تحلیلی متفاوت در مورد قطب بندی جدید جهانی و موقعیت حرکت ملی!
مقدمه:
فرو پاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و پایان جهان دو قطبی که بعد از جنگ جهانی دوم شکل گرفته بود، آمریکا را یکه تاز میدان سیاست جهانی کرد.
دولتی که به خاطر دارا بودن تمامی شروط لازم برای ابر قدرتی تا به امروز بدون داشتن رقیب توانسته جایگاه خود را در عرصه سیاسی، اقتصادی، نظامی و نیز تکنولوژی حفظ کند.
اما چند سالی است که 3 رقیب قدرتمند، قد علم کرده و دور نیست که در سالهای آتی جهان شاهد دوران جدیدی باشد «جهان چند قطبی»!
جمهوری خلق چین، اتحادیه اروپا و با فاصله نسبتا زیاد روسیه، دولتهائی هستند که میتوانند به عنوان قطبهای جدید جهانی در مقابل آمریکا و نظام تک قطبی عرض اندام نمایند.
اما هر کدام از این قدرتها در مقابل ایالات متحده آمریکا ضعفهایی دارند که بدون رفع آنها نمی توانند آنچنانکه میخواهند در برابر آن قد علم کنند.
الف- جمهوری خلق چین:
این کشور پهناور با بیشترین جمعیت جهان، هر چند به خاطر دارا بودن توان اتمی، داشتن حق وتو و نیز رشد چشمگیر اقتصادی و تکنولوژیکی بی تردید یکی از قدرتهای مطرح جهانی میباشد، اما در رویارویی و رقابت با آمریکا، بدون رفع وابستگی اش به انرژی امکان تبدیل شدن به قدرت اول جهان را ندارد.
ب- اتحادیه اروپا:
اتحادیه اروپا به رهبری آلمان و فرانسه در زمینه صنایع و تکنولوژی از چین و روسیه بسیار جلوتر بوده و در زمینه نظامی نیز با وجود فرانسه اتمی و دارای حق وتو در سازمان ملل توان تبدیل شدن به ابر قدرت را داراست. (اتحادیه اروپا به یمن اقتصاد قوی و تکنولوژی بالا به راحتی میتواند در کوتاه ترین زمان ممکن ارتشی قوی با تکنولوژی فوق مدرن داشته و بتواند توان نظامی خود را در حد یک ابر قدرت برساند) اما آنها نیز همانند چین در رقابت با آمریکا به دلیل وابستگی شان به انرژی نمی توانند حرف آخر را زده و به قدرت اول جهانی تبدیل گردند.
ج- جمهوری فدراتیو روسیه:
این کشور هر چند به عنوان میراث دار اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی از توان نظامی بالایی برخوردار و به دلیل وسعت سرزمینی از منابع معدنی و بویژه نفت و گاز فراوانی برخوردار میباشد، اما به لحاظ اقتصادی و بویژه تکنولوژی، اصلا قابل مقایسه با دیگر رقیبان نمی باشد! به همین علت بدون دستیابی به تکنولوژی مدرن و اقتصادی تاثیر گذار در جهان هیچگاه به عنوان رقیبی جدی برای اتحادیه اروپا و چین و بویژه آمریکا نخواهد بود.
د- ایالات متحده آمریکا:
این کشور بویژه بعد از جنگ جهانی دوم تا به امروز در تمامی زمینه ها حرف اول را زده و با دارا بودن توان مالی، تکنولوژیکی، نظامی، و نیز معادن غنی بویژه نفت، تنها قدرتی است که تمامی شروط یک ابر قدرت را داراست و تنها در صورتی که چین و اتحادیه اروپا بتوانند مشکل انرژی خود را حل کنند میتواند جایگاه خود را به عنوان قدرت اول جهانی حفظ نماید، طبعا با حل کمبود انرژی از سوی رقیبان، توازن قدرت بهم خورده و یکی از آنها بتواند به قدرت اول جهانی تبدیل گردد.
