متعارف و رشد میلیتاریسم فارسی، می تواند به حفظ تمامیت ارضی بینجامد! روشن است که اولاً دست یافتن به این سلاحها آسان نیست و معمولاً نیز هزینه سنگینی را بر کشور تحمیل می کند؛ همچنین با مخالفت همسایگان نیز روبرو می شود. ثانیاً چنین تفکری در حقیقت بیشتر به انزوای ایران خواهد انجامید. آنگونه که کره شمالی گریبانگیر آن شده است. مورد بعدی که بی ارتباط با موضوع اول نیست، مسئله ایدئولوژی سیاسی در کشور است. این ایدئولوژی به نوبه خود رابطه ایران با جهان غرب را تیره و تار ساخته است. لذا، همین اتفاق باعث شده ایران از بیشترین طرحهای بزرگی که در منطقه در حال اجرا است، کنار گذاشته شود.
بهنام کیانی / اجیرلی