تکامل-مقصد غایی/زایش دوباره یک تمدن
بهتر است پیش از پرداختن به اصل موضوع، از اول و از بنیان به مسائل بپردازیم. آنهم شناختن ساختار سیاسی تورکیه است.
بدون شناخت ساختار و تاریخ سیاسی یک کشور نمیتوان به فلسفه،وضعیت حال و مقصد آن پی برد.
در جغرافیای سیاسی؛ ما دو نوع تمدن داریم: تمدن های مادر، تمدن های جدید
اروپا، روسیه، چین، هند، مصر، ترکیه و آفریقا جزو تمدن های مادر جهان هستند. اینها از منظر حکومت و قدرت، قبل از دوران مدرن هم صاحب دولت-کشور به شکل سنتی بودند و در دوران مدرن هم با طی پروسه های دولت-ملت نوین، به کشورهای امروزی تبدیل شده اند.
برخی از اینها همان شاکله حکومتیشان را در قالب سلطنت یا امپراتوری حفظ کرده، سیستم خود را تبدیل به سیستم دموکراتیک کرده اند و برخی شکل قبلی را تغییر داده جمهوریت تشکیل داده اند.
ترکیه(در دوره عثمانی) بهمراه بریتانیا فرانسه و بعداً دیگر جوامع، با “Constitutional Revolution” مواجه شد. (همان انقلاب مشروطه یا حکومت قانون).
اینهم زائده فلسفه مدرن بود که استبداد و تسلط «دربار و کلیسا» را رد کرده حقوق انسانی و حاکمیت مردم را جایگزین آن معرفی نموده بود.
چنین تفکراتی محصول افکار و اندیشه فیلسوفان غربی در عصر روشنگری و ظهور دوره مدرنیته بود فلاسفه ای که اصل انسانی، حقوق فردی و اراده جمعی را ارجح تر از اراده پادشاه و کلیسا دانسته و مردم را برتر از حاکم میدانستند.
بعلاوه تعالیم فلاسفه یونان، شاعران شرق، و پیشرفت آگاهی جوامع بشری بعنوان شالوده و البته مکمل اندیشههای فلاسفه عصر مدرنیته قرار گرفتند و موجب ظهور و وقوع انقلابها و دگرگونیها در اروپا شده و بعداً به پیرامون و کل دنیا سرایت کرد.
امپراتوری عثمانی، بعنوان مملکتی که همسایه اروپا بود زودتر از دیگران مورد تاثیر این تغییر تحولات قرار گرفت
در جامعه عثمانی هم؛ مطالبه و اندیشه تقلیل قدرت سلطان و مقید کردن آن به قانون به سرعت رواج یافت.
خود رهبران عثمانی و هئیت حاکمه عثمانی، دست به تغییرات و اصلاحات زدند و اتفاقاً این حاکمان عثمانی بودند که متولی مدرنیته و Constitutional Revolution شدند و نهادهای جدید در ساختار سیاسی ایجاد نمودند.
امپراتوری عثمانی به صورت تصادفی یا از روی علایق قدرت و هدف های کشورگشایانه تاسیس نشده بود بلکه ترکیه امروزی، همچون بریتانیا در اروپا، قلب تمدن سیاسی اجتماعی خاورمیانه بوده منطقه ای بین جهان شرق و غرب که قبل از اسلام هم بعنوان یک تمدن بر محور دولت_کشورهای ترکی با امپراتوریها و پادشاهیهای گوناگون موجودیت داشت و نه اینکه مستعمره یا بخشی از قدرتهای غرب و شرق باشد بلکه خود مستقلا یک قدرت و ابرقدرت با تمامی مدنیت مادی و معنوی بخصوصش از زیربناها و فلسفه حکومتداری، فرهنگ،هنر،معماری و ریشه های تاریخی برخوردار بود.