به همین خاطر سالهاست که تمامی رقیبان آمریکا در تلاشند تا با حل کمبودهایشان بتوانند نظم نوینی را جایگزین سیستم فعلی ساخته و جهان را آنچنانکه میخواهند بار دیگر بین خود تقسیم نمایند!
تلاش رقیبان برای رسیدن به توانائی آمریکا و تبدیل شدن به قطب جدید جهانی!
- اتحادیه اروپا:
اتحادیه اروپا به رهبری آلمان و فرانسه خوب میدانست که بدون دست یابی به منابع انرژی قادر به تبدیل شدن به قدرتی در قد و قواره آمریکا نخواهند بود، به همین علت با وجود اختلافات تاریخی، سیاسی و ایدئولوژیکی در پی جذب روسیه بود، چرا که ورود روسیه به اتحادیه اروپا علاوه بر رفع مشکل منابع زیرزمینی و بویژه نفت و گاز، به دلیل دارا بودن توان بالای نظامی و موقعیت ژئوپولیتیکی اش اروپا را به قدرت اول جهان تبدیل میکرد.
تلاشهایی نیز از سوی آلمان به عنوان رهبر اتحادیه صورت گرفته و موفقیتهایی نیز به دست آمده بود که به یکباره با دخالت عوامل نفوذی آمریکا در هر دو طرف نه تنها مانع از نزدیکی آنها گردید بلکه با بحران اوکراین تبدیل به دشمنی نیز گردید، به عبارتی با کارشکنی آمریکا، اروپا نتوانست با جذب روسیه به هدف استراتژیکی اش نزدیک گردد، قطعا رهبران اتحادیه اروپا نیز بیکار ننشسته و برای خنثی سازی سیاستهای آمریکا برنامه هایی را تدارک دیده اند.
جمهوری خلق چین نیز همانند اتحادیه اروپا به اهمیت روسیه واقف بوده و به همین دلیل با وجود اختلافات ایدئولوژیکی و نیز ارضی که با روسیه داشته و دارد، تلاش میکند تا با ترفندهای گوناگون آن کشور را به خود نزدیک سازد، اما اتحادیه اروپا و بویژه آمریکا با استفاده از همان ابزار نفوذی توانسته تا به امروز مانع از همکاری همه جانبه این دو قدرت اتمی گردد «آمریکا و اتحادیه اروپا خوب میدانند که نزدیکی این دو قدرت، پایان یکه تازی غرب و ظهور مجدد قدرت از شرق خواهد بود.»
- جمهوری فدراتیو روسیه:
جمهوری فدراتیو روسیه، به توانائی های خود واقف بوده و میداند که یارای مقابله با تکنولوژی و توان بالای اقتصادی آمریکا را ندارد، به همین علت او نیز به دنبال متحدی است که با همکاری آن بتواند به قدرت برتر و قطب جدید تبدیل گردد، اما تفکر غالب در مردم و سیاستمداران روس که هنوز همانند فارسها و یونانیها در توهم بسر برده و در آرزوی تبدیل شدن به قدرت اول بسر میبرند، اجازه نمی دهد که این کشور تحت هژمونی دولتی دیگر قرار گیرد. به همین خاطر با وجود درک کمبودهایش در تلاش است تا در همکاری با دیگر قدرتها به عنوان شریک شناخته شود! حال آنکه نه چین و نه آلمان به هیچ وجهی حاضر به تقسیم قدرت نیستند.
به همین خاطر است که روسیه سیاست خود را تغییر و در صدد جذب مجدد دولتهای جدا شده از اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی میباشد و چون خوب میداند که اشغال و تجاوز به آن کشورها تقریبا غیر ممکن میباشد، گزینه دیگری را در سرلوحه سیاستش قرار داده و آن جذب و همکاری با اتحادیه کشورهای تورک و نیز دیگر دولتهای همجوار میباشد، به همین علت است که نه تنها مانعی برای تشکیل اتحادیه کشورهای تورک ایجاد نکرد، بلکه با حمایت از عملیات آزاد سازی قره باغ توسط آزربایجان شمالی و نیز حمایت از دولت قزاقستان عملا راه را برای تشکیل آن هموار نیز ساخت، از دیگر سو با نزدیکی به رژیم و نیز حمایت از توسعه طلبی آن در خاورمیانه در تلاش است تا بتواند قدرت چانه زنی و سهم خواهی اش را حفظ نماید. (البته در تلاش نیز میباشد تا دیگر کمبودهایش را نیز بر طرف سازد، زیرا خوب میداند که بدون دستبابی به تکنولوژی و اقتصادی قوی در دراز مدت جایگاهی در کلوپ قدرتهای تاثیر گذار نخواهد داشت).
