مصلحت گرایی عمومی و توصیه ی بزرگان و تظاهرات جوانان و دانشجویان در سال 56
رحمان حسین زاده
در زمستان سال 1356 خیلی از شهرها و حتی روستاهای کشور را اعتراض فرا گرفت و بصورت تظاهرات هفتگی و دراواخر بصورت روزانه جریان داشت با اینکه جمعیت زیادی در تظاهرات شرکت میکردند و بعضی از شعارهای که در تظاهرات داده میشد خیلی محدود و یا سطحی بود. مثلا در پیرانشهر (خانا)شهری نه چندان بزرگ در آنزمان که 70 در صد آن ترکها بودند و یکی از شعارهایشان این بود کُرد ، عجم فرق نیه – رهبر فقط خمینیه – حمله به بانک ملی (کُرد عجم فرق ندارد _ رهبر فقط خمینی هستند – حمله به بانک ملی ) از اینگونه شعارهای سطحی نگر در خیلی از شهرها داده می شد وگذشت زمان نشان داد که عمق موضوع برای عامه چندان قابل تفهیم نبوده است و هر قشری میخواست بنوعی همبستگی خود را نشان دهد البته در اواخر شعارهای دیگر نیز داده میشد. مانند کارگران متحد شوید – نان مسکن آزادی .
در مقابل این شعارها افراد دیگر هم میگفتند حزب فقط حزب الله – رهبر فقط روح الله ، برابری ، برادری ، حکومت عدل علی . بعضی مواقع این شعار به تنش می انجامید ولی عده ای از بزرگان که اکثرا مسن و بازاری بودند پا در میانی کرده موضوع فیصله میافت یکی از این توصیه های که افراد پا در میانی کننده در یاد همه مانده این بود « فعلا از این شعار های تفرقه آمیز ندهید بگذارید دشمن ما شاه از میان برداشته شود و یا از کشور اخراج شود.
همه این مسائل بین خودمان بخوبی و برادر وار حل خواهد شد چون امام گفته همه باهم باشیم و همه آزاد خواهیم بود در این مورد مشکلی در آینده نداریم وهمه هم قبول داریم حالا که روحانیت در راس این موضوع هستند هر آنچه که روحانیت میگوید درست است و کسی نباید شک کند » ویکی از دلایل اعتماد مردم به آینده مصاحبه های بود که در پاریس از طرف امام واطرافیانش در مورد آزادی همه احزاب و جریانهای سیاسی بود و این شیوه در آن زمان بخوبی کارگر افتاد وتوانست از تشتت و تفرقه جلوگیری کند ودر زمان خودش کار مهمی بود واز طرفی هم درکنفرانس گوادالپ تصمیم براین شد که شاه برود و باید جلو کشتاراز طرف شاه گرفته شود ومردم در آزادی عمل تصمیم خود را بگیرند و چنین هم شد. البته وضعیت تظاهرات و خواسته ها روزبروز بسوی تعمیق شدن وتنوع میرفت ودر نواحی کرد نشین هم شعارهای بزبان کردی وحمایت از احزاب ومسائل کردی داده میشد امادر کل کشور جبهه ملی ، نهضت آزادی ، حزب توده ، ودیگر احزاب وجریانهای سیاسی و حتی حزب دمکرات کردستان که تا خیزش انقلاب ، تقریبا اثری از آنها نمانده بود ودیکتاتوری شاهی همه احزاب را با ساطور استبداد چنان در سندان قساوت به هم سایده بود که همه آنها هم مانند فرقه دمکرات آذربایجان به اوراق تاریخ سپرده شده بودند البته فرقه دمکرات آذربایجان به سبب قساوت وددمنشی فوق تصور آریامهری به مراتب خیلی زیاد تر از دیگران در لای آسیاب دیکتاتوری بار ها خرد شده وحتی پودرش نیز نمانده بود. خیزش انقلاب فرصت طلایی را به احزاب قدیمی داد که دوباره با نم و تَر انقلاب در بَرکه خشک شده تاریخ جان تازه ای بخود گرفتند و خود را ساماندهی و وارد جریان انقلاب شوند و در آذربایجان بیشتر از همه جا مردم وحتی در روستاهای مانند یکانات (در جاهای دیگر چنین پدیده ای نبود ) هوادار سرسخت انقلاب شدند و سی سال فراموشی وخاموشی وقساوت آریامهری برای آذربایجان راهی بجز این نگذاشته بود وبه سبب کینه های انباشته شده تودهای آذربایجانی در صدد انتقام و تقاص تاریخی به هر نام و عنوان از دیکتاتوری شاه بود و توصیه بزرگان انقلاب در تظاهرات و موضع گیری ها به وحدت همه مردم ایران بود مردم بجان آمده مخصوصا در آذربایجان از فرط دیکتاتوری حتی به فرض به دیکتاوری