اسلام توانست دو گروه بزرگ و تمدن کهن این منطقه یعنی اعراب و تورکها را گرد هم آورده فلسفه جدیدی برای یکپارچه شدن، متحد شدن و تکامل این منطقه تعریف بکند. بر مبنای آن حکومت های جدید ضمن حرکت بر روی خط فکری حکومتهای قبلی و حفظ همان مدنیت، از اسلام هم بهره برده حاکمیت های فراگیر و قدرتمندتری برپا نمودند تا بتوانند با گرد هم آوردن و یکپارچه کردن همه ملل این منطقه و استفاده بیشتر از پتانسیلها و منابع آن قدرتی را بوجود آورند که هرچه بیشتر از یوغ نفوذ، استعمار و ستم بیگانگان در امان بمانند.
سلجوقیان توانستند با ایجاد ترتیب و نظم تمدن ترکی، تمدن عرب و دین اسلام یک قدرت نوین را شکل دادند. عثمانیها نیز از این تجربه بهره گرفته، بسی آن را کامل تر و منظم تر به عرصه اجرا در آوردند.
و اینها همزمان با اتحاد و یکپارچگی مسیحیان بود که یک قدرت بزرگ و گسترده با توسل به نقطه اشتراک دین و مدنیت مسیحیت و تمدن کهن خویش شکل داده بودند.
ترکها هم، درست همین کار را در این منطقه انجام دادند تا تمدنها فرهنگها و مردمان بومی تحت سیطره آنان قرار نگیرند.
دوره عثمانی را میتوان شکوهمندترین دوران جهان مسلمانان و همین منطقه خاورمیانه دانست چون با وجود یک ابرقدرت بزرگی چون عثمانی، دیگر غربیها و روسها توانایی دخالت،زورگویی و استثمار ملل این منطقه را نداشتند و این کمک میکرد تا مردمان این منطقه بتوانند ضمن حفظ حیات و موجودیت خود، به سمت ترقی زندگی و مدنیت خویش حرکت بکنند تا به نقطه ای برسند که خود بر سرنوشت خویش حاکم بوده دیگر زیر دست بیگانه ها نباشند.
همین تواناییِ رهبری و حکمرانی ترکها، قدرتهای غربی و شرقی را خشمگین کرده بود. چون عملاً بزرگترین منابع و ثروت جهان تحت کنترل دولت عثمانی قرار گرفته بود و دیگر، مسیحیان نمیتوانستند از مردم اینجا بهره کشی کرده بر قدرت و ثروت خود بیفزایند.
رهبران و سلاطین عثمانی، توانسته بودند اندیشه ای از تمدن کهن ملل این منطقه بعلاوه مفاهیم اسلام بوجود آورده و از این بعنوان فلسفه و نقشه راه استفاده کنند و آن امپراتوری باعظمت را بوجود آورند؛ طوری که نه تنها ملل این منطقه زیر سلطه مسیحیان نبودند، بلکه بخش قابل توجهی از مسیحیان تحت حاکمیت عثمانیها قرار گرفتند.
قدرت های غربی باهمدیگر متحد بودند و بعد با روسیه و بقیه نهادهای قدرت در جهان هم متحد شدند ولی عثمانیها به تنهایی این وظیفه و عمل را بر دوش کشیده بودند.
در این بین آلمان و دولتهایی در آسیا مثل ژاپن و چین میتوانستند به متحد عثمانی تبدیل شده و ایجاد یک جریان متحد و قوی در مقابل اتحاد روسیه، فرانسه و انگلیس مقاومت بکنند.
ولی در آن دوره آلمان و دولتهای شرقی آن تواناییهای لازم را نداشتند تا در کنار عثمانی قرار گرفته افسار هیولاهای اروپایی را بکشند.
