سال نود بهنام نادارلی و چند نفر از دوستان، خانهای را در تبریز اجاره کرده بودند که با توحید نوروزی همانجا آشنا شدم. بعدها به همراه پیمان مولایی به باغ توحید در روستای قرهدرویش مشکین نیز رفتیم. توحید علاقهی ویژهای به آن باغ و استخر داخل آن داشت و بعدها چند بار دیگر همدیگر را دیدیم. بار آخر هم چهار روز قبل از مرگ نابهنگامش در فیسبوک کمی مکاتبه کردیم. ششم دی بود و من یادی از چنگیز بختآور کرده بودم و او از من در مورد بختآور پرسید.
توحید تا دوره راهنمایی در مشکین درس خوانده و سپس به همراه خانواده ساکن تبریز شده و در آن شهر، باغلاما را از نوید مثمر یاد گرفت و همین جا از نوید مثمر نیز یاد کنیم که سهم بزرگی در آموزش موسیقی برای جوانان آذربایجان داشته است. توحید خیلی زود به یک نوازنده چیره دست تبدیل شد ولی تحول بزرگ او بعد از تحصیل در باکو بود که همه را به ظهور یک شخصیت جدید در هنر آذربایجان امیدوار کرد که شاخصه اصلی آثارش، آمیزش عناصر فرهنگی و محلی ما با رنگی از تجدد و مدرنیته بود.
یکی از معضلات فرهنگی ما، نبود فرهنگ گفتگوست و همین سنت مردهپرستی ما، ریشه در همین عدم گفتگو دارد. زیرا در مراسم بزرگداشت مردهها، ما با آنها گفتگو نمیکنیم، بلکه ما آنها را بهانه کرده و از خودمان میگوییم و این سئوال همیشه تکرار میشود که چرا قبل از فوت، به سراغ این افراد نرفتیم ولی در مورد هر چهار عزیزی که در چند ماه گذشته از دست دادیم، یعقوب ظروفچی، روحی تونا، مهری جعفری و توحید نوروزی، واقعا با مرگ نابهنگام مواجه بودیم و هرگز باورمان نمیشد که آنها را از دست بدهیم.
ابراهیم رشیدی