طبیعی است که آمریکا نیز برای حفظ برتری اش و کنترل رقیبان، بیکار ننشسته و از تمامی امکاناتش برای ناکام گذاشتن شان استفاده خواهد کرد.
نیاز آمریکا به متحدین تاکتیکی برای رویارویی با اروپا و چین و روسیه !
ایالات متحده آمریکا به خاطر نداشتن مرز زمینی جهت کنترل سه رقیب اش «پایگاه های نظامی و اطلاعاتی آمریکا هر چند برای باز دارندگی و حملات نظامی در سراسر مناطق حساس جهان به وظیفه محوله خود عمل میکنند، ولی برای مهار قدرتهای اتمی و غولهای اقتصادی و نظامی کافی نیست.» به ناچار نیازمند نیروهائی است که در ظاهر به عنوان شرکای استراتژیکی آمریکا ولی در اصل بعنوان نیروهای نیابتی آن در زمان لازم عمل نماید.
این نیروها می بایستی از بین کشورهائی انتخاب گردند که دارای اختلافات ایدئولوژیکی، سیاسی، تاریخی و نیز ارضی با آن سه قدرت داشته باشند.
و این ویژگی تنها در دو قدرت منطقه ای وجود دارد «اعراب مسلمان و تورکها» چرا که:
- اتحادیه اروپا: سالها در گیر جنگهای ایدئولوژیکی با تورکان و اعراب بوده و خاطرات خوشی از فتوحات تورکان و اعراب در اروپا ندارد.
- جمهوری خلق چین: به دلیل داشتن میلیونها تورک اویغور و همسایگی با چند کشور تورک از یک سو و نیز سابقه تاریخی فتح و فرمانروائی چند صد ساله تورکان در آن کشور و امروزه رشد ملی گرائی و نیز اسلامگرائی در بین اقلیتهای مسلمان اسیر در کشورش، آنها را تهدیدی جدی برای خود میداند.
- جمهوری فدراتیو روسیه: این کشور به دلیل جنگهای طولانی با تورکان، اشغال اراضی و قتل عام هایی که انجام داده و نیز به دلیل وجود میلیونها تورک ساکن در زندانی بنام روسیه، بی تردید بیشتر از اتحادیه اروپا و چین مخالف قدرت یابی اسلام و تورکان در روسیه میباشد (استفاده تاکتیکی از آنها جهت اجرائی کردن سیاستهای استراتژیکی اش قطعا نه تنها منافاتی با دشمنی اش ندارد بلکه نظارت و کنترل آنها به نفع منافع ملی اش نیز میباشد.)
آمریکا دقیقا به خاطر اشراف کامل به این اختلافات تلاش کرده تا با اعراب، تورکیه، جمهوریهای تورک جدا شده از اسارت شوروی، تورکان اویغور تحت اشغال چین و نیز تورکان ساکن در زندانی بنام روسیه روابط دوستانه و مناسبات استراتژیکی برقرار نماید.
به همین علت است که با وجود حمایت همه جانبه از اسرائیل، هیچگاه با دول عربی – اسلامی رابطه اش را قطع نکرده و حتی با فروش سلاحهای مدرن و ارتباط سیاسی و اقتصادی و … توانست به متحد و شریک تجاری شماره یک آن کشورها تبدیل گردد.
و یا با استقلال یافتن دولتهای تورک تلاش کرده تا روابط دوستانه ای با آنها برقرار نماید و جالب آنکه حتی در حمایت از تورکان اویغور بیشتر از کشورهای تورک و مسلمان تلاش میکند!؟
استراتژی جدید ایالات متحده آمریکا برای دوران جهان چند قطبی!