دولتهای غربی و روسیه، توانسته بودند هم در زمینه علمی-صنعتی هم ساختار اداری-سیاسی هم در امور اجتماعی به واسطه تفکرات دانشمندان و فلاسفهشان تجدد و ترقی ایجاد بنمایند؛ که دولت عثمانی هم همگام با آنها دست به تغییر و تحولات طی انقلاب اول و دوم مشروطه زد و دوره ای بنام تنظیمات ساختارهای جدیدی را بر امپراتوری اعمال نمود. بعنوان اولین حکومتی بود که در قرن 15 زنان را برسمیت پذیرفت و حتی در حساس ترین دوران این امپراتوری قدرت سیاسی و تصمیم گیریهای مهم به زنان واگذار شد در دوره ای معروف به سلطنت زنان، این تحول انجام پذیرفت و زنان به مدت 140 سال در بالاترین سطوح امپراتوری تصمیم گیر امورات بودند.
امپراتوری عثمانی نه با فشارهای خارجی و داخلی، بلکه بصورت داوطلبانه اصلاحات و تحولات سیاسی اجتماعی را رقم زده بود.
این امپراتوری بصورت یک اتحادیه سنتی اداره میشد (مثل اتحادیه اروپای امروزی) قدرت متمرکز وجود نداشت؛ حتی با وجود تبلیغات پر از حسد و کینه توزانه تاریخ نگاران غربی، دولت عثمانی یک امپراتوری تک زبانی تک دینی و تک ملیتی نبود.
اتفاقا مدارس دینی مسیحیان 5 برابر مدارس اسلامی بود، با وجود اینکه در آن دوران اختلافات بین شیعه و سنی زیاد بود، دولت عثمانی بعنوان دولت سنی؛ هیچگاه شیعیان را سرکوب نکرد و اتفاقا آنان را برابر با سُنی ها میدانست.
حتی بی دین ها، یهودیان، زرتشتیان، دگرباش و همجنسگرایان هم در این امپراتوری به هیچ وجه از سوی حکومت تحت سرکوب و محدودیت خاصی نبودند(فقط روحانیون و مقلدان مذهبیشان که خارج از دایره حاکمیت بودند آنهم نه بصورت قوی بلکه تا حدودی در مقابل این گروهها به مقابله میپرداختند).
جالب است بدانید در امپراتوری عثمانی 18 زبان بصورت جاری و رسمی وجود داشت و هیچ زبانی نسبت به دیگری ارجحیتی نداشت.
در حالیکه گفته میشود: عثمانی یک امپراتوری ترکی بوده ولی بخاطر احترام به دین اسلام این زبان عربی بود که از جایگاه رفیع برخوردار بود و البته دیگر زبانها هم بنا بر امکانات و اقتضای زمان رایج و از همه حقوق برخوردار بودند.
شاهزادگان و خلفای عثمانی خودشان دست به کار شده شرایط را برای روشنفکران و اهالی علم از سرتاسر اروپا و آسیا فراهم میکردند تا برای نوسازی تمامی زیرساختهای این امپراتوری را بعمل آورند.
از قرن 15 به بعد یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آفریقا، خاورمیانه، آسیا و دیگر گروههای قومی و مذهبی بطور گسترده در ساختار حکومت حضور و فعالیت داشتند و عثمانی را میتوان آزادترین و عالی ترین حکومت دوره قدیم دانست که هر ملت هر هویت هر تفکر و هر باوری میتوانست در آن زندگی و رشد بکند و نظراتش را هم اعمال نماید.
به همین دلیل پس از فرانسه و بریتانیا، عثمانی سومین حکومتی بود که فلسفه مدرنیته و روشنگری را پذیرفت و خودش آغاز و بانی این شد.
با گسترش فعالیتهای فرهنگی و سیاسی همچون ترجمه و نشر کتابها از سرتاسر جهان، گسترش روزنامه، تاسیس مراکز و مدارس و گروههای متعدد با فعالیتهای متکثر و باز کردن دروازههایی برای ورود مدرنیته به جامعه عثمانی؛ اتفاقاً شخصیتهایی مثل آتاتورک و بقیه روشنفکران، مبارزین و رهبران سیاسی از دل همین تجددگرایی و نگاه مترقی حاکمان عثمانی متولد شدند و رشد یافتند.