دیگری هم رضایت میدادند و می گفتند در تاریخ و آینده هیچ کس مانند دیکتاتوری پهلوی نبوده و نخواهد بود اگر هم شود بمراتب صدها بار از پهلوی ملایم تر خواهد بود فقط میخواستند از آن وضعیت رها بشوند با این اوصاف جای برای بحث هویت خواهی ودیگر مسائل نبود چون مصلحت گرایی فضای برای مسائل دیگر باقی نگذاشته بود( البته این وضعیت مصلحت گرایی بعد از انقلاب انعکاس خود را در جامعه بروز داد خیلی از مسائل نهفته سر باز کردند و گاهی هم به درگیری خونین وکشتار طرفین از یکدیگر شد) ودیگر اینکه سکان و وزنه سنگین این انقلاب بازاری ها ودر راس شان روحانیت بود و کارمندان و کارگران ودیگر اقشار جامعه هم دنباله رو آنها بودند به قشرهای دیگر چندان میدان داده نمیشد و حرف روحانیان وبازاریان وافراد مسن بیشتر از قشر تحصیل کرده و روشنفکران تاثیربخش وعملی بود.
یادم هست در اواسط جریان تظاهرات دانشجویان تبریز میخواستند از دانشگاه بطرف بازار راهپیمای ودر بازار به دیگر تظاهر کننده گان به پیوندند اما همینکه از دانشگاه به خیابان رسیدند کراواتی های ساواک همراه با شهربانی بوسیله اسلحه های یوزی بطرف دانشجویان آتش گشودند ودانشجویان مجبور به باز گشت به داخل دانشگاه شدند اما وقتی تظاهرات از مساجد شروع میشد بازاری و روحانی و افراد ریش سفید هم در جلو تظاهرات بود و با توجه به اینکه مردم زیادی از هر قشردر این مجموعه بودند نیرو های ضد شورش عقب نشینی میکردند و متظاهرین مسیرهای اعلام شده را می پیمودند و گاهی هم از طرف جوانان بین نیروهای ضد شورش در گیری پیش می آمد وکشته و زخمی شدن افراد منجر میشد.
ما گاهی برای تظاهرات به اورمیه وتبریز میرفتیم در یکی از این تظاهرات در تبریزکه از مسجد دم بازار شروع شد در اول خیابان فردوسی نیروهای ضد شورش زیادی بودند البته جوانان قبلا به پشت بامها رفته ومقداری سنگ و آجر بهمراه خود برده بودند متظاهرین هم همراه باشعار وعکس های امام و دیگر افراد به مسیر خود ادامه میداد و نیروهای ضد شورش هم گام بگام عقب می نشستند اما جوانان صف را شکافته با نیروهای ضد شورش درگیر شدند و از پشت بام هم پاره های سنگ وآجر پرتاب می شد وضعیت به جنگ گریز انجامید وروحانیان وریش سفیدانی که در آنجا بودند و بعد از مدتی وضعیت آرام شد یکی از مسئولین ضد شورش گفت آقایان بزرگان ما با شما مدارا میکنیم ولی این جوانان کار را خراب میکنند چندین بار به شماها گفته شده که این جوانان را از صف خود اخراج کنید ما با شما کاری نداریم ولی این جوانان مزدوران اجنبی هستند بیشترشان از آنسوی آراز آمده اند شما خبر ندارید اینها کمونیست هستند خدا را قبول ندارند شما بزرگان هم فریب اینها میخورید البته در اینموقع جوانان با صدای بلند هو می کردند و از طرفی هم هوا تاریک هر کس به خانه خودش می رفت.