با قدرت یابی چین و نیز تشکیل اتحادیه اروپا، آمریکا استراتژی جدیدی را طراحی کرده که هدف اصلی اش جدا کردن روسیه از دیگر رقیبان و کمک به آن برای تبدیل شدن به ابرقدرتی پوشالی و کنترل شده میباشد! که در عین دارا بودن مولفه های قدرت در ظاهر، عملا برای مهار دو رقیب اصلیش عمل نماید.
آمریکا با شناخت نقاط ضعف و قدرت روسیه که نتیجه سالها رقابت با آن کشور میباشد، در تلاش است تا در آینده ای نه چندان دور با نزدیکی و همکاری کشورهای تورک از یک سو و برخی دولتهای منطقه از دیگر سو روسیه را به ظاهر تبدیل به قدرتی بزرگ نماید!؟ تا با اعتماد به خود و شرکایش نه تنها به چین و اروپا نزدیک نگردد بلکه با آنها وارد رقابت نیز گردد.
در این چند سال شاهدیم که بر خلاف ورود نیروهای نظامی روسیه به گرجستان که آمریکا با آن به شدت برخورد کرد، در دیگر موارد مشابه صرفا به مخالفت ظاهری اکتفا کرده، برای مثال میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- ورود نیروهای نظامی روسیه به خاک آزربایجان شمالی (قره باغ)
- ورود نیروهای نظامی روسیه به قزاقستان
- اشغال مناطق تورک نشین اوکراین
- اشغال بخشی از اراضی اوکراین
چرائی، چشم پوشی چهار قطب آینده در برابر تشکیل بلوک جدیدی بنام اتحادیه کشورهای تورک!
حتما برای برخی سوال پیش آمده که چطور ممکن است دولتهای تورک که توان برخورد با این چهار قدرت را ندارند به راحتی و بدون مخالفت آنها اتحادیه خود را تشکیل داده و حتی از تاسیس ارتش توران حرف زده اما نه تنها صدای اعتراضی از سوی این چهار قطب قدرت صورت نمی گیرد بلکه حتی روسیه توسط یکی از مسئولانش به تورکان تذکر نیز میدهد که چرا تورکان آن کشور را فراموش کرده اید!؟
گوئی، تغییر سیاست داده و فراموش کرده اند که در صدر استراتژی هایشان تجزیه و نابودی ملت و خاک تورکان قرار داشت؟!
ممکن است برخی دوستان که شناختی از روابط بین الملل و بازیهای پیچیده دول امپریالیستی نداشته و به جای عقل از احساس خود در بیان علل قضیه استفاده میکنند، قدرت تورکان را عاملی بدانند که آنها را به پذیرش واقعیتی بنام جهان تورک وا داشته، اما کمی مطالعه و شناخت توان این کشورها از یک سو و فراوان کمبودهای پیش روی جهان تورک (نداشتن توان مقابله نظامی، اقتصادی، تکنولوژیکی)، نشان خواهد داد که مسئله چیز دیگری است!
- چین:
این کشور که استراتژی اقتصادی «صادرات و واردات» خود را بر روی جاده ابریشم بنا نهاده، خوب میداند که بیشترین قسمت این مسیر از مناطق تورک عبور میکند، به همین علت:
- تشکیل اتحادیه دولتهای تورک و یک دست شدن قوانین گمرکی و اقتصادی و نیز بر داشته شدن مرزها و تشریفات گمرکی و امنیت جاده ای و … یعنی صادرات و واردات کالاهایش در زمان و هزینه کمتر و امنیت بیشتر. (بالا رفتن توان اقتصادی).