نخست، عثمانیان جوان و بعد ترکان جوان که ادامه آن مسیر بود.
ولی همانطور که گفتیم، عثمانی یار و یاوری نداشت که بتواند هم پا با غرب و شرق پیش برود و کم و کاستیها رفته-رفته بزرگتر میشد و توسعه رقبایش افزون تر. اینهم امپراتوری را به مرور با چالشها و بحرانها مواجه ساخته آن را کوچک و کوچکتر میکرد.
هدف رهبران عثمانی و بعداً گروهها و نیروهای مدرنیته خواه در ساختار آن، حتی شاهزادههایش هدایت این امپراتوری به شکل نوین آن بود تا خاورمیانه و جهان مسلمانان هم بتواند مثل اروپا و غرب تبدیل به امپراتوری مدرن شده بصورت یکپارچه مثل اروپا به یک اتحادیه تبدیل شود.
ولی تنها بودن عثمانی در این میدان سخت و نفس گیر رقابت، و عدم آگاهی بخش بزرگی از مردم تحت حکومتش بر مسائل روز، موجب شد این امپراتوری در قرن بیستم ناخواسته وارد تله جنگ جهانی بشود. از هر سمت و سو استعمارگران، قدرتهای غربی و شرقی بر روی آن هجوم آورده در نهایت عثمانی در میدان نبرد با آنها از نفس افتاد و متلاشی شد.
یک نظامی باهوش و دانش آموخته در فرانسه بنام «آتاتورک» که بر واقعیت امور آگاه بود ناچاراً که میدید امکان حفظ امپراتوری وجود ندارد، هدف را بر این برگزید که لااقل اجازه ندهد قلب و مغز این امپراتوری از کار بیفتد و طی مبارزات و مقاومت های دلیرانه همراه با ملت خود، جمهوری ترکیه را از دل این آشوبها بیرون کشید تا لااقل اثری از آن تمدن بزرگ در یک قالبی دیگر باقی بماند.
آتاتورک بنابر اقتضای زمان بر روی سرزمین مادری آنادولو متمرکز شد تا یک دولت مدرن،مترقی و قدرتمند بوجود آورد اینچنین هم شد
پس از فوت رهبر کبیر ترکیه، همان رقبا و دشمنان دیرین بر آنادولو چنگ انداختند و طی توطئه ها و نقشه های پیچیده ترکیه را دچار بحرانهای امنیتی وسیاسی کردند کودتا پشت کودتا و بحران پشت بحران همچون موریانه به جان این دولت افتاد هدف دشمنان دیرین این بود که این دولت را تا جای ممکن تضعیف کنند و اجازه ندهند دوباره به یک قدرت تبدیل شود
چون آنها یادشان بود سلجوقیان و عثمانی را میدانستند استقلال و اقتدار ترکیه شاید موجب احیای دوباره آن امپراتوریهای خوف انگیز شود.
تا جایی که از سالهای 1950 الی اواخر قرن بیست، ترکیه را بطور کامل ذلیل کرده بودند.
ولی ریشه های درخت بریده شده تمدن تورک_ایسلام هنوز زنده بودند.
فرزندانی از تبار امپراتوران، شاهزادگان و اندیشمندان بزرگ سلجوقی و عثمانی در ترکیه متولد شده بودند.
رجب طیب اردوغان بهمراه همفکران و دوستانش با درک تاریخ و شرایط روز و با فهم فلسفه و هدف والای این تمدن، حزب آک پارتی را به جریان انداختند.
در روزگاری که جنگ،تروریسم، کشت و کشتار،کودتا فقر و فلاکت منطقه و ترکیه را فرا گرفته چنگال خونین دشمنان تورک و اسلام بر تمام وجود این منطقه فرو رفته بود؛ گروهک های تروریستی بعنوان ابزار استعمارگران هم از داخل هم از خارج ترکیه را در محاصره ضدامنیتی قرار داده بودند ترکیه استقلال عمل و اقتدار خود را کاملا از دست داده به میدان بازی اروپا،آمریکا و روسیه تبدیل شده بود
اوایل قرن 21 اتفاق تاریخی و مهمی رخ داد، آک پارتی توانست با حمایت قوی از سوی جامعه ترکیه به قدرت برسد و اردوغان قدرت سیاسی را بدست گرفت.
