توهمات ذهنی در مطالبات آذربایجان
✍ بهنام کیانی اجیرلی
برخی از نویسندگانی که در آذربایجان فعالیت سیاسی یا فرهنگی دارند به منظور رسیدن به اهداف فکری و شخصیتی خود سراغ نقادی برخی از رویدادهای تاریخی و جریان های فکری در آذربایجان رفته و با این ذهنیت که هویت طلب واقعی خودشان هستند به پس زنی و انگ زنی به شخصیت های تاریخی روی آورده اند از آنجا که نقد واقعی و عمیق در این کشور نایاب است لذا اصول نقد را در پرخاشگری و معصوم جلوه دادن خود می بینند . این اشخاص با نگاه عاقل اندر سفیه به مخالفان خود، آنها را بی سواد و فاقد دانش کافی می دانند ویا دستدستکم آنها را به دیکتاتورمابی و مستبد فکری و عقیدتی متهم می کنند پیش زمینه فکری آنها مبتنی بر این اصل حسن اندیشی استوار است که یک ملت چی و ناسیونالیست واقعی هستند و مخالفان آنها التقاتی های خطرناک چپ عمدتا مارکسیست می باشند که در افکار آنها غش اعتقادی مسلم و محرض است . برخی از این طیف نویسندگان با مشاهده بیداری فکری آذربایجان ،به موج سواری روی آورده و با کوبیدن شخصیت های آذربایجان و پیش کشیدن تهمت های چون استالینیست آذری ، چپی فدائی خلق و عناوین از دست به اصطلاح به نقد روی آورده و اسم آن را تحلیل تاریخ معاصر می نامند .انها حتی به گذشته دور آذربایجان نیز رحم نمی کنند و صفوی ها را محصول فکری غرب برای محو دولت عثمانی می دانند زیرا از نظر این آقایان دولت عثمانی نماد تورک بودن و صفوی ها نماد پارسی یا فارسی بودن می کنند عجیب است که این نویسندگان تاریخ هویت طلبی تورکی را به همه ازمنه تاریخ تعمیم می دهند و ناسیونالیسم بر آمده از انقلاب صنعتی را همانند پان ایرانیست های چون طباطبایی قبول ندارند روشن است که تعصب جای منطق ر درا سامان فکری آنها پر کرده و برای خودشان امر مشتبه شده که هرچه آنها می اندیشند یا فکر می کنند تاریخ نیز همان است .و چنان فتوای قطعی صادر می کنند که حتی یک مجتهد طراز اول نیز با این اطمینان پیش نمی رود ، خیلی عجیب است که این آقایان با همین متد به دنبال تحلیل مشروطه ،قضایای خیابانی و پیشه وری می روند و متعصب تر از لنینیست ها برای تاریخ قاعده علمی به نام تورکچولوک اعمال می کنند. واضح است که این قاعده تنگ جای برای پیشه وری یا صمد و یا حتی معاصرانی چون مرحوم ذهتابی ندارد و اگر هم داشته باشد قابل اعتنا نیست منطق این آقایان از چند واقعیت فکری و عینی رنج می برد نخستین ضعف این منطق نبود یک روزمه تاریخی تورک چولوک در جامعه معاصر و تاریخ دوز و نزدیک آذربایجان است نقص دوم عدم تحلیل واقعیت ها بر اساس زمان و مکان تاریخی است عامل سوم ارجحیت ذهنیت بر عینیت است طوری که ذهنیت خود را بر تاریخ و شخصیت ها تحمیل می کنند .مورد دیگر با تعصب بی انتهای که بر ملیت می کنند خواسته های مدنی آذربایجان از جمله دموکراسی و تکثر را بر نمی تابند اساسا اگر یک خواسته به حد افراط کشیده شود جای برای دیگر خواسته ها باقی نمی گذارد ملی گرایی در آذربایجان اگر از حد معقول بگذرد راه را برای حذف سایر گروه ها و در نتیجه تبدیل آن به یک دیکتاتوری نژادی و زبانی فراهم خواهد ساخت.