- با آنکه ظاهرا به دلیل گذر راه ابریشم از اتحادیه کشورهای تورک، قدرت چانه زنی و سهم خواهی شان از چین تهدیدی برای منافع ملی چین بشمار می رود اما به دلیل جهانی شدن تجارت و ارتباطات، در دراز مدت این دولتهای تورک میباشد که به درآمدهای ترانزیتی و کالاهای وارداتی و صادراتی محتاج چین و غرب میگردند. (اگر کمی با نگرش اقتصادی به مسئله نگاه کنیم متوجه میگردیم که راه افتادن جاده ابریشم و ورود و خروج کالاها توسط بزرگ سرمایه داران چینی، آمریکائی و اروپائی عملا سرمایه داران کشورهای تورک و صنایع ملی در مقابل غولهای اقتصادی و کلان سرمایه داران یارای رقابت نداشته و نمی توانند کالایی را ارزانتر از آنها تولید و یا وارد سازند!)
- اروپا:
این اتحادیه نیز همانند چین از این مسیر بهرمند شده و میتواند به بازار میلیاردی آسیا ورود نماید، هم مواد معدنی را در زمان کمتری به اروپا برساند و هم کالاهای تولید شده در آسیا را که بسیار ارزانتر از اروپا تولید و عرضه شده را خریداری و صنایع و تکنولوژی گران خود را به آن منطقه بفروشد! اروپا خوب میداند که در صورت افتتاح این مسیر اصلی ترین برندگان آن اروپا و چین خواهند بود. به همین علت با تشکیل اتحادیه دولتهای تورک همانند چین و روسیه نه تنها مخالفتی ندارد بلکه بنوعی خواهان تشکیل سریع آن نیز میباشد. «هر چند هر سه قدرت در صدد نفوذ و تاثیر گذاری کلان در آن اتحادیه را نیز دارند.!؟»
- روسیه:
این کشور همچنانکه در بالا توضیح داده شد با هدایت غیر محسوس عوامل آمریکائی در دولتش، نه تنها با آن مخالفتی ندارد بلکه تشکیل و همکاری با آن را جزو استراتژی و سیاست کلان خارجی خود قرار داده. به همین علت در تلاش است تا قبل از گشایش راه ابریشم، بتواند نفوذ سابق خود را در دولتهای رها شده از سلطه اش را بار دیگر بدست آورد! (همکاری با تورکیه، کمک به دولت قزاقستان و سکوت معنا دار در برابر باز پس گیری مناطق اشغالی توسط ارتش غیرتمند آزربایجان شمالی و … و نیز همکاری استراتژیک با رژیم زمینه سازی برای اجرائی کردن استراتژی نوینش میباشد.)
- آمریکا:
این کشور با شناخت نقاط ضعف خود در دوران جدید و برای رفع آن وارد ریسک خطرناکی شده که در صورت موفقیت و اجرائی شدن اهدافش :
- روسیه از نزدیکی به چین و اروپا صرف نظر کرده و خود در تلاش برای تبدیل شدن به یکی از قطبهای قدرت بر خواهد آمد. به باور استراتژیسینهای آمریکائی این کار در نهایت باعث برتری نسبی آمریکا بر دیگر رقیبان می گردد.
- با قدرت یابی تورکان عملا در دراز مدت هر سه رقیبش با دشمنی قدرتمند مواجهه خواهند بود و آمریکا میتواند از این تضاد به نفع منافع ملی خود بهرمند گردد.
اما در صورت عدم موفقیت در اجرای نقشه اش:
- تورکان از این فرصت استثنائی استفاده و خود در دراز مدت به یکی از قطب های قدرت تبدیل میگردند.
- نزدیکی استراتژیکی و نه تاکتیکی اتحادیه تورکان به اروپا، چین و نیز روسیه و غیر قابل کنترل بودنش میتواند عواقب بسیار بدی برای آن کشور داشته باشد.
اتحادیه کشورهای تورک!
تورکان نیز همانند دیگر ملتها در طول تاریخ پر فراز و نشیبش تلاش کرده تا با اتحاد و همدلی و تشکیل دولتی قوی بتواند حرف اول را در جهان بزنند، این آرزو با گرویدن تورکان به اسلام با رنگ و بوی دینی ادامه و توانست تا قرنها آنها را به بزرگترین قدرت جهانی تبدیل نماید، طبعا دشمنان و رقیبان آنها نیز بیکار ننشسته و با انواع ترفندها تلاش کردند تا حاکمیت تورکان را از بین ببرند.