او کشوری را تحویل گرفته بود که از یک سو وارث تمدن،فلسفه و تاریخ پرشکوهی بود از یک سو هم درون صدها بدبختی و فلاکت غوطه ور گشته بود.
در حقیقت به قدرت رسیدن اردوغان یک انقلابی بزرگ در منطقه و ترکیه بود.
او بهمراه دوستان و با پشتیبانی نخبگان و ملت، توانست یک دولت مقتدری برپا کند به سرعت دست به پاکسازی در کل سیستم و نظام سیاسی ترکیه زد سیستمی که دچار مرض و عفونت حادی شده بود ،عوامل غرب و شرق افراد و جریانات فاسد که ترکیه را به مروز سقوط رسانده بودند.
تحت رهبری اردوغان دولت این فساد و پلیدی را از نظام سیاسی ترکیه تمیز کرد.
ساختارهای امنیتی-نظامی هم توسط اردوغان مورد اصلاح و پاکسازی قرار گرفت.
ساختار اجتماعی بهم ریخته و فلاکت زده ترکیه به سرعت توسط دولت اردوغان دچار تغییرات و تحولات گسترده قرار گرفت.
سیاست داخلی و خارجی ترکیه مورد بازنگری و تحولات عمیقی شد.
در واقع اردوغان یک مبارزه و انقلاب بزرگی را به راه انداخت. مبارزه ای بسیار سخت و سنگین، افراد و گروههایی که دهه های طولانی در سیستم نفوذ و حضور داشتند ،دست های پیدا و پنهان استعمارگران در جای-جای جمهوری ترکیه، نهادها و باندهای فاسد و خائن که برای منافع خویش ملت و مملکت را قربانی کرده بودند.
مبارزه اردوغان به مراتب سخت تر از مبارزه آتاتورک بود و این را من «جنگ دوم استقلال ترکیه» مینامم. دشمنان آتاتورک مقابل او قرار گرفته بودند و همه چیز معین و مشخص بود.
ولی اردوغان هم باید با دشمنان آشکار و هم پنهان هم بیگانه و هم خودی بصورت همزمان وارد مبارزه میشد تا ترکیه را از این منجلاب بیرون بکشد.
همین اقدامات او موجب ترس و خشم دشمنان دیرینه شد، در سال 2015 طی یک برنامه و توطئه از سمت خائنان در داخل و قدرتهای خارجی، یک کودتای ننگین در ترکیه انجام شد. کودتاگران همان باندها گروهها و افرادی بودند که در بالا شرح دادم.
آنها منافع و آینده خود و اربابان خارجیشان را در خطر میدیدند و بنابرین به آخرین ابزار یعنی کودتا دست بردند. چون قبل از اینهم هر زمانی که یک سیاستمدار در ترکیه میخواست با همین باندهای فساد و خائن وارد مبارزه شود با کودتا از سر راه بر میداشتند.
ولی اردوغان کسی نبود که بتوان با کودتا کنارش زد. او با اتکاء به هوش سیاسی و با یک تصمیم بسیار بزرگ این کودتا را خنثی کرد و ریشه جریان کودتا در ترکیه را از بیخ زد. اردوغان به هیچ قدرت خارجی متوسل نشد، او طی پیام ویدئویی از ملت خود خواست تا وارد صحنه شده مقابل کودتاگران بایستند و از کشور و استقلال خود دفاع کنند؛ اینطور هم شد.
پس از گذشتن از همه این مراحل، ملت ترکیه پس از سالهای طولانی دوباره وجود استقلال، دموکراسی و غرور ملی را در کشورشان لمس کردند.