با فروپاشاندن امپراطوری عثمانی و نیز قاجار، دشمنان تورکان به آرزوی خود رسیده و توانستند سلطه صدها ساله آنها را از بین ببرند.
تورکها با آنکه شکست سنگینی را متحمل شده و توان نظامی، سیاسی و اقتصادی خود را از دست داده و حتی بیشتر اراضی و جمعیت آنها تحت اشغال بود، اما هیچگاه از تلاش برای اتحاد و تبدیل شدن به قدرت بزرگ جهانی دست بر نداشته و با صبر و حوصله و البته برنامه به دنبال فرصتی تاریخی بودند.
فرو پاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی!؟ و استقلال کشورهای در بند، فرصت تاریخی بود که تورکان به دنبال آن بودند.
هر چند آمریکا و اروپا و بعدها چین و روسیه تلاش کردند با بوجود آوردن انواع بحرانهای امنیتی، سیاسی و اقتصادی مانع از گرایش کشورهای تازه استقلال یافته به اتحاد تورکان گردند، اما درایت و دور اندیشی رهبران فکری تورکان مانع از عملی شدن نقشه های آنها گردید و امروزه جهان مجبور به پذیرش واقعیتی بنام دولتهای تورک شده! و با قبول چنین واقعیتی است که در صدد بهره برداری و هدایت و کنترل آن هستند.
نقاط قوت و ضعف تشکیل اتحادیه تورکان
الف – نقاط قوت تشکیل اتحادیه کشورهای تورک
- موقعیت ژئوپولوتیکی جهان تورک
- جمعیت جوان و با نشأت جهان تورک
- منابع طبیعی غنی و سرشار جهان تورک
- تضادهای آنتاگونیستی دول امپریالیستی
- امکان همکاری و اتحاد با جهان عرب و اسلام
- ارتباط و همکاری با کشورهای همجوار به دلیل ریشه های فرهنگی
- خواست و اراده عمومی برای تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ در صحنه جهانی
- و …
ب – نقاط ضعف تشکیل اتحادیه کشورهای تورک
1-نداشتن تکنولوژی قابل رقابت با اروپا، چیین و آمریکا
2- نداشتن توان اقتصادی قابل رقابت با سه کشور رقیب: اتحادیه کشورهای تورک همانند روسیه (در اینجا هدف کالاهای استراتژیکی میباشد و نه سلاح که روسیه جزو برترینها در جهان میباشد) تولید کننده هیچ کالائی نیست که کمبود آن اقتصاد جهانی را دچار تزلزل و نابسامانی گرداند.
3-نداشتن ارتش و قدرت نظامی (تولید و تکنولوژی سلاحهای پیشرفته قابل رقابت با دولتهای مطرح جهانی)
4-نداشتن هماهنگی و قوانین لازم الاجرا در تمامی کشورها، همانند ایالات متحده آمریکا و یا اتحادیه اروپا
5-عدم شفافیت، دولتهای غیر دموکراتیک و عدم پایبندی به حقوق بشر
6-نداشتن استراتژی مناسب برای اقلیتهای ملی ساکن در کشور های تورک نشین که میتواند به عاملی برای بوجود آمدن مشکلات سیاسی، امنیتی گردد. (با دخالت و هدایت کشورهای رقیب)
7-و …
بازنده اصلی در صورت اجرائی شدن این پروژه و راههای مقابله با آن:
بسیاری از فعالان ملی آزربایجان بر این باورند که در صورت تحقق چنین ایده ای:
- اتحادیه تورکان در مدت زمانی کوتاه به بزرگترین قدرت نظامی جهان تبدیل میگردد!
- اتحادیه تورکان در مدت زمانی کوتاه به بزرگترین قطب اقتصادی جهان تبدیل میگردد!
- اتحادیه تورکان بعد از قدرت یابی بی تردید برای آزاد سازی دیگر تورکان دست به هر اقدامی خواهد زد!
- همکاری رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی با تورکیه و آزربایجان شمالی باعث میگردد تا فشار بر تورکان کاهش یافته و حتی رژیم مجبور به پذیرش برخی عقب نشینی هایی گردد که طبعا به نفع آگاهی بخشی و قدرت یابی تورکان در زندانی بنام ایران میگردد.
- و ….
اما برخی دیگر بر این باورند که در صورت تحقق این پروژه و تشکیل اتحادیه و بر پائی راه ابریشم، اصلی ترین بازندگان آن حداقل در کوتاه مدت، تورکان زندانی بنام ایران، تورکان ساکن در زندانی بنام روسیه و نیز تورکان اویغور خواهند بود، زیرا این پروژه به خاطر اهمیت استراتژیکی برای همه طرفهای ذینفع و بویژه چهار قدرت تاثیر گذار مانع از آن خواهد بود که اتحادیه تورک منافع ملی و موجودیت و به عبارتی آینده خود را به خطر انداخته و با دیگر شرکا وارد جنگ و جدال گردد. به عبارتی:
- نمی تواند از حقوق اویغورها دفاع نماید زیرا چین به عنوان شریک اصلی و پشتیبان اتحادیه تورکان چنین امکانی را به آنها نخواهد داد.
- نمی تواند از حقوق تورکان ساکن در زندانی بنام روسیه دفاع نماید زیرا به خاطر همکاری و اشتراک منافعی که با آن خواهد داشت، عملا تقابل با روسیه را حداقل در کوتاه مدت منتفی می سازد.
- نمی تواند از تورکان زندانی بنام ایران و بویژه آزربایجان جنوبی دفاع نماید زیرا این رژیم نیز یکی از شرکای این پروژه بوده و اختلاف با آن باعث دخالت دیگر قدرتها را سبب میگردد.
- و …
نتیجه گیری:
امروز حتی قبل از شکل گیری کامل اتحادیه تورکان و راه افتادن جاده استراتژیکی راه ابریشم، شاهدیم که با نزدیکی تورکیه و آزربایجان شمالی به رژیم اشغالگر، دیگر همانند دوران آزادسازی قره باغ نه تنها دولتها و مدیای این کشورها علیه هم حرفی نمی زنند، بلکه بیشتر اخبار از همکاریهای نظامی، اقتصادی، سیاسی و امنیتی پر شده و کمتر از آزربایجان جنوبی و مشکلات آنها صدائی شنیده میشود.
اعترافات حبیب اسوه و تروریست نامیدن یکی از تشکیلات های آزربایجان جنوبی از سوی رژیم نیز بی تردید باعث میگردد تا در آینده جلوی فعالیت فعالان ملی در تورکیه و آزربایجان شمالی گرفته شود.
در ضمن در داخل زندانی بنام ایران نیز با مزدور و تروریست خواندن تشکیلاتهای آزربایجان جنوبی، هزینه مبارزه با رژیم بالا خواهد رفت!
به همین خاطر حرکت ملی میبایستی با تغییر سیاست و آرایش جدید جهانی، خود را هماهنگ ساخته و وارد فاز جدیدی از سازماندهی و مبارزه گردد. در غیر اینصورت بزرگترین بازنده این تغییر آرایش سیاسی، حرکت نو پای ملی آزربایجان جنوبی خواهد بود.
دور اندیشی، تدوین تاکتیکهائی جدید و باز سازی ساختارهای فکری، سیاسی و تشکیلاتی موجود که عملا طی این سالها نیز نشان داده که قابلیت لازم برای رهائی را ندارند، میتواند حرکت را برای مرحله جدید آماده و مانع از ضربات تعیین کننده گردد. در غیر اینصورت حرکت وارد دوران خطرناکی خواهد شد که مقصر اصلی آن کسانی خواهند بود که با تغییر، نوگرائی و تطبیق با شرایط جدید مخالفت کرده و با ابزارهای نا کارآمد به مصاف دشمنانی میروند که خود را مسلح به ابزارهای لازم برای دوران جدید کرده اند.
آیدین مارالانلی
30.01.2022