دولت اردوغان نظام سیاسی، امنیتی، ارتش، پلیس، دیوان، اجتماعی و اقتصادی ترکیه را پاکسازی، اصلاح و ترمیم کرد و ارتش و سازمانهای امنیتی ترکیه با رها شدن از انگل باندهای فساد، دوباره رشد کردند و قوی شدن.د
ترکیه محصور به استانبول و آنکار وارد رو در رویی با قدرتهای جهانی در جای-جای منطقه و جهان شد. از شمال آفریقا تا کرانه باختری، از دریای مدیترانه تا دور دست ترین نقطه آسیا همه جا ارتش و دولت ترکیه حضور پیدا کرد و قدرت خود را به نمایش گذاشت.
در حالیکه تروریسم کوردی هم درون و هم مرزهای ترکیه را در کنترل گرفته بود، با وجود همین ارتش مقتدر؛ تروریسم متلاشی و تضعیف شد و دوباره به غارها و کوهها پناه برد.
دولت ترکیه در مقابل زیاده خواهی و خباثت اروپا و آمریکا ایستادگی کرد، با نشان دادن سیاست منطقی و قوی روسیه را مهار کرد و پوتین را مجبور به تمکین از خود نمود؛ یونانیان را سر جایشان نشاند؛ در عراق، سوریه، افغانستان و لبنان وارد صحنه شد و به یکی از بازیگران مهم و کلیدی منطقه تبدیل گشت.
ترکیه به سرعت در امور تسلیحات و تجهیزات نظامی، صنعت و تکنولوژی، کشاورزی و توریسم، معماری و عمران، فرهنگ و هنر رشد و پیشرفت کرد. در حالیکه همیشه محتاج غربیها بود و باید با التماس از آنان همه چیز را تهیه میکرد. ولی به مدد این دولت، نخبگان و نوابغ ترکیه مجال فعالیت یافته صنعت، سیاست، اقتصاد و ارتش کشور را از احتیاج به خارجیها رها ساختند؛ روح همان امپراتوریهای بزرگ دوباره احیاء شد.
توطئه ها و نقشههای شوم برای ایجاد کودتاها، جنگها، بحرانها و کشتارها در این منطقه توسط هوش بالا و مشت آهنین ترکیه یک به یک خنثی شد و ملل منطقه برای اولین بار فهمیدند که میتوانند به خویشتن بازگشته دوباره عظمت و شکوه تاریخیشان را زنده کنند و جهان فقط آمریکا و روسیه نیست.
یکی از شاهکارهای مهم این دولت، حل مناقشه قاراباغ بود، که توانست با اعمال قدرت و نفوذ خود از آزربایجان پشتیبانی کند تا این دولت مسلمان و تورک هم بتواند خاکهای اشغالی خود را از دست ارمنستان و در اصل قدرتهای صلیبی آزاد بکند.
نهایت این اروپا، آمریکا و روسیه بود که در منطقه ناکام و مستاصل شدند و پا پس کشیدند.
و حالا ماه می سال 2023 است و چند روزی به انتخابات ریاست جمهوری ترکیه باقی نمانده؛
دولت اردوغان در اوج اقتدار خود بدون کوچکترین سوءاستفاده از قدرت و تعدی به بنیان های دموکراتیک حاکمیت ترکیه، به پیشواز انتخابات و صدای مردم میرود.
عوامل قدرتهای استعماری، و بازماندگان همان جریانات و باندهای فساد و خیانت همدست و متحد شده و به این انتخابات پا گذاشته اند تا اینبار بلکه توانستند با صندوق رأی و انتخابات، اردوغان را متوقف بکنند؛ ولی اردوغان همواره به نیروی مردم متکی بوده این دولت و این شخصیت خود را نشان داده؛ حالا ملت ترکیه است که دست به انتخاب بزرگی خواهد زد.
انتخاب اقتدار و شکوه تاریخی و تولد دوباره از دل تاریخ و رسیدن به جایگاه واقعی و سعادتمند یا انتخاب دولتی ساده محدود به آنکارا و استانبول که این ملت را به دوره قبل از اردوغان باز گرداند.
برخیها میگویند: اردوغان بدنبال احیای امپراتوری عثمانیست، این هم درست، هم اشتباه است!
هیچگاه نمیتوان زمان را به عقب بازگرداند ولی میتوان در این جهان به جایگاهی که لایق آنی دست یافت.
همه بدنبال احیای امپراتوری خودشان هستند. دیگر نمیتوان امپراتوری تزار را برپا کرد ولی میتوان مدل مدرنش را عملی نمود. نمیتوان بریتانیای کبیر، امپراتوری روم، امپراتوری چین، امپراتوری عثمانی را دوباره به عرصه آورد؛ ولی بله میتوان شکل دیگر و مدرن آن را دوباره به ارمغان آورد. تنها اردوغان نیست، هند، چین، ژاپن، فرانسه، آلمان، انگلیس، استرالیا، عربستان همه و همه بدنبال امپراتوریها و تمدن خود هستند و اینطور هم خواهد شد. پس از دوره فعلی، ما شاهد بوجود آمدن اتحادیههای بزرگ خواهیم بود که اینها همان امپراتوریهای نوین هستند و ترکیه هم از آن مستثنی نیست.
در آخر مختصر به رابطه این انتخابات با ایران هم بپردازیم
:ایران هم در شُرف تصمیمات بزرگ است، آیا ایران همان راه اشتباه گذشتگان را خواهد رفت یا تصمیم درست را برمیگزیند؟
ما که قبلتر طی مقالاتی درباره اتحاد دولتهای مسلمان و برپا کردن اتحادیه مسلمانان حرف میزدیم، منظورمان همین روزها بود.
اگر ایران خود را جدا و مجزا از این قاعده نداند، شاید هم ترکیه هم ایران تبدیل به قدرتهای بزرگ مثل آنچه در تاریخ بود بشوند، ولی اگر راهشان از هم جدا باشد دوباره نتیجه همان خواهد بود که در جنگ جهانی اول و دوم شد.
پیروزی دوباره اردوغان، آغاز یک دوره بسیار مهم و تاریخی خواهد بود. اگر ایران و ترکیه در این دوره کنار هم باشند میتوانند راحتتر دوباره همان عظمت تاریخی را احیاء کنند. و حتی قویتر از اروپا یک اتحادیه یکپارچه و مقتدر بعمل آورده این منطقه را نجات دهند.
پس از انتخابات ترکیه، نوبت به رأی ایران خواهد رسید.
حل مسائل از سوریه عراق تا قفقاز بین ایران و ترکیه و همکاری مشترک برای ایجاد همان اتحاد یکپارچه، و برعکس این که ترکیه را کمی به زحمت خواهد انداخت ولی ایران را بیشتر دچار مشکل میکند.
چون نهایتاً ایران باید تکلیف خود را با اسرائیل و دولتهای غربی روشن بکند؛ همچنین مسائل داخلیش را حل فصل نماید.
امید بستن به روسیه و چین، ایران را دچار زیان خواهد کرد. چون فرقی بین چین و آمریکا در نگاهشان به کشورهای اسلامی وجود ندارد. روسیه با انگلیس در قبال ایران فرقی باهم ندارند؛ اینها بیگانه هستند، نه رحم میکنند نه رفاقت.
اینها زیردست میخواهند تا منافع خود را کسب کنند، هروقت هم مسئله بحرانی شد پا پس خواهند کشید.
ولی ترکیه بیگانه نیست، ترکیه خودیست.
ترکیه، ایران و عربستان، اگر روزی بتوانند کنار هم قرار بگیرند، همان روز نقطه آغاز استقلال آزادی و سعادت این منطقه است. در غیر اینصورت معلوم نیست سرنوشت چه میتواند باشد.
پایان
رحمان اوکتای